جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: تنگی . [ ت َ ] (حامص ) کم عرضی . کم پهنایی . مقابل گشادی و فراخی . (فرهنگ فارسی معین ). کم پهنایی و کم عرضی . (ناظم الاطباء). ضیق . مضیقه . تنگنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در آن بیشه بد جای نخجیرگاه به پیش اندر آمد یکی تنگ راه ز تنگی چو گور ژیان برگذشت پدید آمد آنجای باغی بدشت . فردوسی . ز تنگی کجا راه بد بر سپاه فراوان بمرد اندر آن تنگ راه . فردوسی . زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی . (کلیله و دمنه ). و از تنگی مخرج آن رنج بیند که در هیچ شکنجه آن صورت نتواند کرد. (کلیله و دمنه ). و کشاکش و نهادن ... و تنگی گهواره را خود نهایت نیست . (کلیله و دمنه ). که سگ را چون در تنگی بگیرند، بگزد.(کلیله و دمنه ). ز تنگی مکان و دورنگی زمان بس بجان آمدم زین دوتا می گریزم . خاقانی . دهانش ارچه نبینی مگر به وقت سخن چو نیک درنگری چون دلم به تنگی نیست . سعدی . - امثال : تنگی خانه از درون در است ؛ کنایه از آنست که وجود نیک و بد امروزی نیست بلکه از روز ازل است . (آنندراج ). - تنگی نفس ؛ ضیق النفس . گرفتگی راه تنفس . عسرالنفس . بیماریی که نفس کشیدن بر بیمار سخت بود. رجوع به نفس تنگی شود. || دشواری و سختی . آزردگی و گرفتاری و مزاحمت . (ناظم الاطباء) : بدان تنگی اندر همی زیستی زمان تازمان زار بگریستی . دقیقی . ز تنگی چو خواهی که گردی رها از این بدکنش ترک نراژدها. فردوسی . مگر کشور آید ز تنگی رها بمن بازبخشش تو ای پادشا. فردوسی . همان به کزین شهر بیرون شویم ز تنگی و سختی به هامون شویم . فردوسی . بدان تنگی اندر بجستم ز جای یکی مهربان بودم اندر سرای . فردوسی . چونکه نه ماهه شد بچه زشکم بدرآید رهد ز تنگی و غم . بهاءالدین ولد. پیری عالم نگر و تنگیش تا نفریبی به جوان رنگیش . نظامی . - تنگی دل ؛ دلتنگی . غم و اندوه . تنگ دلی : همی بود خراد برزین سه ماه همی داشت این رازها را نگاه به تنگی دل اندر قلون را بخواند بدان نامور جایگاهش نشاند. فردوسی . خدای عزّوجل دعای او را مستجاب گردانید و یک خانه در بهشت فرستاد از یاقوت سرخ به فضل خویش تا تنگی دل آن برود. (قصص الانبیاء). || افلاس و مسکنت . مسکینی و گدایی . (ناظم الاطباء). کمیابی . عسرت . ضیق معاش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نیاز. نداری : از اندوه شادی دهد آسمان فراخی ز تنگی بود بیگمان . ابوشکور. بدینگونه تا هفت سال از جهان ندیدند سبزی کهان و مهان ... چو پیروز از آن روزتنگی برست به آرام بر تخت شاهی نشست . فردوسی . دگر سال روی هوا خشک شد ز تنگی به جوی آب چون مشک شد. فردوسی . ز باران هوا خشک شد هفت سال دگرگونه شد بخت و برگشت حال شد از رنج تنگی جهان پرنیاز همی بود از هر سویی ترکتاز. فردوسی . بود مام کودک نهفته نیاز همی دارد آن تنگی خویش راز. فردوسی . ز پوشیدنی ها و از خوردنی از افکندنی هم ز گستردنی بر او هیچ تنگی نباید به چیز که جز این سخن ها نیرزد به نیز. فردوسی . شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز برآمد بر این روزگاری دراز. فردوسی . ز چندین مال و چندین زر که برپاشی و بپریشی عجب باشد که باشد در جهان تنگی و درویشی . فرخی . ازین پنگان برون نور است و نعمتهای جاویدی همه تنگی و تاریکیست اندر زیر این پنگان . ناصرخسرو. و هفت گاو لاغر، هفت سال تنگی و قحطی عظیم بود. (قصص الانبیاء). اگر [ برآمدن نور از قبر مسیح ] نیمروز باشد دانند که سال میانه باشد و اگر اول روز بود فراخی بود و اگر آخر بود قحط و تنگی باشد. (مجمل التواریخ ). وقتی تنگی رسیدو او ایادیان را بسیار مؤنت کرد پس گفتند او ما رابدل است از آب آسمان یعنی باران و فراخی . (مجمل التواریخ ). بر خورش تنگی آنچنان زد راه کآدمی چون ستور خورد گیاه . نظامی . بازگفتند قصه با بهرام که در آفاق تنگی است تمام . نظامی . به تنگی بریزاندت روی رنگ چو وقت فراخی کنی معده تنگ . (بوستان ). چو کم خوردن طبیعت شد کسی را چو سختی پیشش آید سهل گیرد وگر تن پرور است اندر فراخی چو تنگی بیند از سختی بمیرد. (گلستان ). درویش ضعیف حال را در تنگی خشکسال مپرس . (گلستان ). جهان پر ز آشوب و تشویش و تنگی . (گلستان ). وجودم به تنگ آمد از جور تنگی چو یأجوج بگذشتم از سد سنگی . سعدی . بر آن تنگ روزی بباید گریست که از بیم تنگی بود تنگ زیست . امیرخسرو. - تنگی دست ؛ تنگ دستی . دست تنگی . فقر. نداری . سختی معیشت . عسرت : همچون رده ٔ مور بدرْشان شده از حرص وز تنگی دست این گُرُه شعرسرایان . سوزنی . گفت بهر مصلحت فرموده است نی برای بخل و نی تنگی ّ دست . سوزنی . رجوع به تنگدستی شود. - تنگی سال ؛ کنایه از قحط و امساک باران . (آنندراج ) : آنکس که فراخ روزی آمد از تنگی سال غم ندارد. باقر کاشی (از آنندراج ). || نزدیکی . (ناظم الاطباء). نزدیکی سخت : چو آمدْش رفتن به تنگی فراز یکی گنج را در گشادند باز چو بگشاد آن گنج آباد را وصی کرد گودرز گشواد را. فردوسی . سپهدار پیران ندانست راز که روز بد آمد به تنگی فراز. فردوسی . زمانه چو آید به تنگی فراز همانا نگردد به پرهیز باز. فردوسی . فرستاده چون شد به تنگی فراز زبان کرد گویا و بردش نماز. فردوسی . همی تاخت اسپ اندرین گفت و گوی یکایک به تنگی رسید اندر اوی . فردوسی . ازو شد دل پیلتن پرنهیب بترسید کآمد به تنگی نشیب . فردوسی . تو ای بدگمان چاره ٔ خویش ساز که آمد به تنگی زمانت فراز. فردوسی . چو آمد به تنگی سپهدار چیر سبک سام گرد آمد از پیل زیر. (گرشاسبنامه ). || مضبوطی و استحکام . || (اِ) جوال و خریطه . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) آنکه در دره زندگی کند. منسوب به دره ٔ کوه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به زلف تنگ ببندد بر آهوی تنگی به دیده دیده بدوزد ز جادوی محتال . منجیک . عقاب تیر ترا چون گشاده پر گردد سرین و سینه برد تحفه آهوی تنگی . اخسیکتی . بهمه ٔمعانی رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود. تضييق، تنگنا، سختي، فشار، عسرت، فاقه، فقر، فلاكت، نكبت ، غلا، قحطسالي، قحط، كميابي ، كمپهنايي، باريكي، كمعرضي فراخي گشاددستي، فراخبالي وفور، بركت، آبسالي، فراواني گشادي stricture, constriction, desolation, drought, drouth, tightness تضيق، نقد لاذع، انتقد gerginlik étanchéité dichtheit opresión tenuta جراحت، باریک بینی، ضیق، انقباض، تنگ شدگی، قبض مزاج، ویرانی، خرابی، دل تنگی، پریشانی، تاراج، خشکی، خشک سالی، تشنگی، تنگ
کلمه "تنگی" در زبان فارسی به معنای حالت تنگ و باریک بودن یا کمبود فضا به کار میرود. در زیر نکاتی دربارهی قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه آوردهام:
نگارش و املای کلمه:
کلمه "تنگی" بهصورت "تنگی" نوشته میشود و به حرف "ت" و "نگ" و "ی" ختم میشود.
توجه کنید که "تنگی" با "تنگی" (فعل) اشتباه نشود. "تنگی" نام و صفت است و "تنگ" صفتی است که بهکار میرود.
جایگاه در جملات:
این کلمه میتواند بهعنوان اسم یا صفت در جملات مورد استفاده قرار گیرد. بهعنوان مثال: "تنگی اتاق باعث احساس ناراحتی میشود."
میتواند بهعنوان مضافالیه نیز بهکار رود: "تنگی نفس."
مجموعه و جمع:
برای بیان جمع کلمه "تنگی"، میتوان از "تنگیها" استفاده کرد: "تنگیها باعث ایجاد مشکل در زندگی افراد میشود."
نکات نگارشی:
در نوشتن متن، به کاربرد صحیح این کلمه در جملات دقت کنید. برای مثال، هنگامی که "تنگی" در جملات توصیفی به کار میرود، بهتر است توصیف مناسبی از آن ذکر شود.
سعی کنید از جملات کوتاه و واضح استفاده کنید تا مفهوم مورد نظر بهخوبی منتقل شود.
ترکیبهای رایج:
"تنگی نفس", "تنگی خاطر", "تنگی جا" از ترکیبهای رایج این کلمه هستند که در جملات مختلف مورد استفاده قرار میگیرند.
با رعایت این موارد میتوانید بهنحو صحیح و مؤثر از کلمه "تنگی" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "تنگی" آورده شده است:
تنگی نفس: وقتی که دچار تنگی نفس میشوم، باید به آرامی نفس بکشم.
تنگی فضا: در این اتاق کوچک احساس تنگی فضایی میکنم و نمیتوانم به راحتی حرکت کنم.
تنگی شلوار: این شلوار برایم تنگ شده و باید یک سایز بزرگتر بخرم.
تنگی کانال: تنگی کانال آب باعث ایجاد مشکلاتی در جریان آب میشود.
تنگی عاطفی: گاهی اوقات در روابط عاطفی احساس تنگی و عدم ارتباط میکنم.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر