جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

tuzi
dazi  |

توزی

معنی: توزی . (ص نسبی ، اِ) قبا و جامه ٔ تابستانی بسیار نازک را گویند و آن را از کتان بافند و منسوب به توز را نیز می گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). جامه باشد منسوب به شهرتوز. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). نام جامه ٔتابستانی . (صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به توز و بافته ای که از جنس کتان در آنجا می بافته اند و می پوشیده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از جامه ٔ نفیس و در سراج ، نوشته : توزی نام جامه ٔ منسوب به شهر توز، که شهری است از ملک فارس . (غیاث اللغات ). و از ابیات حکیم سنائی و مختاری چنین استنباطمی گردد که آن را از کتان ببافند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : جامه ای است که به شهر توز از ناحیت پارس کنند و همه جامه های توزی از اینجا برند. (حدود العالم ).
ای تنم در هجر تو چون برگ بید اندر خزان
ای دلم در عشق تو چون توزی اندر ماهتاب .
فرخی .
کنون چنان شدم از بر او کجا تن من
به ناز پوشد توزی و صدره ٔ دیباه .
فرخی .
لباس من به بهاران ز توزی و قصب است
به تیرماه خز قیمتی و قز سمور.
فرخی .
شمشاد به رنگ زلفک خاتون شد
گلنار به رنگ توزی و پرنون شد
با سبزه زمین به رنگ بوقلمون شد
وز میغ، هوا به صورت پشت پلنگ .
منوچهری .
گفت ز شاهان حدیث ماند باقی
در عرب و در عجم نه توزی و کتان .
ابوحنیفه ٔاسکافی .
امیر را یافتم آنجا بر زبر تخت نشسته پیراهن توزی ، مخنقه در گردن عقده های همه کافور. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 520). قبای ملحم و عصابه ٔ توزی و موزه ٔ نمدین داشت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 565).
ز آرزوی طراز توزی و خز
زار بگداختی چو تار تراز.
ناصرخسرو.
سخن چون تار توزی ، خوب و باریک و لطیف آور
سخن چون تار باید تا برون آئی ز تار غم .
ناصرخسرو.
همیشه تا به تموز و به دی بکار شود
لباس توزی و کتان و قاقم و سنجاب .
ابوالفرج رونی .
در آفتاب امن تو اکنون به کازرون
توزی رفو کنند به تأثیر ماهتاب .
مختاری (از انجمن آرا).
ماه از برای خدمت تخت خدایگان
توزی دهد زمین را هر شب ز ماهتاب .
مختاری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
به خشم گفت که تا روی ماه تو دیدم
به تن گداز گرفتم چو توزی از مهتاب .
مختاری (ایضاً).
کرده گردون ز توزی و دیبا
کسوت و فرش من به شال و پلاس .
مسعودسعد.
فاجران را قصبی بر سر و توزی در بر
شاعران از پی دراعه نیابند سلب .
سنائی .
بندبندم همه بگشاد چو توزی از ماه
تا تو بر تارک خورشید ببستی قصبی .
سنائی (از انجمن آرا).
سائل از جامه خانه ٔ تو برد
اطلس و خز و توزی و کژورش .
سوزنی .
قاقم و قندز به سرما پنج وشش
توزی و کتان به گرما هفت وهشت .
انوری (از انجمن آرا).
مه در هوای بابل چون یک قواره توزی
خیاط بحر سحرش برداشته مدور.
خاقانی .
ماورد و ریحان کن طلب ، توزی و کتان کن سلب
وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 391).
گداخت توزی از ننگ صحبت مهتاب
ز بهر اینکه رخ حاسدش چو مهتابست .
رضی الدین نیشابوری .
از ساکنین بیدآباد که اکنون بعضی از آن بنیاد باروی شهر است و بعضی گورستان و باقی خراب تر از گورستان ، می شمردم دوهزار مرد ابریشم پوش بر من بگذشت تمامت معمم به قصب و ملبس به جامه های توزی ... (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). || در صفت زین و کمان ، افاده ٔ زین و کمانی کند که با پوست درخت توز کرده باشند استحکام را :
براوی اندر آمد دو دیده پر آب
همان زین توزی شدش جای خواب .
فردوسی .
چو هومان برآن زین توزی نشست
یکی تیغ هندی گرفته بدست .
فردوسی .
برآویخت الکوس با پیلتن
بپوشید بر زین توزی ، کفن .
فردوسی .
رجوع به توز شود.
|| کشتی . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). به معنی بوزی است به «بای » تازی ... (فرهنگ رشیدی ). غراب . (برهان ) (ناظم الاطباء) :
هر که بر درگاه او کرد التجا، رست از محن
ایمن است از موج دریا هر که در توزی نشست .
عمید لومکی (ازفرهنگ جهانگیری ).
|| کارخانه ای که درآن توز می سازند. (ناظم الاطباء).
... ادامه
988 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت نسبی، منسوب به توز، شهری قدیمی در فارس که در قرن هشتم هجری ویران گردید و در آن نوعی پارچۀ کتانی مرغوب می‌بافته‌اند) ‹توجی› [قدیمی]
مختصات: (ص نسب .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 423
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
dazi
ترکی
tuzi
فرانسوی
tuzi
آلمانی
tuzi
اسپانیایی
tuzi
ایتالیایی
tuzi
عربی
دازي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "توزی" به معنای توزیع و تقسیم است و به صورت‌های مختلفی می‌تواند در جملات فارسی استفاده شود. در اینجا چند نکته در مورد قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه آورده شده است:

  1. نقطه‌گذاری: هنگام استفاده از کلمه "توزی" در جملات، توجه به نقطه‌گذاری مهم است. برای مثال:

    • "ما نیاز به یک برنامه توزی داریم."
    • "توزی کالاها بر اساس نیاز مشتریان انجام می‌شود."
  2. قید و صفت: اگر "توزی" به عنوان صفت یا قید استفاده می‌شود، باید به تناسب آن با دیگر اجزای جمله دقت شود. مثلاً:

    • "این یک روش توزی مناسب است."
    • "توزی سریع‌تر می‌تواند به کاهش هزینه‌ها کمک کند."
  3. هارمونی با واژه‌های دیگر: توجه به هم‌خوانی و هم‌خوانی واژه‌ها در جملات مهم است. به عنوان مثال:

    • "توزی عادلانه منابع به نفع همه است."
    • "ما باید روش‌های بهتری برای توزی کالا پیدا کنیم."
  4. فرم‌های مختلف: دقت کنید که "توزی" ممکن است به صورت‌های مختلفی مثل "توزیع" نیز به کار رود. انتخاب فرم مناسب بر اساس متن و معنی مورد نظر ضروری است.

  5. تلفظ صحیح: تلفظ صحیح این کلمه و نگه‌داشتن لحن مناسب در نوشتار نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "توزی" به طرز موثرتری در نوشتار فارسی خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. توزی عادلانه منابع طبیعی می‌تواند به حفظ محیط‌زیست کمک کند.
  2. این شرکت در تلاش است تا توزی محصولات خود را به بهترین شکل ممکن مدیریت کند.
  3. برنامه‌های توزی غذا در روزهای سخت می‌تواند نیازمندان را یاری کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری