جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

jām
cup  |

جام

معنی: جام . (اِ) پیاله ٔ آبخوری . (برهان ). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن . (منتهی الارب ). پیاله ٔ شرابخوری . کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. (ناظم الاطباء). ظرفی است که از برای نوشیدن از آن ترتیب یافته و مردمان قدیم شاخ را برای شرب استعمال مینمودند لکن عبرانیان از قدیم به استعمال جام و پیاله عادت داشتند و جامها و پیاله ها را با نقش زینت قرین می ساختند و آنها را از مس و نقره و طلا می ساختند. (قاموس کتاب مقدس ). پیاله . گیلاس . پیاله ٔ شرابخوری . (ناظم الاطباء). قدح . ساغر. ساتگین . ساتگن . ایاغ . کأس . پنگان . بنگان . بالغ. شانگنی . ساتگی . فنجان . پیغاره . سه گانه . پیمانه . سغدیانه . سروْ. سروه . کلاحو. کمانه . گنبد. جامه . صواع . میدان . بُلوتَک . چمان .چمانه . روسی . سایگی . طاس . منغر. منغوک :
گر هست باشگونه مرا جام ای بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش .
رودکی .
بر هبک نهاد جام باده
وآنگاه ز هبک نوش کردش .
رودکی .
موز مکی اگر چه دارد نام
نکنندش چو شکر اندر جام .
طیان .
بیارای خوان وبپیمای جام
ز تیمار گیتی مبر هیچ نام .
فردوسی .
بیامد پریچهره ٔ میگسار
یکی جام می بر کف شهریار.
فردوسی .
و جامهای ... زرین و سیمین و ارزیزین . (التفهیم ). جامی زرین از هزار مثقال پر مروارید. (تاریخ بیهقی ص 296).
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد.
باباطاهر.
در بزمگاه مالک ساقی زمانه اند
این ابلهان که در طلب جام کوثرند.
ناصرخسرو.
ز پایت اسب کنی چونت راه باید رفت
بکام تشنه ، کف دست جام باید کرد.
ناصرخسرو.
بیاور آنکه گواهی دهد زجام که من
چهار گوهرم اندر چهار جای مدام .
ابوالعلاء ششتری .
تهی نکرده بدم جام می هنوز از می
که کرده بودم از خون دیده مالامال .
زینتی .
که کم داشت جامی بگاه خمار
به دور تو گوید به ساقی خُم آر.
؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).
بده جام فرعونیم کز تزهد
چو فرعونیان ز اژدها میگریزم .
خاقانی .
شادی به روی آنکه به روی تو جام می
از دست غم ستاند و بر یاد غم دهد.
خاقانی .
بیاد حضرت تو یوسفان مصر سخن
مدام جام معانی کشند تا بغداد.
خاقانی .
ندیدند آنچه تو دیدی ز ایام
سکندر ز آینه جمشید از جام .
نظامی (خسرو و شیرین ص 23).
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش .
نظامی .
گر از می شدم هرگز آلوده جام
حلال خدا هست بر من حرام .
نظامی .
چو در آب جام جهانتاب دید
زیک شربتش خلق سیراب دید.
نظامی .
جام می یافتی زدست مده
تو خودت نوش کن به مست مده .
اوحدی .
ما شیخ و زاهد کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه .
حافظ.
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند.
حافظ.
گل جام از نم صد ابر سیرآب است پنداری
ز تاب روی می در خانه مهتاب است پنداری .
میرزا رضا (از آنندراج ).
ز دریا کشانم به این تنگ ظرفی
فرو رفته خمها به گرداب جامم .
ظهوری .
دو شب از ماه نو سالی به عید امید میباشد
هلال جام هر جاهست سی شب عید میباشد.
صائب .
شد تنگ ز کم ظرفی ما مشرب جام
مشکل که دگر سیر کند کوکب جام .
کلیم .
خبر بده ز خروج الشعاع مطرب را
که ماه جام برآمد ز باده ٔ شفقی .
شفیع اثر (از آنندراج ).
|| مجازاً شراب :
فلک جام مروت در گلوی خم نمیریزد
شود گر سرنگون این بحر پر خون نم نمیریزد.
جلال اسیر (از بهار عجم ).
|| آئینه ای باشد از شیشه که روی در آن نماید و گاهی در دیوارهانصب کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || شیشه های الوان که در پنجره های خانه و حمام بکار برند. (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیشه هائی که در سقف حمام گذارند. (ناظم الاطباء). آبگینه . هرگونه آئینه . شیشه :
زانکه در بارگاه بی بندی
نبود جان و جام پیوندی .
سنائی .
موسی از این جام تهی دید دست
شیشه بکه پایه ٔ ارنی شکست .
نظامی .
نی درش معمور و نی سقف و نه بام
نه در آن بهر ضیائی هیچ جام .
مولوی .
همچو ابلیسی که گفت اغویتنی
تو شکستی جام و ما را میزنی .
مولوی .
از جامی همان روشنی مینماید که از جام دیگر. (بهاء الدین ولد). در هر جامی صنعتی کرده است . (بهاء الدین ولد).
تنک مپوش که اندامهای سیمینت
درون جامه پدید است چون گلاب از جام .
سعدی .
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد.
سعدی .
طاقتم نیست زهر بیخبری سنگ ملامت
که تو در سینه ٔ سعدی چو چراغ از پس جامی .
سعدی .
خانه تاریک و وقت بیگاه است
ره بگردان که جام در راه است .
اوحدی .

ای که رویت به قربت شاهست
چه روی کآبگینه در راهست .
میروی نرمتر بنه گامت
تا مبادا که بشکنی جامت .
اوحدی .
شب روم بر بام آن مه چشم بر روزن نهم
جام بردارم بجایش دیده ٔ روشن نهم .
ذهنی تبریزی (از آنندراج ).
|| نام طاسی از مفرغ که مهره در آن تعبیه کرده بودند که در سر ساعت افتاده و آوازی از طاس برمی آمده است :
بزد مهره در جام بر پشت پیل
وزو بر شد آواز برچند میل .
فردوسی .
چو بر تخت پیل آن شه نامور
زدی مهره در جام و بستی کمر.
فردوسی .
|| دومین حلقه ٔ گل که مرکب از قطعاتی بنام گلبرگ است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 177). در اصطلاح گیاه شناسی هریک از حلقه های گل را نامی است و حلقه ٔ دوم هرگل را جام نامند.
... ادامه
739 | 0
مترادف: 1- پياله، ساتكين، ساغر، صراحي، قدح، كاسه 2- شيشه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: ĵām]
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: jAm
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 44
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
cup | Grail , goblet , bowl , chalice , glass , beaker , cupel , envelope
ترکی
bardak
فرانسوی
tasse
آلمانی
tasse
اسپانیایی
taza
ایتالیایی
tazza
عربی
كأس | كوب , فنجان , خمر القربان المقدس , طاسة , نورة , ساقي الخمر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "جام" در زبان فارسی چندین معنی و کاربرد دارد که می‌توان برای آن قاعده‌های خاص نگارشی و زبانی را در نظر گرفت. در زیر به برخی از این قواعد اشاره می‌شود:

  1. نوع نوشتن:

    • "جام" به صورت "جام" نوشته می‌شود و از جمله کلمات هم‌جنس با واژه‌های مشابه (مانند "لیوان" یا "پیمانه") است.
  2. مفاهیم:

    • "جام" می‌تواند به معنی ظرفی برای نوشیدن مایعات باشد (مانند جام شراب) یا به معنای نمادین (مانند جام جهانی فوتبال).
    • در اشعار و ادبیات فارسی، "جام" می‌تواند به عنوان نماد عشق، شادی یا زیبایی به کار رود.
  3. ترکیب‌ها:

    • "جام" می‌تواند با واژه‌های دیگر ترکیب شود و واژه‌های جدیدی بسازد مثل "جامستان" یا "جامع".
  4. قاعده‌های نگارشی:

    • در متون رسمی و علمی، از "جام" به درستی و در سیاق مناسب استفاده شود. به عنوان مثال، در تحلیل‌های ادبی یا در توصیف اشیاء از دقت کلامی استفاده کنید.
  5. تلفظ:
    • کلمه "جام" باید به‌درستی تلفظ شود و در جمله‌های زبان گفتاری، بر اساس قواعد تلفظ استاندارد فارسی، مورد استفاده قرار گیرد.

به طور کلی، "جام" یک کلمه پرکاربرد و با معانی چندگانه است که در زبانی ادبی و محاوره‌ای به صورت‌های مختلف کاربرد دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در ادامه چند مثال برای استفاده از کلمه "جام" در جمله آورده شده است:

  1. تیم فوتبال ما با قهرمانی در این رقابت‌ها، جام قهرمانی را به خانه آورد.
  2. در مراسم اهدای جوایز، برنده جایزه بهترین فیلم، جام طلایی را دریافت کرد.
  3. هنگام برگزاری مسابقات ورزشی، افراد زیادی برای تماشای بازی به ورزشگاه آمدند تا ببینند کدام تیم جام را از آن خود می‌کند.
  4. او در خواب دید که در یک جشن بزرگ، جامی پر از طلا به او اهدا می‌شود.
  5. در پایان مسابقه، بازیکنان با افتخار جام قهرمانی را بالای سرشان نگه داشتند.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: فنجان، پیاله، حجامت، گلدان جایزه مسابقات، جام شراب، هدف نهایی، دوری، گیلاس شراب، قطره، قطعه، کاسه، طاس، کاسه رهنما، جام باده، در عشاء ربانی، شیشه، لیوان، گیلاس، استکان، شیشه الات، ظرف کیمیاگری، لیوان ازمایشگاه، قال، بوته قالگری، پاکت، پوشش، پاکت نامه، لفاف، حلقهء گلبرگ، جا

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری