جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

jāndār
animate  |

جاندار

معنی: جاندار. (نف مرکب ،اِ مرکب ) معروف است که انسان و حیوان زنده باشد. (برهان ). ذی روح . دارای روان . حیوان . (ناظم الاطباء). || قادر. توانا. (ناظم الاطباء). || (از: جان ، سلاح + دار، دارنده ) معرب نیز: جاندار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). سلاح دار. (برهان ) (بهار عجم ) (آنندراج ). سلحشور. سلاحدار. سلیح دار. و بصورت «جندار»آمده و جمع آن جانداریه و جنادره است و در مصر تا زمان بنومرین معمول بوده است . (دزی ج 1) :
شاهیست چهره ات که دو جاندار خاص او
چشم کمان کشیده و زلف زره ور است .
رفیع لنبانی (از بهار عجم ) (آنندراج ).
چو زخم تیغ نباشد بجنگ نیزه و تیر
چه فرق هیز و مخنث ز رستم جاندار.
مولوی (از آنندراج ).
|| محافظت کننده . نگاهبان . (برهان ). نگاهبان . (بهار عجم ). نگاهبان جان سلاطین که همیشه با شمشیر در خدمت سلطان حاضر و متوجه است . (آنندراج ). حافظ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گارد مخصوص شاه . پاسبان . شرطه . ج ، جنادره :
کشان از دز بلشکرگاه بردش
بنزدیکان و جانداران سپردش .
(ویس و رامین ).
وشمشیردار بود در دیوان ، او را جاندار گفتندی . (تاریخ بیهقی ص 121). سپهبد [ خسروپرویز ] فرهاد بود و سمرگری به روز و منجم برزین و حاجب او نوش بود و گنجور خورشید و نوشین بازدار و فری برز جاندار بودش و طبیب ماهوی خراد. (مجمل التواریخ والقصص ). تا ناگاه جانوسیار و ماهیار وی را بشب اندر چندی شمشیر زدند و بیفتاد و ایشان جاندار خاص بودند. (مجمل التواریخ ایضاً). و حالی جانداری خاص خویش را به میهنه فرستاد بشحنگی . (اسرارالتوحید ص 314). یکی برادر اسقوزان دیلم بودکه جاندار سلطان بود نام او شهردار. (تاریخ طبرستان ). و لقد شاهدت [ بشیراز ] مرّة رجلاً تجره الجنادرة و هم الشرط الی الحاکم و قد ربطوه فی عنقه . (ابن بطوطه ).
چون عقل و جان عزیز و غریبست لاجرم
جاندار عقل و عاقله ٔ جان شناسمش .
خاقانی .
جاندار تو رضای حق است و دعای خلق
کاین دو ز صد سریّت لشکر نکوتر است .
خاقانی .
ندیم و حاجب و جاندار و دستور
همه رفتند و خسرو ماند و شاپور.
نظامی .
زانو زده بر سرین او شیر
چون جانداران کشیده شمشیر.
نظامی .
کی تواند کرد جانداری او هر جانور
حافظ و جاندار او ایزدتعالی بس بود.
شرف شفروه (از آنندراج ).
|| رزق و روزی . قوت لایموت . (برهان ). قوت و روزی و این مجاز است . (بهار عجم ) (آنندراج ). قوت روزانه . (ناظم الاطباء) :
چنان شده ست ببازارها روائی نان
که بوی نان به ترازو نمیرسد ز تنور
بزور زور توان یافت اندکی جاندار
چه چاره داند کرد آنکه زر ندارد و زور.
سوزنی (از آنندراج ).
|| دوست و مددکار. (آنندراج ). || محکم . قرص . بادوام : ریسمانی جاندار است . پارچه ای محکم و جاندار است .
... ادامه
354 | 0
مترادف: جانور، جنبنده، حي، حيوان، ذينفس، زنده
متضاد: بيجان
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [مرکب از جان (= سلاح) + دار] ‹جانه‌دار›
مختصات:
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: jAndAr
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 259
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
animate | living
ترکی
canlı
فرانسوی
vivant
آلمانی
lebhaft
اسپانیایی
dinámico
ایتالیایی
vivace
عربی
حي | مفعم بالحيوية , نفخ الحياة , نشط , جعله حيويا , شجع , دفع إلى العمل , تحريك
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

«جاندار» یک اسم است که به مخلوقات زنده اشاره دارد و به طور کلی به موجودات زنده مانند انسان‌ها، حیوانات و گیاهان اطلاق می‌شود. در استفاده از این کلمه و نوشتار آن، می‌توان به برخی نکات قواعدی و نگارشی اشاره کرد:

  1. نوشتار صحیح: املای صحیح این کلمه «جاندار» است. باید توجه داشت که این واژه در زبان فارسی با «ج» شروع می‌شود و با «دار» خاتمه می‌یابد.

  2. نوع کلمه: «جاندار» اسم است و می‌تواند به عنوان فاعل یا مفعول در جملات مورد استفاده قرار گیرد.

  3. ترکیب‌های لفظی: این واژه می‌تواند در ترکیب‌های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد، مثلاً:

    • جانداران
    • جانوران
    • موجودات جاندار
  4. استفاده در جملات: هنگام استفاده از این کلمه در جملات، توجه به ساختار کلی جمله و نحوه اتصال سایر کلمات مهم است. مثلاً:

    • «جانداران مختلف در این اکوسیستم زندگی می‌کنند.»
    • «همه جانداران نیاز به آب و غذا دارند.»
  5. قواعد دستوری: در صورت نیاز به تبدیل کلمه به حالت‌های مختلف، می‌توان از پسوندها و پیشوندهای مناسب استفاده کرد. مانند:
    • جانداری (نقش وصفی)
    • جاندارانه (نقش قیدی)

به طور کلی، واژه «جاندار» در زبان فارسی کاربردهای متنوعی دارد و در استفاده از آن، رعایت قواعد نگارشی و دستوری اهمیت دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "جاندار" در جمله آورده شده است:

  1. در این زیستگاه، انواع مختلفی از جانداران زندگی می‌کنند.
  2. جانداران به دو گروه عمده گیاهی و جانوری تقسیم می‌شوند.
  3. مطالعه بر روی رفتار جانداران می‌تواند به ما درک بهتری از اکوسیستم بدهد.
  4. هر جاندار برای بقای خود نیاز به غذا و آب دارد.
  5. جانداران در این منطقه به خوبی با شرایط آب و هوایی سازگار شده‌اند.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری