جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: جزئی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء. آنچه به جزء ربط و نسبت دارد. در اصطلاح مقابل کلی ، یعنی فردی از افراد کلی است و چنین تعریف شده است : جزئی تمام حقیقت کلی است به انضمام امر دیگر، مانند یک فرد انسان نسبت به نوع وی که علاوه بر دارا بودن تمام حقیقت انسان عوارض و مشخصات فردی خود را که با آن از سایر افراد انسان ممتاز و مشخص میشود نیز دارا میباشد. و در منطق قریب به این عبارت تعریف شده ، مفهوم لفظ اگراقتضاء کند که در آن شرکت نباشد و تنها بر یک شخص دلالت کند آنرا جزئی یا جزوی گویند مانند علم شخصی یا مانند این مردم که بسبب مقرون بودن به اشاره غیر را در آن شرکت نتواند بود و این مقابل کلی است که آن مفهوم اقتضا دارد که افراد غیرمحدود در آن شرکت داشته باشند، همچون آفتاب و عنقا و انسان و این قسم جزئی را در اصطلاح جزئی حقیقی گویند. و جزئی در اصطلاح معنی دیگر نیز دارد که چنین تعریف شده : هر مفهومی که نسبت به مفهوم دیگر خاص و محدود باشد مانند آدمی نسبت به حیوان ، که این جزئی را با این اعتبار جزئی اضافی گویند. پس جزئی را دو اعتبار است چنانکه در اساس الاقتباس آمده : جزوی بدو معنی اعتبار کنند: یکی آنکه مفهوم لفظ اقتضای آن کند که در آن معنی شرکت نتواند بود. دیگر هر لفظی که معنی خاصتر بود از معنی لفظی دیگر عام و اگرچه کلی باشد، آنرا به اضافه با او جزوی خوانند چنانکه انسان به اضافه با حیوان . و وقوع لفظ جزوی بر این دو معنی به اشتراک است ، چه یکی بحسب اضافت باغیر است ، و دیگری بی اعتبار اضافت . (از اساس الاقتباس ). و نسبت میان این دو معنی عام و خاص است ، چه هر جزئی اضافی جزئی حقیقی نتواند بود. جزء و جزئی بجهات زیر متمایز میگردند: 1 - جزء قبل از کل و مبداء تشکیل آن است و جزئی بعد از کلی تحقق می یابد. 2 - با انتفاء جزء کل منتفی میشود ولی با انتفاء جزئی کلی منتفی نمیشود. 3 - جزء قسمتی از کل است ولی کلی قسمتی ازجزئی است . 4 - اجزای تشکیل دهنده ٔ کل محدود و متناهی است ولی جزئیات و افراد کلی محدود و متناهی نیست . - جزئی اضافی ؛ اخص ّ از شی ٔ است مانند انسان نسبت به حیوان . رجوع به جزء و همین ترکیب شود. - جزئی حقیقی ؛ مفهومی که ابا کند از اشتراک بین کثیرین . رجوع به جزء و همین ترکیب شود. - خسوف جزئی ؛ آنکه تمام قرص ماه منخسف نشود. - کسوف جزئی ؛ آنکه قرص آفتاب بتمامه در کسوف نیاید. اندك، كم، ناچيز كلي slight, small, fiddling, immaterial, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, piddling, snatchy, snatch, minor طفيف، قليل، ضعيف، هزيل، نحيل، مهلهل، غيض، تافه، واه، سطحي، متواضع، وضيع، تجاهل، أهان، استخف، ازدرى، زل، أهمل küçük mineure unerheblich menor minore اندک، خفیف، کم، لاغر، نحیف، کوچک، خرد، ریز، ناچیز، غیر مادی، مجرد، بی اهمیت، معنوی، قدر ناشناس، غیر محسوس، عرضی، نا قابل، قطع شده، با عجله انجام شده، قاپ زنی، ربایش، ربودگی
کلمه "جزئی" به معنای بخشی، کوچکی یا جزئی از چیزی است و در متنهای مختلف کاربردهای متنوعی دارد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در متن، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد:
تلفظ: "جزئی" به صورت "jaz'i" تلفظ میشود.
نحوه نوشتن: این کلمه به صورت "جزئی" نوشته میشود و باید توجه کرد که به هیچ وجه به صورت "جزئی" یا اشکال دیگر نوشته نشود.
نقشهای نحوی:
"جزئی" معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند به اسمهای مختلف تعلق بگیرد. مثلاً:
اطلاعات جزئی
جزئیات
این کلمه میتواند به عنوان اسم نیز به کار رود، مانند "جزئی" به معنای جزئیات.
استفاده در جملات:
برای بیان مسائل خاص و جزئیات میتوان از این کلمه استفاده کرد. مثلاً:
"در این پروژه جزئیات بسیاری وجود دارد."
"لطفاً توجه کنید که این اطلاعات جزئی ضروری است."
مفاهیم مرتبط:
ممکن است در برخی مواقع به معانی نزدیکتر مانند "جزء"، "جزئیات" و "تفصیلات" نیز اشاره شود که بسته به بافت جمله میتواند معنای متفاوتی داشته باشند.
در نوشتار و گفتار، اگر به درستی از کلمه "جزئی" استفاده کنید، میتوانید به وضوح و دقت پیام خود را منتقل کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "جزئی" در جملات مختلف آورده شده است:
جزییات پروژه به قدری جزئی هستند که نیاز به بررسی دقیق دارند.
او به جزئیات جزئی هر محتوایی که میخواند، اهمیت میدهد.
این جزئیات ممکن است در ابتدا کوچک به نظر برسند، اما تأثیر زیادی بر نتیجه نهایی دارند.
برای نوشتن یک مقاله علمی، توجه به جزئیات جزئی ضروری است.
در طراحی این محصول، به جزئیات ظاهری و عملکردی آن توجه شده است.
اگر نیاز به نمونههای بیشتری دارید، لطفاً اطلاع دهید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: اندک، خفیف، کم، لاغر، نحیف، کوچک، خرد، ریز، ناچیز، غیر مادی، مجرد، بی اهمیت، معنوی، قدر ناشناس، غیر محسوس، عرضی، نا قابل، قطع شده، با عجله انجام شده، قاپ زنی، ربایش، ربودگی