جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

čāk
slash  |

چاک

معنی: چاک . (اِ) شکاف . (برهان ). تراک . (برهان ). دریدگی در لباس .(فرهنگ نظام ). شق . (ناظم الاطباء). شقاق . (ناظم الاطباء). پاره . (ناظم الاطباء). شکافی بدرازا در جامه و تن و غیره . دریدگی . پارگی . درز. شکافتگی :
چو رستم نباشد از او باک نیست
ز رهام و گرگین دلم چاک نیست .
فردوسی .
فکنده تن شاه ایران بخاک
پر از خون و پهلو بشمشیر چاک .
فردوسی .
سرسرکشان گشته پر گرد و خاک
همه دیده پر خون همه جامه چاک .
فردوسی .
چکی خون نبود از بر تیره خاک
یکی سیمتن را سر از تیغ چاک .
اسدی (لغت نامه ).
زسوک برادرش دل گشته چاک
سیه جامه در تنش پر خون و خاک .
اسدی (گرشاسبنامه ).
دل گم شد از من بی سبب برکن چراغ و دل طلب
چون یافتی بگشای لب کاینک دل صد چاک من .
خاقانی .
شب خود جامه ٔ حداد بر سر دارد و گریبانی چاک از دو طرف دربر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 451).
نوحه گر گوید حدیث سوزناک
لیک کو سوز دل و دامان چاک .
مولوی .
دوش باد از سر کویش بگلستان بگذشت
ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست .
حافظ.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست .
حافظ.
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه ٔ تقوی و خرقه ٔ پرهیز.
حافظ.
در این بهار گل چاک آنچنان بالید
که یک گل است که جیب و کنار من دارد.
کلیم (از آنندراج ).
غم دشنه ریز گشت و مرا دست نارساست
کو مشفقی که چاک گریبان گشایدم .
طالب آملی (از آنندراج ).
بر دامن منعم نرسد دست تطاول
این چاک بجز خرقه ٔ درویش نیفتاد.
علی خراسانی (ازآنندراج ).
- چاک پیرهن ؛ گریبان . یقه ٔ پیراهن که سر از آن بیرون آرند. شکاف پیراهن که سر از آن بیرون کنند :
یکی تیغ باریک بر گردنش
پدید آمده چاک پیراهنش .
فردوسی .
پر از مرد دانا بود دامنش
پر از خوب رخ چاک پیراهنش .
فردوسی .
با خیالت خلوتی در انجمن خواهیم کرد
سیر نسرین را ز چاک پیرهن خواهیم کرد.
دانش (از آنندراج ).
- چاک قبا یا زره یا جامه ؛ دامن . دامن قبا. دامن زره . دامن جامه :
بزد بر کمربند، چاک زره
به نعره گسست از گریبان گره .
اسدی (گرشاسبنامه ).
همه چاک خفتان زده بر کمر
گرفته به کف تیغ و خشت و سپر.
اسدی (گرشاسبنامه ).
|| (ص ) باز. گشاده :
مبادا لب تو بگفتار چاک
سخن را هم اینجا فرو کن بخاک .
فردوسی .
|| (اِ) شکافها که یمین و یسار دامن کنند برای زیب و زینت . (آنندراج ). شقه های قبا :
هزار جامه ٔ جان چاک میشود آن دم
که برزنی بمیان چاکهای دامان را.
(از آنندراج ).
|| سفیده ٔ صبح . (برهان ). سپیده ٔ صبح را گویند. (فرهنگ ناصری ) (آنندراج ) (جهانگیری ). بمعنی سپیده ٔ صبح که تشبیه به چاک جامه شده . (فرهنگ نظام ). تیغ روز. سپیده ٔ بامداد. صبح صادق . چاک روز. فجر :
چو روز درخشان برآورد چاک
بگسترد یاقوت بر تیره خاک .
فردوسی .
کنون می گساریم تا چاک روز
که رخشان شود هور گیتی فروز.
فردوسی .
چو پیدا شود چاک روز سفید
کنم دل ز کار جهان ناامید.
فردوسی .
شب تیره تا برکشد روز چاک
نیایش کنم پیش یزدان پاک .
فردوسی (از آنندراج ).
چو فردا شود چاک روز آشکار
سزد گر بدانجای جویی شکار.
اسدی .
|| قباله ٔ خانه و باغ و امثال آن را گویند. (برهان ). بمعنی قباله ٔ خانه و ملک . چک . (فرهنگ انجمن آرا) (آنندراج ). قباله و سند که مخفف آن چک است . (فرهنگ نظام ). قباله . سند. نوشته :
گر چه ستد زمانه چک چاکری ز ما
آتش نخست در شکن چاک و چک زنیم .
سنایی (از آنندراج ).
|| (اِ صوت ) صدای زدن شمشیر و تبرزین و خنجر و مانند آن . (برهان ) (فرهنگ انجمن آرا) (آنندراج ). صدای برخورد شمشیر و تبرزین و خنجر و مانند آن . (ناظم الاطباء). چکاچاک . چاک چاک . چاکاچاک . آواز زدن گرز و شمشیر و امثال آن . صدای بکاربردن سلاحهای رزمی :
ز چاک تبرزین و جر کمان
زمین گشت گردان تر از آسمان .
فردوسی .

|| (اِ) دریچه را نیز گفته اند و آن دری باشد کوچک که در یک لنگ در قلعه و کاروانسرا سازند. (برهان ). دریچه ای باشد که در میان دروازه بزرگ گذارند مانند در قلعه و سرا. (فرهنگ ناصری ) (آنندراج ). مجازاً بمعنی دریچه ای که در میان در بزرگ مثل در قلعه و در کاروانسرا باشد. (فرهنگ نظام ). در کوچکی که بر یک لت در بزرگ قلعه و منزل و باغ و گاراژ و غیره تعبیه میکنند تا برای ورود اشخاص احتیاج به گشودن در بزرگ نباشد. دریچه ای بر یک لنگ در بزرگ مخصوص ورود اشخاص زیرا در بزرگ به داخل شدن چارپایان و گاری و درشکه و ماشین و چیزهایی از این قبیل اختصاص دارد. || در زبان ولایتی مازندران دو طرف رودخانه که پر از سنگ و ریگ و شن است . که در موقع زیادتی آب زیر آب میرود و در غیر آن خشک است . (فرهنگ نظام ). || دره . وادی . || (ص ) بمعنی آماده و مهیا هم آمده است . (برهان ). آماده و مهیا. (ناظم الاطباء).
- بچاک زدن ؛ در اصطلاح عامه ، رفتن . بشتاب رفتن . فرار کردن . گریختن :
دلم بربود و زد بر چاک در دم بچه حمالی
به عمر خود ندیدم من چنین وردار و ورمالی .
مؤلف فرهنگ نظام نویسد: «چون زبان ری قدیم و مازندران نزدیک بهم بوده از این لفظ (لفظ چاک که بنا بنوشته ٔ مؤلف در زبان ولایتی مازندران دو طرف رودخانه معنی میدهد) در فارسی
طهران یک مثل مانده [ زد بچاک ] یعنی خود را بچاک رودخانه زد و غایب شد» .
... ادامه
712 | 0
مترادف: 1-اسم 2- ترك، درز، رخنه، 3- منفذ، سوراخ، شكاف، فاق 4- پارگي، دريدگي 5- پاره، دريده 6- قباله، بنچاق 7- دريچه، پنجره 8- سپيده صبح
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم)
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: CAk
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 24
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
slash | scissor , cut , kerf , slot , slit , tear , rift , slashing , split , fissure , scotch , chink , hack , incision , interstice , rip , stoma , suture , chuck
ترکی
ayna
فرانسوی
mandrin
آلمانی
futter
اسپانیایی
arrojar
ایتالیایی
mandrino
عربی
خفض | شق , شطب , جرح , فتح طريقا , شرط , شج , تبول , خفض الأسعار , جلد , ضرب , إنتقد بقسوة , جرح بوحشية , انتقد , خفض الرواتب , فتحة , أرض سبخة منخفضة , شق طويل في ثوب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "چاک" در زبان فارسی دارای چندین معنی و کاربرد است. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. معنی کلمه:

    • "چاک" به معنای شکاف یا فرورفتگی در یک جسم یا سطح است.
    • همچنین به معنای درز یا شکاف در پارچه نیز به کار می‌رود.
    • در برخی از کاربردها، "چاک" می‌تواند به معنای دولا یا تا شده نیز باشد.
  2. نحوه نوشتن:

    • این کلمه باید با حرف "چ" آغاز شود و به صورت "چاک" نوشته شود. در اینجا "چ" حرف ابتدایی و "اک" پسوند است.
  3. قواعد نوشتاری:

    • در نوشتن کلمه "چاک" باید از حروف صحیح و به صورت کامل استفاده کرد.
    • این کلمه به عنوان اسم، باید با حرف بزرگ آغاز نشود مگر در ابتدای جمله یا برای نام خاص.
  4. موارد کاربرد:

    • "چاک" می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند توصیف پارچه‌ها، لباس‌ها یا اشیاء دیگر به کار رود.
    • به عنوان مثال: "لباسش دارای چند چاک بود." یا "چاک پارچه باعث زیبایی آن شده است."
  5. قواعد صرف و نحو:

    • گاهی اوقات می‌توان از "چاک" به عنوان صفت یا قید نیز استفاده کرد، مانند "چاک‌دار" یا "چاکی".
  6. جملات مثال:
    • "چاک‌های پارچه باید به دقت دوخته شوند."
    • "درختان قدیمی ممکن است در چاک‌های خود نشانه‌هایی از عمر طولانی داشته باشند."

توجه به این نکات می‌تواند به درک بهتر و استفاده صحیح‌تر از کلمه "چاک" در نوشته‌ها کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "چاک" در جملات مختلف آورده‌ام:

  1. چاک لباسش در اثر پوسیدگی بزرگ‌تر شده بود.
  2. او با یک چاک رحمی کاغذی به کارش سرعت بخشید.
  3. چاکی در دیوار وجود داشت که به بیرون راه پیدا می‌کرد.
  4. وقتی که او به زمین افتاد، چاکی در زانویش باز شد.
  5. چاک‌های نازک روی پوستش به خاطر آفتاب سوختگی بود.

امیدوارم این مثال‌ها مفید باشند! اگر سوال دیگری دارید، بفرمایید.


واژگان مرتبط: شکاف، برش، ضربه سریع، چاک لباس، نشان ممیز، تقسیم، قطع، بریدگی، مقطع، رخ، کلون در، چفت در، شکاف کوچک، روزنه، اشک، پارگی، گریه، سرشک، خراش، دریدگی، انشعاب، نفاق، ترک، نوار چسب اسکاچ، زخم، صدای بهم خوردن فلز، جرنگ جرنگ، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، ضربه، فاصله، سوراخ ریز، منفذ تنفسی، شکاف دهان، بخیه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری