جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

čāker
menial  |

چاکر

معنی: چاکر. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) نوکر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). ملازم . (آنندراج ). خادم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). خدمتکار. (ناظم الاطباء). مستخدم . گماشته . مزدور. اجیر. کسی که با گرفتن حقوق خدمت بدیگری کند. (فرهنگ نظام ) :
کون چو دفنوک پاره پاره شده
چاکرت بر کتف نهد دفنوک .
منجیک ترمذی .
تو دانی که از دانش آگاه نیست
بچشمش همان شاه و چاکر یکی است .
فردوسی .
یکی چاکری نیک باشد ترا
فرستد ترا باژ اندر خورا.
فردوسی .
مرا با پری راست کردی بخوبی
پری مرمرا پیشکار است و چاکر.
فرخی .
تا قیامت هر کجا نامش برند اندر جهان
نام شاهان از بزرگی نام او چاکر شوند.
فرخی .
مرا بگوی کز اینجا چگونه خواهی رفت
نه با تو توشه ٔ راه و نه چاکر و نه غلام .
فرخی .
سرایی مر سعادت پیشکارش
زمانه چاکر و دولت کدیور.
منوچهری .
خداوند ما گشته مست و خراب
گرفته دو بازوی او چاکران .
منوچهری .
بداور گاه او بر شاه و چاکر
یکی بودی و درویش و توانگر.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
خداوند هم بندگان و چاکران شایسته دارد. (تاریخ بیهقی ). چاکری از خاص خواجه پیش آمدشان سوار و راه تنگ بود. (تاریخ بیهقی ). بسیار نصیحت کردیم و گفتیم چاکری است مطیع و فرزندان ... بسیار دارد. (تاریخ بیهقی ).
تو چاکر مرد بادوالی
من شیعت مرد ذوالفقارم .
ناصرخسرو.
کمترین چاکرش چو اسکندر
کمترین بنده اش چو نوشروان .
ناصرخسرو.
چاکر خویشت که کرد جز گلوی تو
اینت واﷲ بزرگ و زشت یکی عار.
ناصرخسرو.
تن چاکر جان است مرو از پسش ایراک
رفتن بمراد و سپس چاکر عار است .
ناصرخسرو.
گردون بامر و نهی کهین بنده ٔ تو شد
گیتی بحل و عقد کمین چاکر تو باد.
مسعودسعد.
چاکرت گر بد است وگر بد نیست
بد و نیکش ز تست از خود نیست .
سنایی .
خنک آنکس ، که عقل رهبر اوست
هر دو عالم بطوع چاکر اوست .
سنایی .
جز خداوندی که بر وی نام معبودی رواست
هر خداوندی که باشد مر وراچاکر سزد.
سوزنی .
بیش از عدد ذره فشاندی وفشانی
دینار و درم بر سر هر خادم و چاکر.
سوزنی .
شمس تابنده ٔ فلک را نیست
ذره بیش از شمار چاکر تو.
سوزنی .
سخره ٔ او آفتاب سغبه ٔ او مشتری
بنده ٔ او آسمان چاکر او روزگار.
خاقانی .
بسرسبزی نشسته شاه بر تخت
چو سلطانی که باشد چاکرش بخت .
نظامی .
چاکری را که اهل خانه شمرد
دست او را بدست او بسپرد.
نظامی .
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست .
حافظ.
|| رهی . بنده . فدوی . فدایی . جان نثار. برخی . کلمه ای که در مورد احترام و بزرگداشت کهن سالان یا دولتمندان یا صاحبان جاه و مقام بکار برند :
نرم نرمک ز پس پرده بچاکر نگرید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه .
کسایی مروزی .
پذیرد ز چاکر فرستد بگنج
بدان شاد باشم نباشم برنج .
فردوسی .
چنین داد پاسخ که من چاکرم
اگر چاکری را خود اندر خورم .
فردوسی .
بگفتند ما بنده و چاکریم
زمین جز بفرمان تو نسپریم .
فردوسی .
شنگینه بر مدار ز چاکر
تا راست ماند او چو ترازو.
لبیبی .
کار گیتی همه بر فال نهاده ست خدای
خاصه فالی که زند چاکر و چون من چاکر.
فرخی .
دولت او را چاکر است و روزگار او را رهی
بخت نیک او را نصیر و کردگار او را معین .
فرخی .
زین سپس خادم تو باشم و مولایت
چاکر و بنده و خاک دو کف پایت .
منوچهری .
از دل او را ما رهی و چاکریم
کو تو را از دل رهی و چاکر است .
ناصرخسرو.
خاقانی ار خود سنجراست در پیش زلفش چاکر است
ور صبر او صد لشکر است الا بمژگان نشکند.
خاقانی .
چاکر به ثنا زبان کند موی
تا موی بامتحان شکافد.
خاقانی .
سکندر بنالید کای تاجدار
سکندر منم چاکر شهریار.
نظامی .
کسی را که درج طمع درنوشت
نباید به کس عبد و چاکر نوشت .
سعدی (بوستان ).
من از جان بنده ٔ سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد.
حافظ.
... ادامه
913 | 0
مترادف: 1-بنده، خادم، خدمتكار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوكر
متضاد: ارباب، آقا 1- بنده، اينجانب، ارادتمند، مخلص
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت)
مختصات: (کِ) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: CAker
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 224
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
menial | chucker
ترکی
çakra
فرانسوی
chakra
آلمانی
chakra
اسپانیایی
chakra
ایتالیایی
chakra
عربی
حقير | عبودي , خادم , مهين , وضيع , الرجال
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "چاکر" در زبان فارسی به معنای خدمت‌گذار، زیر دست یا کسی که به احترام کسی خم می‌شود، استفاده می‌شود. این کلمه به ویژه در برخی از متون ادبی و تاریخی به کار می‌رود. درباره قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه می‌توان به نکات زیر اشاره کرد:

  1. نوشتار:

    • کلمه "چاکر" باید به درستی و با املای صحیح نوشته شود.
  2. استفاده در جملات:

    • باید دقت کرد که این کلمه نوعی احترام و تواضع را به نمایش می‌گذارد، بنابراین در جملات باید با دقت به کاربرد آن توجه کرد.
    • مثال: "من چاکر شما هستم" یا "وی با احترام به چاکر خود رفتار کرد".
  3. مضامین ادبی:

    • این کلمه در ادبیات فارسی و شعر نیز کاربرد دارد، بنابراین می‌تواند در متن‌های ادبی و شاعرانه به خوبی به کار برود.
  4. عطف و تنوع:

    • در متن‌های مختلف می‌توان از این کلمه و مشتقات آن (مانند "چاکران" به عنوان جمع) استفاده کرد.
  5. تنظیمات نگارشی:
    • اگر در متن‌های رسمی یا ادبی به کار می‌رود، باید بر اساس قواعد نگارشی صحیح و رعایت علائم نگارشی (مانند ویرگول، نقطه و ...) استفاده شود.

با توجه به این نکات، می‌توانید کلمه "چاکر" را به درستی در متن‌های مختلف استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "چاکر" در جمله آورده‌ام:

  1. معنای فیزیکی: "چاکر در هنرهای رزمی به معنی تقسیم و تقسیم بندی انرژی در بدن است."
  2. معنای اجتماعی: "او همیشه در کنار رئیسش است و مانند یک چاکر عمل می‌کند."
  3. معنای ادبی: "در داستان، شخصیت اصلی چاکری وفادار بود که همیشه در خدمت اربابش بود."
  4. معنای فتنه‌ای: "در آن زمان بعضی‌ها به عنوان چاکر در دربار نفوذ کرده بودند و تصمیمات مهمی می‌گرفتند."

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا به معنای خاصی از کلمه "چاکر" اشاره می‌کنید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: نوکر، ادم پست، نوکر مابانه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری