جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

čāl
hole  |

چال

معنی: چال . (اِ) چاله . گودال . مغاک . حفره . گودی . گوی و مغاکی را گویند که درآن توان ایستاد یعنی زیاده بر دو گز نباشد. (برهان ). گودال بود و آن را چاله نیز گویند. گودال و چاه کوچک که چاله گویند. (انجمن آرا). (آنندراج ). گودال ، مانند چاه کم عمق که عموماً خشک باشد. (فرهنگ نظام ). || گوی که جولاهگان پاهای خود را در آن آویزند. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گودال جای پای جولاهه . (فرهنگ نظام ). پاچال . || گوی تاریک که مجرمان را در آن محبوس سازند. سیاه چال . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ).
|| اصل کلمه ٔ «سیلو». آنجا که جو و گندم در آن فروریزند نگاه داشتن را. انبار غله :
ستوروار بدین سان گذاشتم همه عمر
دو چشم سوی جو و دل به خنبه و زی چال .
؟ (فرهنگ اسدی در لغت خنبه ص 470).
کله در چول و غله اندر چال
نتوان داشت چله از سرحال .
اوحدی (از آنندراج ).
|| گوی که در آن یخ گذارند. یخ چال . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). || گروی که دو سه کس در قمار با هم بندند و برند و گویند «فلانی چال کرد» یعنی گرو را برد. (برهان )(جهانگیری ) :
هیچ میدانی که اینجا با حریف مهره دزد
جان همی بازی بخصلی تو به هر چال قمار.
جمال الدین عبدالرزاق (از جهانگیری ).
چال قمار. چال قمارخانه . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
فلک تخته ٔ نرد و سیاره مُهره
زمین جمله چال قمار است گویی .
شرف شفروه (از انجمن آرا).

- چال قمار ؛ گودال محل قماربازی . چال قمار هم در قدیم بوده که قماربازان در آن پنهان قمار میباختند. (فرهنگ نظام ).
|| بمعنی آشیان مرغ هم آمده است (برهان ). آشیانه . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آشیانه ٔ مرغان . (فرهنگ نظام ) :
سیه مست مرغی درآمد بچال
زرین بیضه بنهفت در زیر بال .
ملک قمی (در وصف آمدن شب ، از جهانگیری ).
|| مرغی بود چند زاغی و طعم گوشتش چون گوشت بط باشد. (فرهنگ اسدی ). نوعی از مرغابی باشد و آن دو قسم است بزرگ و کوچک ؛ بزرگ آن را که در جثه بمقدار غاز است «خرچال » و کوچک آن را که ببزرگی زاغ است «چال » گویند . و به ترکی هوبره است که بعربی حباری و بترکی توغدری خوانند. (برهان ). کبک و کبگک گویند و بعربی حباری و بترکی توغدری . (جهانگیری ). و کبک دری را نیز گفته اند. (برهان ). کبک دری باشد. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مرغی است که نام دیگرش کبک است و قسم بزرگ آن کبک دری و خرچال گفته میشود. (فرهنگ نظام ). چرز. (حاشیه ٔ احوال و اشعار رودکی ص 1067) :
و گر ببلخ زمانی شکار چال کند
بیاکند همه وادیش را ببط و بچال .
عماره (از فرهنگ اسدی ).
چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید برو کبک راه گیرد و چال .
شاهسار (از فرهنگ اسدی ).
چو پیروز دید آنچنان چال را
نشان ظفر یافت آن فال را.
نظامی (ازانجمن آرا).
یگانه خسرو صاحبقران که از عدلش
رود به پرسش ، شاهین بخانه ٔ بط و چال .
شمس فخری (ازجهانگیری ).
|| گودی زنخ . چال زنخ . چاه زنخدان :
شد دل خسته ٔ من بسته ٔ چال زنخت
ز آنکه انباشته شد تا به لب آن چال بمشک .
ابن یمین (از جهانگیری ).
|| هر چیز دو موی را گویند. (برهان ). دوموی را گویند عموماً. (جهانگیری ). سیاه و سفید. سرخ و سفید. || اسبی که موی آن سرخ و سفید و درهم آمیخته باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) :
در سر گرفته با نقط کلک اصفرت
گلگون آسمان هوس چال و ابرشی .
اخسیکتی (از انجمن آرا).
از بوی مشک تبت کان صحن صیدگه راست
آغشته بود با خاک از نعل بور و چالش .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 228).
|| بمعنی اسب عموماً. (انجمن آرا) (آنندراج ). || دو فرسنگ . بزبان علمی اهل هند هر چهار گروه راه ، یک چال است و هردو گروه یک فرسنگ پس چالی دو فرسنگ باشد. || بزبان متعارف اهل هند بمعنی رفتار است . (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گام و رفتار. (ناظم الاطباء). || (فعل امر) امر برفتن یعنی راه رو. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) نام نوعی از ماهی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || بصورت مزید مؤخر امکنه آید همچون :
اترک چال . احمدچال . انارچال . آهک چال . انار مرزچال . باف چال . پاچال . پامچال . پشمه چال . پیاز چال . ترک چال . توچال . جوزچال . خرمنده چال . خشه چال . دیوچال . زردی چال . زرشک چال . زغال چال . زندان چال . سرخه چال . سنگ چال . سیاه چال . سه پشته چال . سیب چال . فنگ چال . کپورچال . کردی چال . کرکره چال . کنگرچال . کنگله چال . کافرچال . کبودچال . مرادچال . منکی چال . نفت چال . گله چال . مازیه چال . مسجدچال . نرگس چال . ونده چال . ولیک چال . وینه چال . هفت چال . هلوچال . هلی چال . هزارچال . یخ چال .
... ادامه
1129 | 0
مترادف: 1-صفت چاله، حفره، فرورفتگي، گودال 2- عميق، گود 3- آشيان، آشيانه 4- گور(حيوانات) 5- غاز، خرچال، مرغابي (آ)هوبره 6- آشيانه، لانه 7- شتربچه 8- اسب سفيد، بزپيشانيسفيد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) (زیست‌شناسی) [قدیمی]
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: CAl
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 34
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
hole | pit , cavern , fossa , fosse , lubritorium , trench , chal
ترکی
delik
فرانسوی
trou
آلمانی
loch
اسپانیایی
agujero
ایتالیایی
buco
عربی
ثقب | حفرة , فجوة , جحر , بئر , تجويف , كوة , صالة , نقصان , ورطة , شق , فتحة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "چال" در زبان فارسی می‌تواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد و بسته به سیاق جمله، کاربردهای متفاوتی پیدا کند. در ادامه به قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره می‌شود:

  1. تعریف و معنا:

    • "چال" به معنای گودال، فرورفتگی یا حفره‌ای در زمین است. همچنین در اصطلاح عامیانه به معنای چال پوستی نیز استفاده می‌شود.
  2. نحوه نوشتن:

    • کلمه "چال" به صورت صحیح باید با حرف "چ" شروع شود و به "ال" ختم شود. از نظر نگارشی این کلمه هیچ‌گونه الف یا علامت اضافی نیاز ندارد.
  3. روش استفاده:

    • در جملات:
      • مثلاً: "چال‌های عمیق در زمین برای کشاورزی مفید است."
      • یا "چالش صورتش نشان از خنده‌های بی‌امان دوران کودکی‌اش دارد."
  4. نگارش صحیح:

    • در نگارش رسمی و ادبی، باید توجه شود که کلمه "چال" در موقعیت‌های مناسب و با معناهای درست استفاده شود. از استفاده‌های بی‌جا و نادرست خودداری شود.
  5. جدا و وصل:

    • "چال" یک واژه مستقل است و به تنهایی استفاده می‌شود. با این حال، ممکن است در ترکیب با واژه‌های دیگر (مانند "چال‌کوه") قرار گیرد.
  6. قواعد جملات:
    • وقتی از "چال" در جملات استفاده می‌کنیم، باید به موقعیت گرامری آن، از جمله اسم، فعل و صفت توجه کنیم تا ساختار جمله صحیح باشد.

به‌خاطر داشته باشید که معنا و کاربرد "چال" ممکن است در بافت‌ها و متون مختلف متفاوت باشد، بنابراین دقت در زمینه و سیاق جمله اهمیت دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "چال" در جمله‌ها آورده شده است:

  1. در باغچه‌ی خانه یک چال بزرگ کندم تا آب باران جمع شود.
  2. هنگام کاشت درخت، بهتر است چال را به اندازه‌ای کند که ریشه‌ها به راحتی جا شوند.
  3. بچه‌ها در زمین بازی، چالی کندند و در آن برگ‌های خشک جمع کردند.
  4. در فیلم، شخصیت اصلی با یک چال عمیق روبرو شد که به او در حل معما کمک کرد.
  5. او با دقت چال را اندازه‌گیری کرد تا از سالم ماندن درخت اطمینان حاصل کند.

اگر سوال دیگری دارید یا نیاز به جزئیات بیشتر است، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: سوراخ، روزنه، منفذ، چاله، چاه، خندق، غار، حفره زیرزمینی، مغاره، فرو رفتگی، محل روغن کاری، چاله سرویس، جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین، سنگر، جان پناه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری