جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'āsudan
nestle  |

آسودن

معنی: آسودن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . مستریح شدن . راحت . استراحت یافتن . استجمام . استرواح . اَون :
نخفت و نیاسود تا بامداد
از اندیشه بر دل نیامدْش یاد.
فردوسی .
بخواب و به آسایش آمد شتاب
وزآن پس برآسود بر جای خواب .
فردوسی .
زیر کبود چرخ بی آسایش
هرگز گمان مبر که بیاسائی .
ناصرخسرو.
|| آرام گرفتن . سکون :
برآرای کار و میاسای هیچ
که من رزم را کردخواهم بسیچ .
فردوسی .
نیاساید وبرنگردد ز جنگ
ترا چاره در جنگ جستن درنگ .
فردوسی .
دلم ز انده بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید.
مسعودسعد.
|| پرداختن :
نعوذ باﷲ اگر خلق غیب دان بودی
کسی بحال خود از دست کس نیاسودی .
سعدی (گلستان ).
|| خوابیدن . خفتن . آرمیدن :
بگفت و بخفت و برآسود دیر
گو نامبردار گرد دلیر.
فردوسی .
چو آباد جائی بچنگ آمدش
برآسود و چندی درنگ آمدش .
فردوسی .
برادر و پدر و مادرت همه رفتند
تو چند خواهی اندر سفر چنین آسود؟
ناصرخسرو.
حامد از آن آب بخورد وبیاسود. (مجمل التواریخ ).
|| درنگ کردن . توقف :
جان بکف درنه و دلیرآسا
قصد این راه کن در او ماسا.
سنائی .
|| ماندگی گرفتن . رنج راه و کار و سخن و فکر و هر امر دیگر رفع کردن . جمام . بی کار و عملی متعب زمان گذرانیدن :
بهار و تموز و زمستان و تیر
نیاسود هرگزیل شیرگیر.
فردوسی .
بمصر اندرون بود یک سال شاه
بدان تا بیاسود شاه و سپاه .
فردوسی .
کئی وار بنشست بر تختگاه
بیاسود یکچند خود با سپاه .
فردوسی .
بیاساید امروز و فردا بگاه
همی راند اندر میان سپاه .
فردوسی .
ببود و برآسود و زآنجابرفت
به نزدیک خاقان خرامید تفت .
فردوسی .
تو فردا برآسای تا من سپاه
بیارم از ایرانیان کینه خواه .
فردوسی .
چون بیاسود مأمون خلیفه در شب بدیدار وی آمد. (تاریخ بیهقی ). سه روز بیاسود پس بدرگاه آمد. (تاریخ بیهقی ). رفتن گرفت [ امیر محمدبن محمود غزنوی ] سخت بجهد، و چند پایه که برفتی زمانی نیک بنشستی و بیاسودی . (تاریخ بیهقی ). فرمود قاصدان را فرود آوردند و صلتها فرمود، تا بیاسودند. (تاریخ بیهقی ).
بیاسود و از رنجگی دور شد
وز آنجا بشهر فُغَنشور شد.
اسدی .
|| بعطالت یا عشرت و سور و سرور گذرانیدن . تن زدن :
بایران هر آنگه که آسود شاه
بهر کشوری برندارد سپاه
بیاید ز هر جای دشمن بکین
پرآشوب گردد سراسر زمین .
فردوسی .
بیاسود چندی ز بهر شکار
همی گشت در کوه و در مرغزار.
فردوسی .
|| محظوظ شدن . حظ، نصیب ، بهره بردن . مُلتذّ گشتن . لذت ، تمتع یافتن :
در راه عمر خفته نیاساید ای پسر
گر بایدت بپرس ز دانای هندوان .
ناصرخسرو.
نیاساید مشام از طبله ٔ عود
بر آتش نه که چون عنبر ببوید.
سعدی .
چه گنجها که نهادند و دیگری برداشت
چه رنجها که کشیدند ودیگری آسود.
سعدی .
- آسودن ، در خاک آسودن ؛ بکنایه ، مردن :
مرا نیز هنگام آسودن است
ترا رزم بدخواه پیمودن است .
فردوسی .
اکنون که عماد دوله در خاک آسود
ازدیده ٔ من خاک شود خون آلود
در خاک فتاده چون توانم دیدن
آن را که مرا زخاک برداشته بود؟
عمادی .
- آسودن از ؛ فارغ ماندن . خالی ماندن از. فارغ شدن . معطل ماندن . از دست نهادن . ساکت نشستن . بازایستادن از :
ببودند روشندل و شادمان
ز خنده نیاسود لب یک زمان .
فردوسی .
چوجم ّ و فریدون بیاراست گاه
ز داد و ز بخشش نیاسود شاه .
فردوسی .
نیاسود لشکر زمانی ز کار
ز چوگان و تیر و نبید و شکار.
فردوسی .
ز خوردن نیاسود یک روز شاه
گهی رود و می گاه نخجیرگاه .
فردوسی .
ببسته کند راه خون ریختن
بیاساید از رنج و آویختن .
فردوسی .
زمانی میاسای از آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن .
فردوسی .
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وآنگهی جان من پیش تست
وزآن پس نیاسایم از پاسخت
ز فرمان و رای دل فرّخت .
فردوسی .
نهادند بر نامه بر مُهر شاه
فرستاده را گفت برکش براه
میاسا ز رفتن شب و روز هیچ
بهر منزلی اسب دیگر بسیچ .
فردوسی .
که آن جای گور است و تیر و کمان
نیاسایم از تاختن یک زمان .
فردوسی .
همی تا رفته ام از مرو گنده
نیاسودستم از بازی ّ و خنده .
(ویس و رامین ).
چنین یال و بازو و آن زور و برز
نشاید که آساید از تیغ و گرز.
اسدی .
ای بشبان خفته ظن مبر که بیاسود
گر تو بیاسودی این زمانه ز گشتن .
ناصرخسرو.
از آنکه طبع کریم از کرم نیاساید.
اثیر اخسیکتی .
- || ترک گفتن آن ؛ دست کشیدن از آن :
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ .
فردوسی .
بیاساید از بزم و شادی دو ماه
که این باشد آئین پس از مرگ شاه .
فردوسی .
نیاسود یک تن ز خورد و شکار
همان یک سواره همان شهریار.
فردوسی .
بایران و توران بود شهریار
دو کشور بیاساید از کارزار.
فردوسی .
دشمن از کینه کم آمد بکمینگاه مرو
لشکر از جنگ بیاسود بیاسای از جنگ .
فرخی .
- || ماندگی گرفتن :
چو آسود پرموده از رنج راه
به هشتم یکی سور فرمود شاه .
فردوسی .
و هیچ نیاسودی ازتعبد و ذکر ایزدی . (مجمل التواریخ ).
من ز خدمت دمی نیاسودم
گاه و بیگاه در سفر بودم .
سعدی .
- || بی رنج گشتن از. بی تعب گشت
ن از :
به اختر نگه کن که تا من ز جنگ
کی آسایم و کشور آرم بچنگ .
فردوسی .
شب تیره چون زلف را تاب داد
همان تاب او چشم را خواب داد
پدید آمد آن پرده ٔ آبنوس
برآسود گیتی ز آوای کوس .
فردوسی .
زمانی نیاسود از تاختن
هم از گردش و تیر انداختن .
فردوسی .
بتو شادم ار باشی ایدر دو ماه
بیاساید از رنج شاه و سپاه .
فردوسی .
- || تهی ، فارغ ، خالی ماندن :
اگر جنگجوئی همی بیگمان
نیاساید از کین دلت یک زمان .
فردوسی .
میاسای از کین افراسیاب
ز دل دور کن خورد و آرام و خواب .
فردوسی .
آمد ماه بزرگوار و گرامی
وآسود از تلخ باده زرین جامت .
مسعودسعد.
- || بازایستادن از :
بانگ زلّه کرّ خواهد کرد گوش
هیچ ناساید زمانی از خروش .
رودکی .
تو آن ابری که ناساید شب و روز
ز باریدن چنانچون از کمان تیر.
دقیقی .
میاسای از آموختن یک زمان
ز دانش میفکن دل اندر گمان .
فردوسی .
چه گویم از این گنبد تیزگرد
که هرگز نیاساید از کارکرد.
فردوسی .
بدو گفت خسرو [ پرویز ] ز کردار بد
چه داری بیا روز گفتار بد
چنین داد پاسخ که از کار بد
نیاسایم و نیست با من خرد.
فردوسی .
- آسودن از خشم ؛ فرونشستن آن :
مگر شاه ایران از این خشم و کین
بیاساید آرام گردد زمین .
فردوسی .
- آسودن با ؛ مضاجعت با. آرامیدن با. عشرت و صحبت کردن با :
ساعتی با او ننشست و نیاسود و نخفت ...
این چنین سنگدل و بیحق و بیحرمت جفت
شاه مسعود مبیناد و میفتاد از راه .
منوچهری .
- آسودن دل ؛ خوش و مسرور بودن :
دردا که ز عمر آنچه خوش بود گذشت
دوری که دلی در او بیاسود گذشت
ایام جوانی که بهاری خوش بود
چون خنده ٔبرق و عهد گل زود گذشت .
سیف اسفرنگ .
- آسودن دل به ؛ استیناس با. عشرت و صحبت و آرمیدن با :
بمردان همی دل نیاسایدش
بجز بازنان هیچ خوش نایدش .
اسدی .
- امثال :
حسود هرگز نیاسود ؛ مردم رشکناک هماره در رنج و تعب باشد.
رنج امروزین آسودن فردائین بود و آسودن امروزین رنج فردائین . (قابوسنامه ).
اسم مصدر و مصدر دوم آن آسایش است . آسودم ، بیاسای .
... ادامه
694 | 0
مترادف: 1- آسايشكردن، استراحتكردن 2- آرميدن، خفتن، خوابيدن 3- آرامشدن، تسكينيافتن
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر لازم) ‹آساییدن›
مختصات: (دَ) (مص ل .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 121
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
nestle | rest , unbuckle , essence
ترکی
rahatlama
فرانسوی
relief
آلمانی
erleichterung
اسپانیایی
alivio
ایتالیایی
sollievo
عربی
اِرتِياح
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «آسودن» یک فعل در زبان فارسی است که معانی مختلفی دارد و به معنای «آرامش پیدا کردن»، «راحت شدن» یا «استراحت کردن» می‌باشد. برای نگارش صحیح و استفاده درست از این کلمه، برخی قواعد و نکات نگارشی و دستوری عبارتند از:

  1. صرف فعل:

    • فعل «آسودن» در زمان‌های مختلف صرف می‌شود. به عنوان مثال:
      • زمان حال: من آسوده‌ام، تو آسوده‌ای، او آسوده است.
      • زمان گذشته: من آسوده بودم، تو آسوده بودی، او آسوده بود.
      • زمان آینده: من آسوده خواهم بود.
  2. نقش‌های دستوری:

    • این فعل می‌تواند در جملات به عنوان فعل اصلی یا فعل کمکی استفاده شود.
    • همچنین می‌توان آن را به عنوان یک فعل بی‌حرکت (فعل لازم) در نظر گرفت که نیازی به مفعول ندارد.
  3. ترکیب با پیشوندها و پسوندها:

    • این فعل می‌تواند با پیشوندها و پسوندهای مختلف ترکیب شود، مانند «آسودگی» (اسم) و «آسوده» (صفت).
  4. قیدهای مرتبط:

    • ممکن است به عنوان قید برای توصیف وضعیت استفاده شود، مثلاً: «او آسوده زندگی می‌کند.»
  5. جملات توصیفی:

    • این کلمه می‌تواند در جملات توصیفی به کار رود، مانند: «او بعد از یک روز سخت، به زودی آسود.»
  6. نکات نگارشی:
    • در هنگام نگارش، مطمئن شوید از نگارش صحیح واژه و رعایت قواعد نگارشی فارسی همچون فاصله‌گذاری، نشانه‌گذاری و استفاده صحیح از حروف بزرگ و کوچک استفاده کنید.

با رعایت این نکات و قواعد، می‌توانید از کلمه «آسودن» به درستی در جملات و متون خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. بعد از یک روز سخت کاری، تصمیم گرفتم به یک سفر کوتاه بروم تا کمی آسوده خاطر شوم.
  2. او هنگام خواندن کتاب مورد علاقه‌اش، تمام نگرانی‌ها و استرس‌هایش را فراموش کرده و به آرامش و آسودگی رسید.
  3. برای آسودن ذهن، می‌توان چند دقیقه در روز به مدیتیشن پرداخت و از شلوغی روزمره فاصله گرفت.

واژگان مرتبط: در اغوش کسی خوابیدن، اشیان گرفتن، لانه کردن، اسودن، استراحت کردن، راحت کردن، ارمیدن، تکیه دادن، متکی بودن به، سگک یا چفت و بست را باز کردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری