جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: چغز. [ چ َ] (اِ) غوک بود آن که در آب بانگ زند و فاض (؟) و بتازی غنجموس [ کذا ]گویندش . (فرهنگ اسدی چ اقبال ). غوک باشد یعنی وزغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ).بمعنی غوک است که بزغ باشد. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ). نام جانوری است که آن را وزق و غوک خوانندو بعربی ضفدع گویند. (برهان قاطع) غوک . (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ) جانوری است آبی که آن را غوک و مکل و بک نیز گویند. (جهانگیری ). وزغ و غوک و ضفدع . (ناظم الاطباء). جانوری آبی که نامهای دیگرش وزغ و غوک و بک است . (فرهنگ نظام ). چغزابه . قورباغه . قرباغه . مِزَغ . (در لهجه ٔ اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه و سبزوار). غنجموش . قاس .بزغ . جانوری از نوع جانوران ذوحیاتین که هم در آب وهم در خشکی زندگی کند. نوعی جانور که در آب روان یاآبهای راکد شنا کند و بانگی مخصوص دهد : هر چند که درویش پسر فغ زاید در چشم توانگران همه چغز آید. ابوالفتح بستی (از فرهنگ اسدی ). ای دهن باز کرده ابله وار سخنان گفته همچو وغوغ چغز. نجیبی (از فرهنگ اسدی ). بداندیش ورا خواهم که لکلک میزبان باشد که مار و چغز باشد خور چو باشد میزبان لکلک . دهقانعلی شطرنجی . اندرپلیدزادگی و پاک زادگی تو چغز حوض کوثر و من شیم کوثرم . سوزنی . می خورد شه بر لب جو تا سحر در سماع از بانگ چغزان بی خبر. مولوی . از قضا موشی و چغزی باوفا برلب جو گشته بودند آشنا. مولوی . این سخن پایان ندارد گفت موش چغز را روزی که ای فخر وحوش . مولوی . و رجوع به غوک و قورباغه و چغزپاره و چفزواره شود. || صدا و آواز وزق . (برهان ). آواز غوک . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغزیدن شود. || بمعنی ناله و زاری هم آمده است . (برهان ). بمعنی ناله آمده . (جهانگیری ). ناله و زاری . (ناظم الاطباء). || ترس و بیم را نیز گویند. (برهان ). ترس و بیم . (ناظم الاطباء). چغر. و رجوع به چغر شود. || جراحتی که دهانش بسته شود لیکن در روی آن چرک جمع شده باشد. (برهان ). جراحتی که دهنش بهم آمده باشد و چرک در میان آن جمع شده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (غیاث ). جراحتی که دهانش بسته شود و در درون آن چرک باشد. (ناظم الاطباء). زخمی که دهنش بسته است و در درون آن چرک جمع شده . (فرهنگ نظام ). ریشی سرباز نکرده و ریم در وی جمع آمده . زخم سربسته و چرکین : تابنشکافی به نشتر ریش چغز کی شد او نیکو و کی گردید نغز؟ مولوی (از جهانگیری ). غوك، قورباغه، وزغ beets البنجر chags chags chags chags chag
کلمه "چغز" در فارسی ممکن است به عنوان یک اسم خاص، مفهوم خاص یا به عنوان اصطلاحی در زبان محاورهای استفاده شود. با این حال، اطلاعات خاصی دربارهی معنای این کلمه در متون فارسی استاندارد وجود ندارد. اگر این کلمه به لحاظ زبانی و نگارشی مدنظر شما باشد، برخی از نکاتی که میتوانید مد نظر قرار دهید عبارتند از:
نوشتار صحیح: از نگارش صحیح کلمات اطمینان حاصل کنید. کلمه "چغز" باید بهدرستی نوشته شود و در متون رسمی از هر گونه املای نادرست پرهیز نمایید.
استفاده در جملات: اگر میخواهید از این کلمه در جملات استفاده کنید، باید به ساختار جملات توجه داشته باشید و از قیدها، خصوصیات و جداول زمانی به درستی استفاده کنید.
توجه به دستور زبان: در صورت استفاده از این کلمه بهعنوان اسم، باید به مواردی مانند جمع بستن و کاربرد آن در جملات دقت کنید. مثلاً: "چغزها در باغ بازی میکنند."
سادگی و وضوح: سعی کنید جملات را به گونهای بنویسید که مفهوم کلمه برای خواننده واضح باشد.
اگر کلمه "چغز" در زمینه خاصی مدنظر شماست، لطفاً اطلاعات بیشتری ارائه دهید تا بتوانم بهتر کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
چغزها پرندگانی زیبا و پرجنبوجوش هستند که در فصل بهار به پیدا کردن جفت میپردازند.
در باغچهام چغزهای رنگارنگی مشاهده کردم که در حال جستجوی غذا بودند.
صدای خوشآوای چغزها در صبحگاهان، فضایی دلانگیز را در حیاط به وجود میآورد.