جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: چکاوک . [ چ َ وَ ] (اِ) همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک که به تازی قبره گویند.(از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیه ٔ ص 258). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو و چکوک گویندش و به تازی قنبره باشد. (از فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 258). مرغی باشد به بزرگی گنجشک و عربان قبره و ابوالملیح خوانند. (برهان ). نام جانوری است پرنده که از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آوازتر بود و آن را جل نیز گویند و به تازی قبره و ابوالملیح خوانند و در عراق آن را هوزه نامند. (جهانگیری ). مرغی است از گنجشک اندک بزرگتر و خوش آواز بود و به هندی چندول گویند و تاج بر سر دارد و در عراق هوزه و بتازی قبره و ابوالملیح گویند. (رشیدی ). نام مرغی است از گنجشک بزرگتر و تاج برسر دارد و آن را به عربی ابوالملیح و قبره میگویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پرنده ای از گنجشک کمی بزرگتر و خوش آواز که به تازی قبره و ابوالملیح گویند. (ناظم الاطباء). قنبره . کاکلی . (در بعضی لهجه ها) چاوک . خول . چنوک . قُبّر و قنبرة و قبرة. صِفِرد. عُلعُل . عَلعال . عُلَعِل . (منتهی الارب ). مرادف چاوک و چکاو و چکاوه و چکک و چکوک : هر چکاوک را رُسته زبر سر کلهی زاغ در باغ گرفته به یکی کنج پناه . منوچهری . تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان . امیر معزی (از جهانگیری ). بنگر به هوا بر به چکاوک که چه گوید خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را. سنایی . صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری نفیر فاخته و نغمه ٔ هزار آوا. خاقانی . نوای چکاوک به از بانگ رود برآورده با دشتبانان سرود. نظامی . به گوش اندرش از هوای تموز نوای چکاوک نیامد هنوز. نظامی . و رجوع به چاوک و چکاو و چکاوه و چکوک و قبره و ابوالملیح شود. || نام نوایی است از موسیقی . (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام لحنی و آهنگی از دستگاههای موسیقی ایرانی . پرده ای از موسیقی . چغان و چغانه و چکاو : زده به بزم تو رامشگران به دولت تو گهی چکاوک و گه راهوی گهی قالوس . منوچهری . نوا گرنوای چکاوک بود چو دشمن زند تیر ناوک بود. نظامی . از نوای چکاوک اندر کوه کبک در رقص کردن آمد باز. سیف اسفرنگی (از انجمن آرا). رجوع به چغان و چغانه وچکاو شود. || چغانه را نامند. (جهانگیری ) (رشیدی ). نام سازی که آن را چغان و چغانه نیز نامند: و رجوع به چغان وچغانه و چکاو شود. || بعضی گویند پرنده ای است که آن را سُرخاب میگویند. (برهان ). نوعی از مرغ آبی است که آن را سرخاب نام است و به زبان هندی ، نرآن را «چکوا» و ماده اش را «چکوی » گویند و عادت آن چنان است که نر و ماده به شب از هم جدا شوند و یک جا خواب نکنند. (جهانگیری ) (رشیدی ). نوعی از مرغابی که سرخاب نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاو شود. جل، چكاو، چكانه، چكاوه، سرخاب، مرغابي، هوژه warbler, skylark, kinglet, checkers مطربة، طائر الدخلة، مطرب، المغني الشادي، واربلر Çekauk chekauk tschekauk chekauk chekauk سراینده، مرغخوش الحان، غزلاغ، امیر، پادشاه کوچک و بیاهمیت
کلمه "چکاوک" به معنی پرندهای کوچک و زیبا است که به عنوان نماد صبح و زندگی در ادبیات فارسی شناخته میشود. در نگارش و استفاده از این کلمه، توجه به موارد زیر میتواند کمککننده باشد:
نگارش صحیح: املای صحیح این کلمه "چکاوک" است و باید به همین شکل نوشته شود.
تلفظ: این کلمه به صورت "چکاوک" تلفظ میشود و حرف "چ" در آغاز آن مهم است.
قواعد دستوری:
"چکاوک" یک اسم مؤنث است و در جملات باید با صرف فعل و ضمایر مربوط به مؤنث سازگار باشد.
مثال: "چکاوک در صبح زود میخواند."
استفاده در جملات: کلمه "چکاوک" میتواند به عنوان فاعل، مفعول، یا موضوع اصلی جمله قرار گیرد.
مثال: "چکاوک در دل جنگل زندگی میکند."
توجه به تشبیه و مجاز: در ادبیات، کلمه "چکاوک" ممکن است به عنوان نماد یا تشبیه استفاده شود. مثال: "شعر او مانند صدای چکاوک بود."
نکات نگارشی: در متنهای رسمی و ادبی، به کار بردن "چکاوک" در ترکیبهای شاعرانه و توصیفی میتواند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
با رعایت این نکات میتوان به نحوه صحیح استفاده از کلمه "چکاوک" در زبان فارسی و نگارش آن آشنا شد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "چکاوک" آوردهام:
چکاوکها با آواز زیبا و دلنشین خود به استقبال صبح میروند.
در دوردستها، چکاوکها بر فراز دشت پرواز میکردند و آهنگهای شگفتانگیزی سر میدادند.
در ماه اردیبهشت، صدای چکاوکها در باغ بسیار دلانگیز و روحنواز بود.
چکاوکهای مهاجر هر سال در فصل بهار به این منطقه بازمیگردند.
وقتی چکاوکها شروع به خواندن کردند، دیگر هیچ صدای دیگری شنیده نمیشد.
امیدوارم این جملات به شما کمک کند!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: سراینده، مرغخوش الحان، غزلاغ، امیر، پادشاه کوچک و بیاهمیت