جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: چم . [ چ َ ] (اِ) به معنی خرام و رفتاری به ناز باشد. (برهان ). خرام . (جهانگیری ). به معنی خرام و رفتاری ازروی ناز. (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ). رفتار و خرام از روی ناز. (ناظم الاطباء). رفتاری با ناز و ادا و اطوار شیوه ٔ رفتار نازنینان و نازداران . و رجوع به چمیدن شود. || رفتاری را نیز گویند. که خم و پیچی و تمایلی داشته باشد. (برهان ). رفتار بطور تمایل و باخم و پیچ (ناظم الاطباء). و رجوع به چمیدن شود. || ساخته و آراسته را نیز گویند. (برهان ). ساخته و آماده را گویند. (جهانگیری ). ساخته و آراسته و بامعنی و منظم . (انجمن آرا) (آنندراج ). ساخته وآراسته . (ناظم الاطباء). به سامان . روبراه . سرراست . - به چم بودن کار ؛ به معنی آراسته و منظم و سرراست بودن کار : ز گبراگر تو نه ای به ْ، بتر ز گبر مباش اگر تو مؤمنی و کاردین تو به چم است . عنصری (از انجمن آرا).
- به چم گشتن کار ؛ به سامان شدن و آراسته و منظم گشتن آن : چرا نه شکر کنم نعمت ترا شب و روز که از تو اختر من سعد گشت و کار به چم . شاکر بخاری . || به معنی اندوخته و فراهم آورده . (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). اندوخته و فراهم آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). ذخیره . || معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله ٔ جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، مراد آن باشد که معنی ندارد. (برهان ). معنی و رونق باشد. (فرهنگ اسدی ). معنی را گویند. (جهانگیری ). به معنی معنی . (انجمن آرا) (آنندراج ). جان سخن . جان کلام : دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست در شعر تو نه حکمت ونه لذت و نه چم . شهید (از فرهنگ اسدی ). رجوع به چم داشتن و چم گرفتن شود. || به معنی تمیز بود. (از فرهنگ اسدی ) : کس چه داند که روسپی زن کیست در دل کیست شرم وحمیت و چم . خطیری (از فرهنگ اسدی ). || به معنی جرم و گناه نیز گفته اند. (برهان ). جرم و گناه باشد. (جهانگیری ) (رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بزه . اثم : جم گفتمش کو جم چه جم ، بر من بدین سهو است و چم مثلش نباشد در عجم ، شاهی ز نسل بوالبشر. حکیم نزاری (از جهانگیری ). || خوردن و آشامیدن را هم گویند. (برهان ). به معنی خوردن آمده . (جهانگیری ). خور و آشام . (ناظم الاطباء). و رجوع به چمیدن . شود. || خم و خمیده و راههای پرپیچ و خم باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). بمعنی خم . (جهانگیری ). به معنی خم و خمیده و راههای کج . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیچ و خم . (غیاث ). چم و خم . کجی و انحراف : بر راه بدین اندرون برو راست زین چم چه جهی بیهده بدان چم . ناصرخسرو. رجوع به خم و چم و خم شود. || به معنی سینه که عرب صدر گوید. (برهان ). سینه را گویند. (جهانگیری ). سینه و صدر. (ناظم الاطباء) : سپهداران توران را شهی شایسته بدهمت که پیش او بشایستی نهادن دستها بر چم . سوزنی (از جهانگیری ). || طبق پهنی را نیز گویند که آن را از نی بوریا بافند و غله را بدان افشانند و پاک سازند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). چیزی باشد که از نی بوریا ببافند و غله درمیانش انداخته برافشانند تا پاک شود. (از جهانگیری ). || آب گردان بزرگ چوبین را نیز گفته اند وکوچک آن را چمچه خوانند. (برهان ). آب گردان بزرگ چوبی . (ناظم الاطباء). || جامه ٔ تابستانی را هم می گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || روح وقوت . || دوره . (ناظم الاطباء). || لِم ْ. فَن . در تداول عامه و بخصوص در اصطلاح اهالی خراسان به معنی عادت مخصوص هرکس در بکار انداختن دستها یا پاها برای انجام دادن عملی یا اجرای حرکتی چنانکه مثلاً در امر کتابت قلم را بدست راست یا چپ گرفتن یا به هنگام سوار شدن بر مرکب پای راست یا چپ را دررکاب نهادن و نظایر این قبیل عادات را «چم » نامند. و رجوع به چم داشتن شود. || در تداول عامه ، کنایه از رگ خواب و نقطه ٔ ضعف هر کس . آنچه که با دانستن و به دست آوردن آن در اشخاص ، می توان در آنها نفوذ کرد و راه تسلط بر آنها یا وسیله ٔ جلب همکاری و هم آهنگی آنها را دانست . - چم کسی را به دست آوردن ؛ کنایه است از رگ خواب او را دانستن یا نقطه ٔ ضعف وی را به دست آوردن . طریق فریب خوردن یا راه تسلیم شدن کسی را کشف کردن . 1- خرام، نازخرام
2- راه، روش، شيوه، طرز،
3- قلق، لم، فوتوفن، شگرد
4- رگ خواب، نقطه ضعف
5- سبب، جهت، دليل، انگيزه، علت
6- داب، عادت
7- بزه، تقصير، جرم، گناه
8- سينه، صدر
9- آراسته، آماده
10- اندوخته، فراهم
11- رونق، رواج
12- شرح، cham شام cham cham cham cham cham
کلمه "چم" در زبان فارسی به معنای نرمی و انعطافپذیری است، اما بسته به زمینهها و کاربردهای مختلف ممکن است معانی و استفادههای متفاوتی داشته باشد. در ادامه به بررسی قواعد نگارشی و گرامری مربوط به این کلمه میپردازیم:
نحوه نگارش: کلمه "چم" باید با حروف فارسی و به صورت صحیح نگاشته شود.
استفاده در جملات:
نقش: "چم" معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود. بهعنوان مثال: "چم زمین باعث شد که گیاهان بهتر رشد کنند."
ترکیبها: میتواند با سایر کلمات ترکیب شود، مانند "چم خاک"، "چم بدن" و غیره.
صرف و نحو: بسته به نوع جمله و ساختار آن، ممکن است نیاز به تغییراتی در جمله باشد. برای مثال:
"چم" در جملات توصیفی میتواند بهعنوان وصف استفاده شود: "این پارچه چم دارد."
نکات نگارشی:
از نگارش صحیح کلمات و استفاده از نقطهگذاری مناسب در جملات اطمینان حاصل کنید.
اگر "چم" در ابتدای جمله قرار میگیرد، حتماً اول جمله با حرف بزرگ شروع کنید: "چم به معنای نرمی است."
توجه به معنا: در صورت نیاز، مفهموم دقیق "چم" را در متن توضیح دهید، چون ممکن است برای خوانندگان ناشناخته باشد.
اگر سوال یا نکته خاصی درباره "چم" یا دیگر مسائل نگارشی دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در ادامه چند مثال از کلمه "چم" در جملات مختلف آوردهام:
پس از بارش باران، چم درختان در باغ به زیبایی زیاد میشود.
در زبان محلی، برخی از مردم به چم زمین در هنگام بارش باران اشاره میکنند.
هنگام عبور از کنار چم، حس شادابی و طراوت خاصی به من دست داد.