جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) بکتکین . بروزگار سلطان محمود خدمتها کرده بود و در زمان مسعود نیز، در تکیناباد کارها بدست او رفت و حاجب و سپاه سالار او گردید و در سال 426 هَ . ق . وفات کرد.بیهقی گوید: «و روز چهارشنبه ٔ 26 این ماه از بلخ نامه رسید بکشته شدن حاجب بکتکین سپاه سالار و کوتوال ولایت ترمذ و چنان خدمتها کرده بود بروزگار محمود بروستای نشابور و بونصر طیفورسپاه سالار شاهنشاهیان را بگرفت و بغزنین آورد و در روزگار این پادشاه به تکیناباد خدمتهای پسندیده نمود بحدیث امیر محمد برادر سلطان مسعود چنانکه پیش از این یاد کرده ام . و در این وقت چنان افتاد از قضای آمده که فوجی ترکمانان قوی بحدود ترمذ آمدند و به قبادیان بسیار فساد کردند و غارت و چهارپای راندند، بکتکین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت ، از پیش وی به اندخود وسیله در آمدندو بکتکین بتفت میراند بحدود شبورقان بدیشان رسید و جنگ پیوستند از چاشتگاه تابگاه دو نماز و کاری رفت سخت بنیرو و بسیار مردم کشته شد، بیشتر از ترکمانان وآن مخاذیل به آخر هزیمت شدند و راه بیابان گرفتند وبکتکین بدم رفت خاصگانش گفتند خصمان زده و کوفته بگریختند بدم رفتن خطاست فرمان نبرد که اجل آمده بود وتنی چند از مبارزتر خصمان دریافت و باز جنگ سخت شد که گریختگان جان را میزدند بکتکین در سواری رسید از ایشان ، خواست که او را بزند خویشتن را از زین برداشت میان زره پیش زهارش پیدا شد ترکمانی ناگاه تیری انداخت آنجا رسید او برجای بایستاد و آن درد میخورد و تیر بیرون کشید بجهد و سختی و بکس ننمود تا دشوار شد و بازگشت چون بمنزل رسید او را از جنیبت گشادند و ازاسب فروگرفتند و بخوابانیدند گذشته شد و لشکر بشبورقان آمد و وی را دفن کردند و ترکمانان چون پس از سه روز خبر این حادثه بشنیدند باز آمدند. امیر رضی اﷲ عنه بدین خبرغمناک شد که بکتکین سالاری نیک بود...». رجوع شود به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 438 و 439 و 576. 1-اسم
2- پرده، حجاب،
3- بواب، پردهدار، دربان
4- حايل، رادع
5- ابرو curtain, chamberlain, doorkeeper, eyebrow, porter, pain ستارة، ستار، حجاب، رفع الستار، جزء من جدار، ستار المسرح، نهاية المشهد hacib hajib hadschib hajib hajib دیوار، مانع، جدار، پیشکار، ناظر، رئیس خلوت، دربازکن، خط ابرو، گچبری هلالی بالای پنجره، اب رو، باربر، حمال، ابجو، آبجو پورتر
ستارة|ستار , حجاب , رفع الستار , جزء من جدار , ستار المسرح , نهاية المشهد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "حاجب" در زبان فارسی معانی و کاربردهای متفاوتی دارد. در زیر به چندین نکته نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
چگونه نوشته میشود: کلمه "حاجب" باید به همین شکل نوشته شود و به هیچ عنوان نباید حروف آن تغییر کند.
ابزار تجزیه و تحلیل: "حاجب" به معنای کسی است که در مقابل شخصی دیگر ایستاده و او را نگهمیدارد یا مانع ورود دیگران میشود. همچنین به معنای شخصی که مقام و جایگاه مهمی دارد و در دربارها و محافل اجتماعی مسؤولیتهایی را عهدهدار است.
سهولت در خواندن: در نوشتار، فاصله و چیدمان جملات طوری باشد که خوانایی حفظ شود. بهتر است این کلمه در جملات به دقت و در زمینه مناسب به کار رود.
جنس و عدد: "حاجب" یک اسم غیرمؤنث است و در صورت جمع به "حاجبان" تغییر مییابد. لذا در موقعیتهای مختلف باید به جنس و عدد دقت شود.
نقش دستوری: "حاجب" معمولاً به عنوان اسم فاعل یا اسم مفعول در جملهها به کار میرود. به عنوان مثال:
حاجب در دربار حضور داشت.
او به عنوان حاجب در محفل جشن شرکت کرد.
جملات مرکب: در جملات پیچیده و مرکب، سعی کنید از کلمه "حاجب" در جایگاه مناسب و با معنای درست استفاده کنید تا از ابهام جلوگیری شود.
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "حاجب" به درستترین شکل ممکن بهرهبرداری کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "حاجب" در جمله آورده شده است:
حاجب پیوند بین دو دنیای متفاوت است و میتواند به ما کمک کند تا از یک دنیا به دنیای دیگر منتقل شویم.
در دوران قدیم، برخی از افراد به عنوان حاجب در دربار خدمت میکردند و وظیفه داشتند تا ورودی را کنترل کنند.
حاجب چشم، نقش مهمی در محافظت از چشمها در برابر گرد و غبار دارد.
او به عنوان حاجب در مراسم رسمی حاضر شد و وظیفهاش استقبال از مهمانان بود.
در ادبیات فارسی، حاجب به عنوان نمادی از نگهبانی و محافظت از اسرار شناخته شده است.
اگر سوال دیگری دارید یا به مثالهای بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: دیوار، مانع، جدار، پیشکار، ناظر، رئیس خلوت، دربازکن، خط ابرو، گچبری هلالی بالای پنجره، اب رو، باربر، حمال، ابجو، آبجو پورتر