جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله ٔ سادات قصبه ٔموهان مضاف بدارالاماره ٔ لکنهو است . خوش فکر و بلندخیال و نکته جو و بکلیات و جزئیات علم و عمل طب ماهر و حاذق و بر انواع نظم علی الخصوص در نعت حضرت سرور کائنات علیه افضل السلام والصلوة بدقت و لطافت قادر و فائق . دیوان مدینه ٔ نعت او که از آغاز تا انجام همه اش مدح و ثنای سیدالانبیاء صلی اﷲ علیه و آله و سلم است برفضل و کمالش دال و به این رهگذر ملقب بحسان الهند است . نزد ارباب کمال از مبداء فیاض طبعی عرش پیما یافته و برای تعلم فن شاعری بخدمت مولوی محمد احسن بلگرامی شتافته خدایش زنده داراد که بسی مضامین تازه و نازک در مدینه ٔ نعت از رشحه ٔ خامه اش میبارد. او راست : یا رب بنور چهره ٔ زیبای مصطفی بنمای نور خویش ز سیمای مصطفی خورشید نقطه ای است که آمد بروی روز از خط آفتاب تجلای مصطفی حسن پری بسلسله دارد ز زلف پای دیوانه شد ز بسکه بسودای مصطفی حاذق بجاه نعت عدیل تو در سخن آمد محال عقل چو همتای مصطفی . و نیز: کمال محو جمال محمد عربی جمال وقف کمال محمد عربی یکی است خواب پریشان و جلوه ٔ یوسف بچشم محو خیال محمد عربی سرشک آل بود لعل بی بها گر ریخت ز دیده در غم آل محمد عربی پری کنیز غلام محمد عربی ادا (؟) غلام خرام محمد عربی چه گویمت ز حسام محمد عربی کف قضاست نیام محمد عربی . و هم : نور نظر جان رخ نیکوی محمد عطر گل ایمان تن خوشبوی محمد از طاق دلم شیشه ٔ سودای حرم را افکند هوای خم ابروی محمد. # از گران ارزی جنس و خوبی رویش مپرس حسن خوبان را شکست از نقش پا بازارها. # یوسف بزر قلب دهد هر که فروشد با نقد دو عالم سر سودای مدینه . # روغن ز گل طور کشیدند و زدندش در کاگل آه دل شیدای مدینه . # حسن آفرین خودست خریدار مصطفی نازم بحسن گرمی بازار مصطفی . با آنهمه تمجید و تبجیل مؤلف صبح گلشن باید گفت که ذائقه ٔ شعری ما ایرانیها به درک دقائق هند قادر نیست . ادوارد برون نیز نام شاعری هندی پارسی گوئی را به نام حاذق در کتاب خود آورده است بنقل از شبلی و گوید یکی از سیزده تنی است که صائب شعر آنها را پسندیده است و تضمین کرده که شاید همین حاذق مذکور تذکره ٔ صبح گلشن باشد. رجوع به تاریخ ادبیات برون ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 114 و 115 و 177 شود. 1- آزموده، استاد، باتجربه، پخته، چيرهدست، تيزهوش، زبردست، زيرك
2- كارآزموده، كاردان، ماهر، مجرب بيتجربه، ناآزموده proficient, happy ماهر، خبير، حاذق، صناع، بارع hazeq hazeq hazeq hazeq hazeq زبر دست
کلمه "حاذق" در زبان فارسی به معنای کسی است که در یک زمینه خاص دارای مهارت و تخصص است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
نوشتار: کلمه "حاذق" به صورت "حاذق" نوشته میشود و از حرکات آن (زیرنویسها و تنوین) استفاده نمیشود.
نقش کلمه: این کلمه معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند قبل از نامها یا کلمات دیگر قرار گیرد.
مثال: "او یک فرد حاذق در زمینه پزشکی است."
انتخاب کلمات هممعنی: برای تنوع در نوشتار، میتوان از کلمات هممعنی مانند "ماهر"، "متخصص" یا "کارآزموده" نیز استفاده کرد.
تطابق با حالت جمع: اگر بخواهیم "حاذق" را در حالت جمع به کار ببریم، باید به "حاذقین" یا "حاذقها" تغییر دهیم.
مثال: "این گروه، حاذقین در زمینه فناوری اطلاعات هستند."
رعایت دستوری: در جملات خبری و تعریفی، "حاذق" باید با اسمهای مناسبی که توصیف میکند، همخوانی داشته باشد.
مثال: "معلمی حاذق میتواند به دانشآموزان کمک کند."
با رعایت این اصول، میتوانید از کلمه "حاذق" بهطور مؤثر و صحیح در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
Certainly! Here are a few sentences using the word "حاذق":
او یک پزشک حاذق است که همیشه به بیمارانش کمک میکند.
این مهندس حاذق توانسته است مشکلات پیچیده را بهراحتی حل کند.
کارآفرین حاذق توانست شرکتش را به سرعت گسترش دهد.
او در هنر آشپزی بسیار حاذق است و هر بار غذاهای بینظیری تهیه میکند.
معلم حاذق به راحتی میتواند اطلاعات را به دانشآموزان منتقل کند و آنها را تشویق کند.
If you have more requests or questions, feel free to ask!