جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: حد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در پنجاه هزارگزی شمال خاوری اهواز و نه هزارگزی شمال راه ویس به نفت سفید. دشت ، گرمسیر و سکنه ٔ آن 110تن است . مذهب ایشان شیعه و زبان فارسی و عربی است .آب آن از چاه و محصول غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔ حمید هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6). 1- كرانه، مرز، كنار
2- نهايت، انتها
3- اندازه، مقدار، مقياس، ميزان، نصاب
4- درجه، رتبه، مقام، منزلت
5- شمار
6- سامان، اقليم، سرزمين، زمين
7- زمين
8- تعزير، مجازات
9- معرف
10- تعريف
11- تيزي، برندگي
12- طرف، اصطلاح، لفظ، واژه، كلام limit, extent, bound, measure, margin, deal, border, quantity, end, abutment, confine, period, precinct, provenance, tract, mark, the limit حد، حدود، نهاية، بلا حدود، أمد، بلغ أقصاه، قصر، قيد، حدد، تخم حدود، نقص، اختصر sınır limite grenze límite limite حدود، پایان، وسعت، غایت، حوزه، مد، کران، خیز، سرحد، جست و خیز، اقدام، مقیاس، میزان، حاشیه، لبه، تفاوت، کنار، بودجه احتیاطی، قدر، سودا، خط مرزی، کمیت، عدد، چندی، ختم، خاتمه، آخر، مجاورت، زمین همسایه، زمین سر حدی، محدوده، دوره، مدت، زمان، عصر، مرحله، محوطه، بخش، منشاء، زادگاه، اصل، منبع، منطقه قدرت یا درک، رساله، مقاله، اثر، علامت، مارک، نشانه، نشان، نمره
limit|extent , bound , measure , margin , deal , border , quantity , end , abutment , confine , period , precinct , provenance , tract , mark , the limit
ترکی
sınır
فرانسوی
limite
آلمانی
grenze
اسپانیایی
límite
ایتالیایی
limite
عربی
حد|حدود , نهاية , بلا حدود , أمد , بلغ أقصاه , قصر , قيد , حدد , تخم حدود , نقص , اختصر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "حد" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد. در اینجا نکاتی دربارهی قواعد نگارشی و شیوههای استفاده از این کلمه ارائه میدهیم:
تعریف و معانی:
"حد" به معنای مرز یا محدودیت است؛ مثلاً در "حد و مرز" به معنای محدودیت جغرافیایی یا اجتماعی.
همچنین "حد" میتواند به معنای میزان یا مقدار هم به کار رود؛ مثلاً در "حداقل" یا "حداکثر".
تلفظ و نوشتار:
این کلمه به صورت "حد" نوشته میشود و تلفظ آن به صورت /hʊd/ است.
نحوهی استفاده:
هنگامی که از "حد" استفاده میشود، معمولاً به همراه کلمات دیگر ترکیب میشود؛ مثلاً "حد مجاز"، "حد نصاب"، "حدود"، و ...
در جملاتی که "حد" به عنوان اسم به کار میرود، میتوان آن را به صورت مفرد یا جمع (حدود) مورد استفاده قرار داد.
قواعد نگارشی:
در نوشتار رسمی، باید توجه داشت که اگر "حد" به عنوان اسم در جمله قرار گیرد، باید مطابق با قواعد دستوری زبان فارسی و از نظر سیاق جمله با سایر اجزای جمله سازگاری داشته باشد.
نقطهگذاری و استفاده از ویرگول در جملاتی که شامل "حد" هستند، بر اساس ساختار جمله باید رعایت شود.
مثالها:
"برای ورود به دانشگاه، حد نصاب نمره باید رعایت شود."
"سفر به این منطقه تا حدی خطرناک است."
با رعایت این موارد، میتوانید در استفاده و نگارش کلمه "حد" دقت لازم را داشته باشید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "حد" در جملات مختلف آوردهام:
حد نهایت مجاز: در کلاسی که به یادگیری ریاضی پرداخته میشود، باید حد نهایت مجاز فعالیتها را رعایت کنیم.
حد تحمل: هر فردی حد تحمل متفاوتی دارد و باید به احساسات دیگران احترام بگذاریم.
حد فاصله: حد فاصله نرمال بین دو نقطه در نقشه تعیین شده است.
حد و مرز: این زمین دارای حد و مرز مشخصی است که باید احترام گذاشته شود.
حداقل و حداکثر: در این پروژه، باید حداقل و حداکثر منابع موجود را در نظر بگیریم.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: حدود، پایان، وسعت، غایت، حوزه، مد، کران، خیز، سرحد، جست و خیز، اقدام، مقیاس، میزان، حاشیه، لبه، تفاوت، کنار، بودجه احتیاطی، قدر، سودا، خط مرزی، کمیت، عدد، چندی، ختم، خاتمه، آخر، مجاورت، زمین همسایه، زمین سر حدی، محدوده، دوره، مدت، زمان، عصر، مرحله، محوطه، بخش، منشاء، زادگاه، اصل، منبع، منطقه قدرت یا درک، رساله، مقاله، اثر، علامت، مارک، نشانه، نشان، نمره