جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: حرکت . [ ح َ رَ ک َ ] (ع مص ) حَرَکة. جنبش . جنبیدن . مقابل سکون ، آرام ، آرامیدن ، درنگ . تحشحش . حشحشة. کون . ذماء. تقتقة. رکضت . نهضت . مور. تمور. تکان . تکان خوردن . سید جرجانی گوید: حرکت اشغال حیزی است پس از حیزی . و هم او گوید: حرکت خروج از قوه است به فعل بر سبیل تدریج . و نیز حرکت دو بُوِش در دو آن در دو مکان ، چنانکه سکون دو بوش است در دو آن در مکان واحد : به یک حرکت به بام رسیدمی . (کلیله و دمنه ). قوت حرکت در فرزند پیدا آید. (کلیله و دمنه ). بعضی گفته اند اوج شمس را حرکت نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 260). - امثال : حرکت از تو برکت از خدا . || رفتن . ذهاب : اینک رایت ها حرکت خواهد نمود جانب بست . (تاریخ بیهقی ص 510). حرکت خواهیم کرد ما [ مسعودبن محمود ] بر جانب بلخ ... آنگاه سوی غزنین رفته آید. (تاریخ بیهقی ). علی تکین بر منزل بازپس نشیند چنانکه پیش رسول ما حرکت کند. (تاریخ بیهقی ص 356). و ما چون از ری حرکت کردیم تا تخت ملک پدر را ضبط کرده آید و به دامغان رسیدیم بوسهل زوزنی به ما پیوست . (تاریخ بیهقی ص 332). صواب آن است که من پیوسته ام تا صلح پیدا آید و از آنجا بسلامت حرکت کرده شود. (تاریخ بیهقی ). طلیعه را بازگردانید که خوارزمشاه حرکت خواهد کرد. (تاریخ بیهقی ص 375). بر اثر به سه روز حرکت کنم . (تاریخ بیهقی ص 379).خواجه احمد حسن پس از حرکت رایت عالی ، به یک هفته گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 371). بر جانب هدایت حرکت خواهد کرد. (تاریخ بیهقی ص 400). دختر وی را که عقد نکاح کرده شده بباید آورد، پیش از آنکه از نشابور حرکت کرده باشد. (تاریخ بیهقی ص 383). دمنه گفت ... ملک ... حرکت و نشاط شکار فروگذاشته . (کلیله و دمنه ). بهیچ جانب حرکت و نشاط نمی کرد. (کلیله و دمنه ). که راه مخوف است ... و هنگام حرکت نامعلوم . (کلیله و دمنه ). || (اِ) عمل . فعل . کار. رفتار : عامه ٔ مردم ویرا لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد. (تاریخ بیهقی ). ملک زوزن را خواجه ای بود کریم النفس . ... اتفاقاً از او حرکتی در چشم سلطان ناپسند آمد. (گلستان ). و این کلمه را در فارسی در حال لزوم با کردن صرف کنند، و معنی جنبیدن و رفتن دهد و در حال تعدی با دادن و معنی تحریک و جنبانیدن و بردن بخشد. ج ، حرکات . || (اصطلاح نحو) هریک از سه جنبش حرف یعنی فتحه و ضمه و کسره . حرکات ثلاث . مقابل سکون و جزم . حرف مصوت . و رجوع به اعراب شود. || (اصطلاح عروض ) یکی از رَس ّ واشباع و حذو و توجیه و مجری و نفاذ در قافیه . || (اصطلاح موسیقی ) زخم و ضربی که بر اوتار آید از زخمه یا کمان یا ناخن . || (اصطلاح فیزیک ) وضع را گویند که موقع آن نسبت به نقطه ٔ ثابتی تغییر کند. هرگاه مسافت مطویه بواسطه ٔ جسم متحرک متناسب با زمان باشد حرکت را متشابه وگرنه متغیر گویند. اگر در حرکت متغیر سرعت جسم به نسبت معینی تغییر کند حرکت را متغیر متشابه نامند. || (اصطلاح روانشناسی ) در اصطلاح روانشناسی ، حرکت بر چهار قسم است . دکتر سیاسی آرد: از جنبش ساده ٔ موجودات یک سلولی گذشته سایر حرکات را میتوان به چهار دسته تقسیم نمود بدین قرار: 1- حرکت انعکاسی یا بازتاب . 2- حرکت غریزی . 3- حرکت عادی . 4- حرکت ارادی . و نیز گوید: هر فعلی معمولاً از چندین حرکت ترکیب یافته است و از همین جهت ، هرچند که لفظ فعل (کنش ) ولفظ حرکت (جنبش ) غالباً بجای هم استعمال میشوند، ولی بهتر است حرکات مرکب را فعل یا کنش بخوانیم و از اطلاق این لفظ به حرکت ساده ٔ بسیط یا جنبش مانند اکثر حرکتهای انعکاسی خودداری کنیم . - حرکت اختلاجی وجه و غیره ؛ لقوه . - حرکت اختیاری . رجوع به حرکت ارادی شود. - حرکت ارادیة ؛ مقابل حرکت قسریة. رجوع به حرکت ارادی شود. - حرکت انبساطیه ٔ قلب و شرائین ؛ جنبش کشش و گسترش دل و شریانها. مقابل حرکت انقباضیه . - حرکت انتقالیة ؛ حرکت دوری اجسام فلکی در مدار خود. - حرکت انقباضیه ٔ قلب و شرائین ؛ جنبش فراهم آمدگی دل و شریانها. مقابل حرکت انبساطیه . - حرکت بمعنی التوسط ؛ در مقابل حرکت بمعنی القطع. رجوع به حرکت توسطی شود. - حرکت بمعنی القطع . رجوع به حرکت قطعی شود. - حرکت در اَین ؛ حرکت جسمی است از مکانی به مکان دیگر وآنرا نقلة نامند. (تعریفات جرجانی ). - حرکت در کَم ّ ؛ انتقال جسم است از کمیتی به کمیت دیگر، چنانکه از نمو به ذبول و برعکس . (جرجانی ). - حرکت در کیف ؛ انتقال جسم است از کیفیتی به کیفیت دیگر، مانند گرم شدن آب و سرد شدن آن ، و این حرکت را استحالة خوانند. (جرجانی ). و باز گوید: هی الکیفیة الحاصلة للمتحرک مادام متوسطاً بین المبداء و المنتهی و هو امر موجود فی الخارج . - حرکت در وضع ؛ حرکت وضعی . حرکت گِردگردانی یعنی مستدیره است . رجوع به حرکت وضعی شود. - حرکت ذاتیة ؛ حرکتی است که عُروض آن بر ذات جسم بنفسه است . (تعریفات جرجانی ). - حرکت طبیعیة ؛ مقابل حرکت قسریة. آن است که بسبب امری حاصل نگردد و شعور و اراده ای نیز با وی نباشد. رجوع به حرکت طبیعی شود. - حرکت عَرَضیة ؛ حرکتی است که عُروض آن بر جسم بواسطه ٔ عُروض اوست بر جسمی دیگر بالحقیقة، مانند حرکت جالس سفینه . (تعریفات جرجانی ). - حرکت قسریة ؛ مقابل حرکت ارادیة و مقابل حرکت طبیعیة. رجوع به حرکت قسری شود. تحرك، تكان، جنبش، قيام، نهضت ، رحلت، كوچ ، عزيمت ، سير، گردش ، اهتزاز، نوسان ، رفتار، عمل ، وول سكون رفرم اقامت سكون move, movement, motion, travel, gesture, action, locomotion, departure, stroke, progress, behavior, stir, demeanor, gest, poke, stirabout, behaviour تحرك، تنقل، لعب، أثار، نزل، باع، استقر، تجول، رحل، قنع، ضحك، قدم إقتراحا، دفع إلى الأمام، خطوة، انتقال، حركة، حركة اللاعب، يتحرك taşınmak se déplacer bewegen mover mossa اقدام، نقل مکان، تکان، تغییر مکان، سیر، پیشنهاد، ژست، سفر، مسافرت، جهانگردی، اشاره، قیافه، وضع، کنش، بازی، تحرک، نقل و انتقال، نقل و انقال نیرو بوسیلهحرکت، عزیمت، انحراف، کوچ، فراق، مرگ، ضربه، ضرب، ضربت، لطمه، پیشرفت، ترقی، جریان، تکامل، پیش روی، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، فعالیت، کار نمایان، فشار با نوک انگشت، بهم زدن اتش بخاری، اماس، غذایی شبیه اش جو، جنب وجوش، اش جو
تحرك|تنقل , لعب , أثار , نزل , باع , استقر , تجول , رحل , قنع , ضحك , قدم إقتراحا , دفع إلى الأمام , خطوة , انتقال , حركة , حركة اللاعب , يتحرك
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه «حرکت» در زبان فارسی به معنای جابجایی یا تغییر مکان است و در جملات مختلف به کار میرود. در ادامه به چند نکته و قاعده نگارشی مربوط به این کلمه و کاربرد آن اشاره میشود:
۱. استفاده صحیح: کلمه «حرکت» به عنوان اسم به معنای جابجایی و فعالیت جسمی استفاده میشود. مثال: «حرکت خورشید در آسمان قابل مشاهده است.»
اجازه جملاتی با فعل: «حرکت» میتواند در جملات فعلی نیز به کار برود. مثال: «او به سمت مقصد خود حرکت کرد.»
ترکیبها و عبارات: «حرکت» میتواند با کلمات دیگر ترکیب شود و عبارات جدیدی بسازد. به عنوان مثال: «حرکت آزاد»، «حرکت رفت و برگشت» و «حرکت به جلو».
نکات نگارشی:
از «حرکت» در جملات رسمی و غیررسمی استفاده کنید و همواره دقت کنید که نگارش صحیح و قواعد دستوری رعایت شود.
در صورت استفاده در متنهای ادبی یا علمی، دنبال کردن با اطلاعات مرتبط میتواند کمککننده باشد.
قیدهایی مانند «به» و «از»: به خوبی توجه کنید که این کلمه معمولاً با حروف جر مناسب همراه میشود تا مفهوم دقیقتری ارائه دهد. مثال: «حرکت به سمت راست» یا «حرکت از نقطه A به نقطه B».
اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا قاعده خاصی دارید، لطفاً بفرمایید!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از کلمه "حرکت" در جملات آورده شده است:
حرکت پیشرفته انسانها در علم و فناوری شگفتانگیز است.
وقتی به موسیقی گوش میدهم، دستهایم بهطور طبیعی حرکت میکنند.
ما با یک حرکت سریع میتوانیم به هدفهای خود دست یابیم.
حرکت مداوم در ورزش به سلامتی بدن کمک زیادی میکند.
حرکت صدای دائمی در خیابان نشاندهنده شلوغی شهر است.
اگر به نمونههای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: اقدام، نقل مکان، تکان، تغییر مکان، سیر، پیشنهاد، ژست، سفر، مسافرت، جهانگردی، اشاره، قیافه، وضع، کنش، بازی، تحرک، نقل و انتقال، نقل و انقال نیرو بوسیلهحرکت، عزیمت، انحراف، کوچ، فراق، مرگ، ضربه، ضرب، ضربت، لطمه، پیشرفت، ترقی، جریان، تکامل، پیش روی، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، فعالیت، کار نمایان، فشار با نوک انگشت، بهم زدن اتش بخاری، اماس، غذایی شبیه اش جو، جنب وجوش، اش جو
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر