جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: حیات . [ ح َ ] (ع اِمص ) عمر. زیست . زندگی . مقابل ِ ممات . زندگانی . (آنندراج ) : کی باشدت نجات ز صفرای روزگار تاباشدت حیات ز خضرای آسمان . خاقانی . و جاودانی و دوباره از صفات اوست و با لفظ دادن و یافتن مستعمل . (آنندراج ) : از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت از آفتاب صبح حیات دوباره یافت . صائب . - آب حیات : شنیده ای که سکندر برفت تا ظلمات بچند محنت و خورد آنکه خورد آب حیات . سعدی . - حیات بخش ؛ : آب و هوایش حیاتبخش هر طبیعت و مزاج . (محاسن اصفهان ). - حیات بخشیدن ؛ جان دادن . زندگانی بخشیدن : اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی سر بندگی بخدمت بنهم که پادشاهی . سعدی . - حیات داشتن ؛ زنده بودن . - حیات سپردن ؛ جان سپردن . و این خالی از غرابت نیست . (آنندراج ) : چون شمع اگر شام گرفتیم حیاتی ناظم بصد افسوس سحرگاه سپردیم . ناظم هروی (از آنندراج ). || (مص ) زیستن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) شرح حال . ترجمه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به حیاة شود. بود، تعيش، جان، زندگاني، زندگي، زيست، طول عمر، عمر ممات life, lifetime, vita, brio حياة، معيشة، روح، سيرة، حيوية، أبد، كائن حي، رزق، نابض بالحياة، متعلق بالتأمين على الحياة، مستعمل نموذجا حيا hayat hayat hayat hayat hayat زندگی، دوام، زیست، مادام العمر، دوره زندگی، ابد، مدت زندگی، تاریخچه، زندگانی
... ادامه
3984|0
مترادف:بود، تعيش، جان، زندگاني، زندگي، زيست، طول عمر، عمر