جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خاتم . [ ت َ / ت ِ ] (ع اِ) بکسر تاء و بفتح آن انگشتری . (غیاث اللغات ). و این مؤلف نویسد که مختار فصحای عجم بفتح است و یکی از ثقات در تألیف خود نوشته که خاتم بفتح تاءفوقانی مهر و انگشتری و جز آن که بدان مهر کنند. چه ، فاعل [ بکسر ] و بفتح عین بمعنی ما یُفعل به مستعمل شود مثل العالم ما یعلم به الصانع. پس خاتم بمعنی ما یُختم به باشد و آن انگشتریست . ج ، خواتیم . (غیاث اللغات ). و بفتح و کسر تاء انگشتر که در دست کنند و فصحای عجم بفتح استعمال نمایند نه بکسر : تا خاتم اقبال در انگشت تو کردند بر خصم تو شد گیتی چون حلقه ٔ خاتم . امیرمعزی . چه بنای این قافیت بردَم و دِرَم و مانند آن است : فریدون را سر آمد پادشاهی سلیمان را برفت از دست خاتم . سعدی . که با عالم و محکم قافیه شده است . (از آنندراج ). مهر و انگشتری نگین کنده که با آنها کاغذ و غیره را مهر کنند و در این صورت بیشتر با فتح استعمال شود. (فرهنگ نظام ). خاتِم مانند صاحب مهر و انگشتری و بدین معنی پنج لغت دیگر آمده که از آنجمله خاتَم مانند هاجَر است . (منتهی الارب ). بَظرَم . (منتهی الارب ). و تختم بالخاتم یعنی انگشتری در دست کرد. (منتهی الارب ). واز آلات و لوازم پادشاهان است بفتح تاء و کسر آن و آن را برای زینت در انگشت کنند و بدین جهت خاتم نامیده شده که مکاتیب پادشاهان بدان اختتام می یافته است . (از صبح الاعشی ج 2 ص 125). و رجوع به مهر سلطنتی شود : بدهر چون صد و هفتاد سال عمر براند گذشت و رفت و از او ماند خاتم و افسر. ناصرخسرو. زویافت جهان قدر و قیمت ایراک او شهره نگین است و دهر خاتم . ناصرخسرو. اگر ایمانت هست و تقوی نیست خاتم ملک بی سلیمان است . ادیب صابر. در دین پاک خاتم پیغمبران زعدل تو خاتمی و نام تو چون نقش خاتم است . سوزنی . هر چند که مرغ زیرک آمد بر خاتم روزگار نامم . مجیرالدین بیلقانی . مرا باد و دیو است خادم اگر چه سلیمان نیم ، حکم وخاتم ندارم . خاقانی . عشق داریم از جهان گرجان نباشد گو مباش چون سلیمان حاضر است از تخت و خاتم فارغیم . خاقانی . مر خاتم را چه نقص اگر هست انگشت کهین محل خاتم . خاقانی . خود خاتم بزرگ سلیمان بدست تست کانگشت کوچک تو چو دریای قلزم است . خاقانی . ملک و عقل و شرع زیر خاتم و کلک تو باد کاین سه را ز اقبال این دو بخت یاور ساختند. خاقانی . ای دل چو فسرده ای غمی پیداکن وی غنچه تو داغ ستمی پیدا کن خواهی که به ملک دل سلیمان باشی از صافی سینه خاتمی پیدا کن . خاقانی . چون سلیمان نبود ماهی گیر خاتم آورد باز دست آخر. خاقانی . خاتم ملک سلیمانی نگر کاندر آن ماهی نهان کرد آفتاب . خاقانی . بر سر گنج سخاش خامه ٔ او اژدهاست در دهن خاتمش مهره ٔ او آشکار. خاقانی . خاتم ملک بدو سپرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ چاپی ص 372). خاتم ملک سلیمان است علم جمله عالم صورت و جان است علم . مولوی . که در خردیم لوح و دفتر خرید ز بهرم یکی خاتم زر خرید. سعدی . بزرگی را پرسیدند با چندین فضیلت که دست راست را هست خاتم در انگشت چپ چرا میکنند؟ (گلستان ). انگشت خوبروی و بناگوش دلفریب بی گوشوار و خاتم فیروزه شاهد است . سعدی (گلستان ). هر که تیر از حلقه ٔ انگشتری بگذراند خاتم او را باشد. (گلستان ). فریدون را سرآمد پادشاهی سلیمان را برفت از دست خاتم . سعدی . بی سکه ٔ قبول تو نقد امل دغل بی خاتم رضای تو سعی عمل هبا. سعدی . گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی آن سلیمان جهان است که خاتم با اوست . حافظ. بجز شکردهنی مایه هاست خوبی را بخاتمی نتوان دم زد از سلیمانی . حافظ. - خاتم انبیاء ؛ خاتم رسل ؛ محمد رسول اﷲ (ص ). و خاتم بکسر هم خوانده شده . و رجوع به خاتم الانبیاء شود : از آن پیغمبران ... هم چنین رفته است از روزگار آدم ... تا خاتم انبیاء (ص ). (تاریخ بیهقی ص 115). || (اصطلاح تصوف ) در اصطلاح صوفیه عبارت است از کسی که قطع کرده باشد مقامات را و رسیده باشد به نهایت کمال . (از لطائف اللغات ). || نوعی صنعت که با ریزه های استخوان و حلقه های فلزین و چوب سطح چیزی را پوشند و آن عمل را خاتم کاری یا خاتم سازی گویند. 1-اسم
2- پايان، سرانجام، فرجام، عاقبت
3- ختمكننده، مهركننده اولين، نخستين
1- خاتمكاري
2- ختمكننده seal, mosaic, khatam ختم، فقمة، علامة، طابع، مهر، ختم بالشمع الأحمر، سد، برشم، قرر نهائيا، بصم، سمكر، اختتم، صاد الفقمة fok joint siegel sello foca مهر، نشان، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی، موزاییک
ختم|فقمة , علامة , طابع , مهر , ختم بالشمع الأحمر , سد , برشم , قرر نهائيا , بصم , سمكر , اختتم , صاد الفقمة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه «خاتم» در زبان فارسی به معنای انگشتر یا علامت پایانی به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نگارش صحیح: کلمه «خاتم» باید با «خ» بزرگ (در ابتدای جمله) یا کوچک نوشته شود.
تلفظ: این کلمه به شکل [xātam] تلفظ میشود.
جمعسازی: جمع «خاتم» به صورت «خاتمها» یا «خاتمهای» ساخته میشود.
مثال: خاتمهای نقرهای
مشخصههای صفتی: میتوان از کلمات توصیفی برای مشخص کردن نوع یا ویژگی خاتم استفاده کرد.
مثال: خاتم طلا، خاتم انگشتری
قید استفاده: استفاده از کلمه در جملات به صورتهای مختلف مانند فاعل، مفعول و... انجام میگیرد.
مثال:
او یک خاتم زیبا خرید. (مفعول)
خاتمهای قدیمی ارزش زیادی دارند. (فاعل)
غلطهای رایج: در برخی موارد ممکن است اشتباهاتی در نگارش یا تلفظ این کلمه رخ دهد. بنابراین باید به تلفظ صحیح و نگارش درست توجه کرد.
اگر سوال خاصی درباره استفاده از کلمه «خاتم» دارید یا نیاز به جزئیات بیشتری هستید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خاتم" در جمله آورده شده است:
او یک خاتم نقرهای زیبا به دست داشت که در مجلس عروسی به او هدیه داده شده بود.
خاتم طلا به عنوان نمادی از عشق در بسیاری از فرهنگها شناخته میشود.
هنگامی که او خاتم را روی انگشتش کرد، احساس کرد که یک مسئولیت جدید بر دوش او قرار گرفته است.
در بازار، خاتمها با طراحیهای مختلف و سنگهای قیمتی فراوانی عرضه میشوند.
خاتم یادگاری از پدر بزرگش بود که همیشه به او افتخار میکرد.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!