جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خاص . [ خاص ص ] (ع ص ، اِ) ضد عام . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : نا ممکن است این سخن بر خاص لفظی است این در میانه ٔ عام . فرخی . من دگر یاران خود را آزمودم خاص و عام نی یکیشان رازدار و نی وفا اندر دو تن . منوچهری . غرض تو آن بود تا ملک بر من بشورانی و خاص و عام را بر من بیرون آری . (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 340). باش بر خاص و عام خویش رحیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 389). یکی تلنگ بخواهم زدن بشعر کنون که طرفه باشد از شاعران خاص تلنگ . روزبه (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). آگاه کن ای برادر از عذرش دور و نزدیک و خاص و عامش را. ناصرخسرو. مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی که او عامست و ماهیات خاص اندر همه اشیا. ناصرخسرو. با عامه ٔ خلق گوئی از خاصم لیکن سوی خاص کمتر از عامی . ناصرخسرو. تو سوی خاص خلق سیه سنگی گر سوی عام لؤلؤ مکنونی . ناصرخسرو. انوشیروان جواب داد کی در شرع میان خاص و عام و پادشاه و رعیت فرقی نیست کی همگان در آن یکسانند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 87). جودت بخاص و عام رسیده چو آفتاب فضلت چو روزگار گرفته ست بر وبحر. مسعودسعد. بسیار گرد پرده ٔ خاصان برآمدم آخر برون پرده خزیدم بصبحگاه . خاقانی . خاص را در آستین جا کرده اید. خاقانی . رعایت مصلحت خاص و عام واجب داند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 279). شکر او را زبان خاص و عام شایع و مستفیض شد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 288). لباس تشریف و خلعت او خاص و عام بپوشید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 214). در محفلی خاص از عام و خاص از کیفیت آن محضر تفحص رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 433). یا تو خاص خاص باش یا عام عام یا یکی نی خاص ونی عام ای غلام . عطار. || مخصوص . اختصاصی . غیرعمومی . (ناظم الاطباء) : اما چون سوگنددر میان است از جامه خانه ٔ خاص ... برگیرم . (کلیله و دمنه ٔ بهرامشاهی ). اول این امتحان سکندر کرد از ارسطو که بود خاص وزیر. خاقانی . بمسامع سلطان انهاء کردند که بناحیت تانیسر از جنس فیلان خاص او که صلیمان خواندندی فیلان بسیارند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 352). شه چون ورق صلاح او خواند با حاجب خاص سوی او راند. نظامی . خاص نوالش نفس خستگان پیک روانش قدم بستگان . نظامی . ملک تشریف خاص خویش دادش ز دیگر وقتها دل بیش دادش . نظامی . خاصترین محرم آن در شدم گفت درون آی درون ترشدم . نظامی . || ممتاز. بالاتر در جنس خود. (فرهنگ نظام ). یگانه . اعلا. بسیار خوب . شریف . برگزیده . (ناظم الاطباء) : و ملک او را صلتی گرانمایه فرمود از نقود و جواهر و کسوتهای خاص . (کلیله و دمنه ٔ بهرامشاهی ). || پارچه ای است . تافته ٔ خانشاهی : ساعد دست از والا و ساق از خاص خانشاهی . نظام قاری (ص 134). جوهر صوف و سقرلاط همان است که بود ارمک و خاص بدان مهر و نشان است که بود. نظام قاری (ص 59). خطوط این قلمی را بس است معنی خاص که نیست مخفی و پوشیده این براهل هنر. نظام قاری (ص 19). || اصیل . پاک نژاد. (ناظم الاطباء). || خالص . پاک . پاکیزه . بی آمیزش . (ناظم الاطباء). || زن فاحشه را گویند بزبان ماورأالنهر. (فرهنگ اسدی ). || اصطلاح اصولی : در اصول تعریف خاص از تعریف عام بدست می آید، زیرا بقول ملا صالح در حواشی معالم (معالم چ عبدالرحیم ص 104) خاص همان عام است با قید تخصیص عام ببعض افرادش . پس براین تقدیر عام باید مقدمةً تعریف شود تا از آن تعریف ، تعریف خاص بدست آید. باز طبق تعریف ملاصالح در همان صفحه حد عام چنین است : «انه اللفظ المستغرق لما یصلح له » در این تعریف با قید «لفظ» «اشارات » و امثال آن و با قید «استغراق « »مضمرات » و «نکره در حال اثبات » از تعریف خارج میشود و مراد از موصول در تعریف «جزئیات » است . پس این تعریف «الرجل » و «الرجال » را فرامی گیرد فراگرفتن آن الرجل را واضح است و اما دخول «الرجال » در تعریف بواسطه ٔ آن است که الف و لام معنی جمعیت آن را باطل می نماید. و چون معنی جمعیت باطل شد کلمه باستغراق جزئیات «الرجل » عود می کند. آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در کفایه تعریف خاصی برای خاص و عام نمی کند و در صفحه ٔ 331 ج 1 کفایه (کفایه چ تهران سال 1363 هَ . ق .) می گوید: تعاریفی که تا کنون برای عام شده است تعاریف لفظی بوده که در مقام جواب از ماشارحه آمده است نه تعاریف غیر لفظی که در مقام جواب از ما حقیقیه می آید علاوه بر آنکه معنی مرکوز از آن در اذهان واضح تر و روشن تر (چه مفهوماً و چه مصداقاً) از تعریفاتی است که تا کنون برای آن کرده اند بخصوص که همواره تعریف باید تعریف به اجلی شود نه باخفی زیرا غرض از تعریف عام بیان امری است که مفهوم آن جامع بین افرادی میشود که شبهه ای در تحت عام بودن آن افراد نیست تا آنکه در مقام اثبات احکام برای آن امر جامع، بوسیله ٔ آن تعریف به آن امر جامع اشاره شود. نه بیان حقیقت یا ماهیت آن جامع. اینکه آیا در زبان عرب برای خاص و عام الفاظ مخصوصی وجود دارد یا نه باید بکتب معروف اصول رجوع شود و در آنها فصل مشبعی در این باره موجود است . || اصطلاح منطقی : درمیزان المنطق آمده است : «هر یک از عوارض لازم و مفارق اگر اختصاص افراد حقیقت واحدی پیدا کرد آن عرض خاص است » در شرح آن که «بدیعالمیزان » است چنین مثل زده شده «رونده » (ماشی ) خاص اضافی است برای انسان . اما لفظ خاصه در اینجا اشهر از خاص است زیرا مصطلح منطقیان مثلا برای «ضاحک » این است : ضاحک خاصه ٔ انسان یا «ماشی » خاصه ٔانسان است نه خاص . رجوع بخاصه شود. - اسم خاص یا اسم علم ؛ اسمی است که بر فردی مخصوص و معین دلالت کند چون حسن ، شیراز، شبدیز، سند. اسم خاص را جمع بستن نشاید مگر در جائی که مقصود از آن مانند و نوع باشد چون : ایران در کنار خود فردوسیها و سعدیها و حافظها پروریده که مقصود همانند ونوع فردوسی و سعدی است و در این صورت در حکم اسم عام است و با «ها» جمع بسته میشود این نوع جمع بستن ازاروپائی تقلید شده و در زبان پارسی در اینگونه موارد می گفتند امثال سعدی و حافظ. (نقل باختصار از دستورزبان فارسی تألیف پنج استاد ج 1 ص 21). رجوع به اسم خاص و رجوع به مفرد و جمع تألیف دکتر معین ص 52 ببعدشود. - کوچه ٔ خاص ؛ کوچه ای است که جز یک یا چند نفر کس دیگر حق درباز کردن در آن ندارد. اختصاصي، مختص، مخصوص، ويژه، يگانه، برجسته، اعلا، برگزيده، ممتاز، ، ناب، خالص، پاك، پاكيزه، سره ، اصيل، پاكنژاد، نژاده عام ناسره
1- اصيل، پاكنژاد، نژاده specific, special, particular, own, peculiar, characteristic, private, privileged, elect, gently born, noble, select محدد، معين، خاص، نوعي، دقيق، مميز، خصوصي، واضح özel spécial besonders especial speciale ویژه، مشخص، بخصوص، اخص، خصوصی، استثنایی، خود، شخصی، خویشتن، تنی، عجیب و غریب، مشخصه، نهادی، نهادین، خیمی، اختصاصی، محرمانه، خلوت، امتیاز دار، دارای امتیاز یا حق ویژه، برگزیده منتخب، خاصگی، نجیب، شریف، اصیل، اشرافی، با شکوه، برگزیده، ممتاز منتخب
کلمه "خاص" در زبان فارسی به معنای ویژه، اختصاصی یا منحصر به فرد است و در جملات و متنها بهطور گستردهای استفاده میشود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی به چند نکته توجه کنید:
معنی و کاربرد: "خاص" معمولاً برای توصیف چیزی بکار میرود که ویژگیهای منحصر به فردی دارد. به عنوان مثال: "این کتاب خاص است" به معنای این است که کتاب ویژگیهایی دارد که آن را از دیگر کتابها متمایز میکند.
نکات نگارشی:
در صورتی که "خاص" به عنوان صفت در جملهای باشد، باید با اسم مربوطه توافق داشته باشد:
مثال: "این روش خاصی در یادگیری وجود دارد."
در جملات منفی یا سوالی نیز میتوان از "خاص" استفاده کرد:
مثال: "آیا روشی خاص برای این مسئله وجود دارد؟"
توجه به معانی مترادف: در برخی موارد میتوانید از واژههایی مانند "ویژه" یا "منحصربهفرد" به جای "خاص" استفاده کنید، اما باید متناسب با متن و مفهوم اصلی باشد.
قواعد صرف و نحوی: "خاص" میتواند بهعنوان صفت و بهصورت مقایسهای نیز بکار رود:
شکل مقایسهای: "خاصتر" یا "خاصترین".
دقت در کارکردهای متفاوت: گاهی "خاص" در ترکیبهای دیگر نیز به کار میرود، مانند "خاص بودن" یا "خاصیت".
این نکات میتوانند به شما کمک کنند تا از کلمه "خاص" بهدرستی و با رعایت قواعد نگارشی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از کلمه "خاص" در جملات آورده شده است:
این کتاب اطلاعات خاصی درباره تاریخ ایران ارائه میدهد.
او دارای مهارتهای خاصی در زمینه برنامهنویسی است.
این جشن به مناسبت روز ملی یک رویداد خاص برگزار میشود.
هر فرد ویژگیهای خاصی دارد که او را منحصر به فرد میکند.
در این نمایشگاه، آثار هنری خاص هنرمندان محلی به نمایش درآمده است.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: ویژه، مشخص، بخصوص، اخص، خصوصی، استثنایی، خود، شخصی، خویشتن، تنی، عجیب و غریب، مشخصه، نهادی، نهادین، خیمی، اختصاصی، محرمانه، خلوت، امتیاز دار، دارای امتیاز یا حق ویژه، برگزیده منتخب، خاصگی، نجیب، شریف، اصیل، اشرافی، با شکوه، برگزیده، ممتاز منتخب
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر