جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خربنده . [خ َ ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کسی را گویند که خرالاغ بکرایه می دهد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری ). خربان که معاش روزگارش از کرای خر بود. و بتازیش مکاری خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). مُکارم . (دهار) (حبیش تفلیسی ). الاغدار. خرکچی .(یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خربندگان : یحیی بن یزید بیرون آمد پشمینه پوشید و کلاهی برسم خربندگان و سر و پالانی بر دوش گرفته . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). ج ، خربندگان : یکی سفره پیش پرستندگان بگسترد بر سان خربندگان . فردوسی . چو خربندگان جامهای گلیم بپوشید و بارش همه زر و سیم . فردوسی . برآورد خربنده هر گونه رنگ پرستنده بنشست با می بچنگ . فردوسی . چون نباشد چو خر سرافکنده تیزخر به ز ریش خربنده . سنائی . احمدبن عبداﷲ خجستانی را پرسیدند: تو مردی خربنده بودی به امیری خراسان چون افتادی ؟ گفت : روزی ببادغیس دیوان حنظله همی خواندم . (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ). تو چو خر پیش من روان گشته من چو خربندگان دمادم خر همه خربندگان خر شده گم یافت ِ خر خو هند و من گم خر. سوزنی . هست بر من ترا تقدم و هست چو بخربنده بر تقدم خر. سوزنی . خر بیارای غلام خربنده . سوزنی . اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فلیسان باشند... نه مشتی ... آهوی طبع هروانی رنگ ... چون ... خران مزدقان و خربندگان ... (کتاب النقض ص 475). یا بمیرم من یا خربنده یا بود راه مرا پایانی . رشید وطواط. || مالک خر که خادم خر باشد. (غیاث اللغات ). آنکه در علف دادن و پالان نهادن و بار کردن تعهد خر کند. (انجمن آرای ناصری ). رایض . خرچران : هر چیز با قرین خود آرامد جغدی قرار کرده بویرانی این است آن مثل که فروماند خربنده جز بخوان شتربانی . ناصرخسرو. مر خر بد را بطمع کاه و جو آرد زیرک خربنده زیر بار بخروار. ناصرخسرو. چون خواستی از فراش و خربنده و دربان و دیگر اتباع . (فارسنامه ابن البلخی ص 31). خربندگان او بچراخور استرآباد می آمدند. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). شتربان درود آنچه خربنده کشت . نظامی . خری چوب می خورد بر جای جو خر افتاد و جان داد و خربنده زو. نظامی . خراز زین زر به که پالان کند که تا رخت خربنده آسان کند. نظامی . این چو خربنده حریف کون خر بوسه گاهی یافتی ما را ببر. مولوی . خری را که تیمار خربنده کشت سه جو در شکم به که سی من به پشت . امیرخسرو دهلوی . || کس که در بازی خربازان سر ریسمان بدست گیرد. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ). 1-صفت
2- چاروادار، خربان، الاغي، خركچي، الاغدار، قاطرچي
3- مهترالاغ
4- مكاري fluid مائع، سلس، رشيق، سائل kırık cassé gebrochen roto rotto
کلمه "خربنده" به عنوان یک اسم خاص در زبان فارسی به کار میرود. در زیر تعدادی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه و استفاده از آن آورده شده است:
شکستن کلمات: اگر "خربنده" بخواهد در جملهای به کار برود، باید توجه کنید که آن را با کلمات دیگر به درستی ترکیب کنید و از شکستن آن پرهیز کنید.
نقطهگذاری: در صورتی که "خربنده" در پایان یک عبارت یا جمله قرار گیرد، حتماً باید از نقطه استفاده کنید. همچنین اگر در وسط جمله باشد، استفاده از ویرگول ممکن است نیاز باشد بستگی به ساختار جمله.
حروف بزرگ و کوچک: اگر "خربنده" نام شخص یا مکان خاصی است، باید با حرف بزرگ نوشته شود. در غیر این صورت، اگر به عنوان یک اسم عمومی یا صفت به کار میرود، به حرف کوچک نوشته میشود.
نحو و دستور زبان: در جملات، توجه به ساختار نحوی جمله و قرار گرفتن "خربنده" در راستای فعل و فاعل مهم است. به مثال زیر توجه کنید:
"من خربنده را دیدم."
"خربنده، شخصیت اصلی داستان است."
استفاده تخصصی: اگر "خربنده" به عنوان یک واژه تخصصی در یک زمینه خاص (مثلاً زبانشناسی یا ادبیات) به کار گرفته شود، باید تاکید شود که خواننده با آن آشنا باشد.
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "خربنده" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
خربنده، میوهای خوشمزه و آبدار است که در فصل تابستان به بازار عرضه میشود.
من همیشه دوست دارم در روزهای گرم تابستان، خربندهی خنک بخورم.
باغهای روستا پر از درختان خربنده بود و عطر آنها فضای دلنشینی را ایجاد کرده بود.