جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xargāh
resurrection  |

خرگاه

معنی: خرگاه . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جا و محل وسیع. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). مؤلف لغت نامه آنرا از «خر» بمعنی «بزرگ » و «گاه » بمعنی «جای » و «تخت » دانسته اند. || جای خوشی . (ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات می گوید: بمعنی جای خوشی است چرا که «خر» بالکسر بزبان پهلوی بمعنی خوشی احوال است و خرگاه که بمعنی خیمه مستعمل است بمناسبت آنکه خیمه نیز جای خوشی است ، «از رشیدی » و «مدار» و«مؤید» و «کشف ». صاحب برهان نوشته : خر بالفتح بمعنی کلان چنانکه در لفظ «خرپشته » و «خرمگس »، و لفظ «گاه » بمعنی خیمه مطلق ، پس لفظ خرگاه بالفتح خیمه ٔ کلان باشد. و در سراج اللغات نوشته که خرگاه بالکسر بمعنی جای خوشی ، و تحقیق آن است که خرگاه بفتح باشد موافق قیاس بمعنی جای بزرگ و کسر خاء بسبب کراهیت فتح خاء است که از اشتراک بمعنی حمار پیدا میشود :
خرگاه عیش درشکنید و به تَف ّ آه
ترکانه آتش از در خرگه برآورید.
خاقانی .
|| خیمه ٔ بزرگ و سراپرده . (ناظم الاطباء). سراپرده ٔ بزرگ . (یادداشت بخط مؤلف ) :
خز بجای ملحّم و خرگاه
بدل باغ و بوستان آمد.
رودکی .
مردمانش [ مردمان کیماک ] اندر خرگاه نشیند و گردنده اند بر گیاخوار و آب و مرغزار تابستان و زمستان . (حدود العالم ). خمود جاییست که اندر وی مرغزارها و گیاه خوارها و خیمه و خرگاههای تغز غزیانست . (حدود العالم ). و هیچ نوعی را از خرخیز دهها و شهرها نیست البته و همه خرگاههاست الا آنجا که نشست خاقانست . (حدود العالم ). خداوندان خیمه و خرگاهند و ایشان را شهرها و دهها اندک است . (حدود العالم ).
وز آن پس بیامد یل رهنمای
بنزدیک خرگاه و پرده سرای .
فردوسی .
ندیدند زنده کسی را بجای
زمین پر ز خرگاه و پرده سرای .
فردوسی .
هر آنچش ببایست ازخوردنی
ز پوشیدنی هم ز گستردنی
ز خرگاه وز خیمه و بارگی
بسازید پیران بیکبارگی .
فردوسی .
که زال سپهبد بکابل در است
زمین پر ز خرگاه از لشکر است .
فردوسی .
سلیح است و خرگاه و پرده سرای
فزون زآنکه اندیشه آرد بجای .
فردوسی .
خسرو غازی آهنگ خراسان دارد
زده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه .
بهرامی .
گاه بی زخمه به خرگاه تو بربط زنمی
تا کسی نشنودی بانگ برون از خرگاه .
فرخی (دیوان ص 358)
براه منزل من گر رباط ویران بود
کنون ستاره ٔ خورشید باشدم خرگاه .
فرخی .
چو بهتر ز خرگاه و طارم کنون
بخرگاه و طارم درون آذران .
منوچهری .
و دستش بشکست پوشیده او را در سرای پرده بردند بخرگاه بر تخت بخوابانیدند و هوش از وی بشد. (تاریخ بیهقی ). یافتم [ ابوالفضل بیهقی ] سلطان را همه روز شراب خورده و پس بخرگاه رفته . (تاریخ بیهقی ). چون او بخرگاه امیر رسید حدیثی آغاز کرد. (تاریخ بیهقی ). چون نزدیک وی رفتم در خرگاه تنها بود مرا بنشاند و هرکه بود همه را دور کرد. (تاریخ بیهقی ).
چه گویی چیست این پرده بدینسان بر هوا برده
چو در صحرای آذرگون یکی خرگاهی از مینا.
ناصرخسرو.
ناگاه ز گه چو ترک خرگاهی .
ناصرخسرو.
پس از چوب وگیاه خانه ها فرمود کردن و پس از آن خرگاه ساختند. (مجمل التواریخ و القصص ). از جانب چین لشکری با صدهزار خرگاه بمخاصمت او و قصد بلاد اسلام بیرون آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
گر حسن تو بر فلک زند خرگاهی
از هر برجی همی بتابد ماهی .
(از کلیله و دمنه ).
روز طوفان باد حزم نکوست
خاصه آنرا که خانه خرگاهست .
انوری .
همیشه تا بلشکرگاه خسرو
جنیبت راند تا خرگاه خسرو.
نظامی .
خانه ٔ دولتست خرگاهت
تاج و تخت آستان درگاهت .
نظامی .
فریدون گفت نقاشان چین را
که پیرامون خرگاهش بدوزند.
سعدی (گلستان ).
چو رایت جناب وی اعلی المواقف
چو خرگاه ذات وی اقصی المطالب .
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 29).
قمّه ٔ خرگاه دولت شقّه ٔ رایات جا
زینت تمکین و دین آرایش فرض سنن .
نظام قاری .
جان هوادار وصل خرگاهست
دل سراپرده ٔ مودت اوست .
نظام قاری .
خِباء؛ خرگاه . (منتهی الارب ). خسیج ؛ خرگاه و گلیم بافته از صوف . خسی ؛ گلیم مانندی یا خرگاه مانندی که از ابریشم بافند. روق ؛ خرگاه . فسطاط؛ خرگاه ارواق ؛ خرگاه . (منتهی الارب ). || آلاچیق بزرگ . (ناظم الاطباء). || خیمه ٔ بزرگ مدور . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).قُبّه . (السامی فی الاسامی ). جنسی از خیام مراتب پادشاهی و ملوک . (شرفنامه ٔ منیری ) : امیر بر تخت روان بود در خرگاه . (تاریخ بیهقی ). || در شاهنامه بمعنی سرزمین آمده ولی به موجب تحقیق پاول هرن آلمانی معنی سرزمین تحریف از خرغان یا خرگان است و به این اسم ده ها و شهرها بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ). || جایگاهی است اطاق گونه که از چوب سازند و بر آن پرده افکنند و در سفر بکار برند خاصه در زمستان . و هی بیت من خشب مصنوع علی هیئة مخصوصة و یغشی بالجوح و نحوه تحمل فی السفر لتکون فی الخیمة للمبیت فی الشتاء لوقایة البرد. (صبح الاعشی ج 2 ص 131). بعث الی بیت یسمی عندهم الخرقه [ خرگاه ] و هو عصی من الخشب تجمع شبه القبة و تجعل علیها اللبودو یفتح اعلاه لدخول الضوء و الریح مثل البادهنج و یسد متی احتلج الی سده و اتوا بالفروش و فرشوه . (ابن بطوطه ). || طارم . (محمودبن عمر). طارِمه . (مهذب الاسماء).
|| خرمن ماه . هاله . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بدور خط تو دایم ز دیده ریزم اشک
که هست موجب باران چو مه زند خرگاه .
امیرخسرو (از مطلعالسعدین ).
... ادامه
2890 | 0
مترادف: 1- چادر، خيمه، سراپرده، خرگه 2- اردوگاه، لشكرگاه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) ‹خرگه› [قدیمی]
مختصات: (خَ) (اِمر.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: xargAh
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 826
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
resurrection
ترکی
tavşan
فرانسوی
lapin
آلمانی
kaninchen
اسپانیایی
conejo
ایتالیایی
coniglio
عربی
قيامة | بعث , انبعاث , نشور , شفاء , إحياء الموتى , إحياء الآداب , تجدد , القيامة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خرگاه" به معنای جایگاه یا محل زندگی خرها است و در زبان فارسی به عنوان یک اسم استفاده می‌شود. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر را می‌توان مد نظر قرار داد:

  1. جدا از کلمات دیگر: هنگام نوشتن کلمه "خرگاه"، باید توجه داشت که این کلمه به صورت یکپارچه نوشته می‌شود و نباید به صورت جدا (خر + گاه) استفاده شود.

  2. نقطه‌گذاری و استفاده از علائم نگارشی: اگر این کلمه در یک جمله به کار می‌رود، باید به قواعد نقطه‌گذاری توجه داشت. به عنوان مثال:

    • "او به خرگاه رفت."
    • "در خرگاه، خرها به استراحت مشغول بودند."
  3. قید و وصف: می‌توانید این کلمه را با قیدها و صفات مختلف توصیف کنید. به عنوان مثال:

    • "خرگاه بزرگ و وسیعی داشتیم."
    • "خرگاه کوچک و دنجی برای خرها ساخته شده بود."
  4. معنا و مفهوم: در استفاده از این کلمه، توجه به معنی آن و مناسب بودن با متن مهم است. "خرگاه" یک واژه خاص است و در متون ادبی و محاوره‌ای معمولاً به معنای خاص خود اشاره می‌کند.

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی از کلمه "خرگاه" در نوشتار فارسی استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

کلمه "خرگاه" به معنی "محل یا مدت زمان استراحت" یا "مکان‌هایی که در آنها استراحت می‌شود" است. در ادامه، چند مثال از این کلمه در جملات ارائه می‌دهم:

  1. پس از یک روز طولانی پیاده‌روی در کوه، ما در خرگاه زیبایی توقف کردیم تا کمی استراحت کنیم.
  2. خرگاه این مسافرت که در کنار دریا واقع شده بود، واقعاً آرامش‌بخش بود.
  3. در راه سفر، ما با دوستانمان در خرگاه تاریخی استراحت کردیم و داستان‌های جالبی را به اشتراک گذاشتیم.
  4. این خرگاه در دل جنگل، محیطی دلنشین برای استراحت و لذت بردن از طبیعت فراهم کرده است.
  5. به خاطر زیبایی‌های طبیعی اطراف، خرگاه ما تبدیل به یکی از مقاصد محبوب گردشگران شده است.

اگر سوال دیگری دارید یا به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری