جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xa(e)rman
harvest  |

خرمن

معنی: خرمن . [ خ َ / خ ِ م َ ] (اِ) کود گندم بود که بعد از آن پاک کنند. (نسخه ای از اسدی ). قبه ٔ غله و گل و خاک بود. (نسخه ای از اسدی ). توده ٔ گندم و جو باشد که از کاه پاک کنند. (صحاح الفرس ). خوشه های غله راگویند که از بعد از درو کردن توده سازند و هنوز دانه را از کاه جدا نکرده باشند. (فرهنگ جهانگیری ). توده ٔ غله ٔ مالیده و غیر آن با کاه آمیخته . (شرفنامه ٔ منیری ). توده ٔ غله ٔ مالیده و با کاه آمیخته یا توده ٔ غله ٔ صاف . (غیاث اللغات ).توده ٔ غله که هنوز آنرا نکوفته و از کاه جدا ننموده باشند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
که را سوخت خرمن چه خواهد مگر
جهان را همه سوخته سربسر.
ابوشکور بلخی .
تا زنده ام مرا نیست جز مدح تو دگر کار
کشت و درودم این است خرمن همین و شدکار.
رودکی .
نسوزد عشق را جز عشق خرمن
چنان چون بشکند آهن به آهن .
رودکی .
چه نقصان ز یک مرغ در خرمنی
چه بیشی ز یک حرف در دفتری .
منوچهری .
خرمن ز مرغ گرسنه خالی کجا بود
ما مرغکان گرسنه ایم و تو خرمنی .
منوچهری .
بهر باد خرمن نشاید فشاند.
اسدی .
گر آتش است چونکه از این خرمن
هرگز فزون نگشت و نشد کمتر.
ناصرخسرو.
نشاید کرد مر هشیاردل را
بباد بی خرد بر باد خرمن .
ناصرخسرو.
این خسان باد عذابند چو نادانان
باد ایشان مخر و باد مکن خرمن .
ناصرخسرو.
وآنگه که تهی شدی ز فرزندان
چون پنبه شوی بکوه بر خرمن .
ناصرخسرو.
خواهد که خرمن تو بسوزند نیز
هر مدبری که سوخته شد خرمنش .
ناصرخسرو.
گر بباد تو کنم خرمن خود بر باد
نبرد فردا جز باد در انبانم .
ناصرخسرو.
دعوی ده کننده ولیکن چو بنگری
هادوریان کوی و گدایان خرمنند.
سنائی .
بیهده خر در خلاب قصه ٔ من رانده ای
کافرم گر نفگنم گاو هجا در خرمنت .
انوری .
آری چو ترا سوخته باشد خرمن
خواهی که بود سوخته هم خرمن من .
؟ (از تاریخ سلاجقه ٔ کرمان ).
هر آنکه آب من از دیده زیر کاه تو دید
یقین شناخت که بر باد خرمنی است مرا.
خاقانی .
ازکشت زار چرخ و زمین کاین دو گاو راست
یک جو نیافتم که بخرمن درآورم .
خاقانی .
صد ره جهان بباد برانداخت خرمنم
صد ره اجل بخاک فروبرد گوهرم .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 313).
همان سودا گرفته دامنش را
همان آتش رسیده خرمنش را.
نظامی .
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی ؟
مولوی (مثنوی ).
تو ز خرمن های ما آن دیده ای
که در آن دانه بجان پیچیده ای .
مولوی (مثنوی ).
صاحب خرمن همی گوید که هی
ای ز کوری پیش تو معدوم شی .
مولوی (مثنوی ).
گر مرا باران کند خرمن دهم
ور مرا ناوک کند در تن جهم .
مولوی (مثنوی ).
خداوند خرمن زیان می کند
که بر خوشه چین سر گران می کند.
سعدی (بوستان ).
هرکه مزروع خود بخورد بخوید
وقت خرمنْش خوشه باید چید.
سعدی (گلستان ).
گنج خواهی در طلب رنجی ببر
خرمنی می بایدت تخمی بکار.
سعدی .
چو خرمن برگرفتی گاو مفروش
نه دون همت کند نعمت فراموش .
سعدی .
از چنین خرمن این چنین خوشه .
اوحدی .
هادی ؛ گاوی که در مرکز خرمن بندند او راوقت خرمن کوبی . درو؛ بر باد کرد خرمن را. (منتهی الارب ).
- امثال :
آتش بدو دست خویش در خرمن خویش
من خود زده ام چه نالم از دشمن خویش ؟
نظیر: خود کرده را چاره نیست .
خرمن سوخته را از برق چه هراس ؟ نظیر:
نیست از برق حذر مزرعه ٔ سوخته را.
صائب .
نظیر: پابرهنه از آب نمی ترسد.
سوخته خرمن همه را سوخته خرمن خواهد، نظیر :
خواهد که خرمن تو بسوزند نیز
هر مدبری که سوخته شد خرمنش .
ناصرخسرو.
در خرمن کائنات کردم چو نگاه
یک دانه محبت است باقی همه کاه .
کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر میخواهد و مرد کهن .
- آتش در خرمن زدن ؛ نیست و نابود کردن . تباه کردن :
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی ؟
مولوی (مثنوی ).
- خرمن گدا ؛ توده ٔ غله که خوشه چینان جمع کرده اند. (از ناظم الاطباء).
- سر خرمن ؛ وقت خرمن . موقع خرمن . هنگام خرمن :
آن نبینی که بر سر خرمن
دانه بر زیر و کاه بر زبر است ؟
خاقانی .
- سوخته خرمن ؛ آنکه خرمن او سوخته است . کنایه از سرمایه رفته . خرمن سوخته . دلسوخته :
بر بستر هجرانت ببینند و نپرسندم
کس سوخته خرمن را گوید به چه غمگینی ؟
سعدی (طیبات ).
هر کجا سروقدی چهره چو یوسف بنمود
عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست .
سعدی (دیوان چ مصفا ص 685).
عیبش مکنید هوشمندان
گر سوخته خرمنی بزارد.
سعدی (ترجیعات ).
سوخته خرمن همه را سوخته خرمن خواهد. (قرةالعیون ).
- مترس سر خرمن ؛ سر چهارپایی که بر روی چوبی گذارند و در خرمنها نصب کنند تا پرندگان بترسند و از خرمن دانه برنچینند.
- وعده ٔ سر خرمن ؛ وعده های توخالی . وعده هایی که وفا نمیشود.
|| توده ٔهر چیز را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). مطلق توده . (غیاث اللغات ). هر توده چون خرمن گل . خرمن آتش . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از ناظم الاطباء). تل از هر چیز. (یادداشت بخط مؤلف ) :
دو جوی روان در دهانش ز خلم
دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم .
شهید بلخی .
دل پیل تیغش همی چاک زد
ز خون خرمن لاله بر خاک زد.
فردوسی .
چو
ن برون آیم از این باغ مرا باشد
مجلس خواجه و از گل بزده خرمن .
فرخی .
زلف تو از مشک ناب چنبرچنبر
روی تو از لاله برگ خرمن خرمن .
فرخی .
سندس رومی در نارونان پوشانند
خرمن مینا بر بیدبنان افشانند.
منوچهری .
زده یاقوت رمانی بصحراها بخرمنها
فشانده مشک خرخیزی ببستانها بزنبرها.
منوچهری .
باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه
خرمن درّ و عقیق بر همه روی زمین .
منوچهری .
بینی آن قامت چون سرو خرامان در خواب
که کند خرمن گل دست طبیعت بر سیم .
ابوحنیفه (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 490).
بتل زرّ و در ریخته زیر گام
بخرمن برافروخته عود خام .
اسدی .
بخرمن فروریخت مهراج زر
بخروار دیبا ودرّ و گهر.
اسدی .
خرمن ایام من با داغ اوست
او به آتش قصد خرمن می کند.
خاقانی .
نعل آن نقره خنگ او از برق
بر جهان خرمن زر افشانده ست .
خاقانی .
پیمود نیارم بنفس خرمن اندوه
با داغ تو پیمانه ز خرمن چه نویسد؟
خاقانی .
گر من از خرمن عمرم شده بر باد چو کاه
جای شکر است که چون دانه بجاییدهمه .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 409).
یک دسته گل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر.
نظامی .
حامله ؛ زنبیل که بدان انگور کشند بسوی خرمن . (منتهی الارب ). || هاله . داره . شادروان . (السامی فی الاسامی ). شایورد. حلقه ٔ نور بر گرد ماه . شادورد. (یادداشت بخط مؤلف ) :
وز پرده چو سر برون زند گویی
چون ماه بر آسمان زندخرمن .
عسجدی .
همچنانک خرمن و گیسو و دنبال اندر هوا برابر ایشان آید. (التفهیم بیرونی ).
چو زین درگه نشیند گرد بر من
زند بختم بگرد ماه خرمن .
(ویس و رامین ).
تا تیر گشاید شهاب سوزان
تا ماه ز خرمن حصار دارد.
مسعودسعد.
اگر در روستا باشی عجب نیست
که جرم ماه در خرمن بیفزود.
خاقانی .
ای کرده گردماه ز شب خرمن
گریان ز حسرت تو چو باران من
آری دلیل قوت باران است
آنجا که گرد ماه بود خرمن .
ظهیر فاریابی .
- خرمن ماه ؛ هاله ٔ ماه :
کنیزان و غلامان گرد خرگاه
ثریاوار گرد خرمن ماه .
نظامی .
چه ناله ها که رسید از دلم بخرمن ماه
چو یاد عارض آن ماه خرگهی آورد.
حافظ.
- خرمن مه ؛ هاله ٔ ماه :
خوی برخ چون گل و نسرین شده
خرمن مه خوشه ٔ پروین شده .
نظامی .
فتنه ٔ آن ماه قصب دوخته
خرمن مه را چو قصب سوخته .
نظامی .
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه ٔ پروین بدو جو.
حافظ.
|| حلقه ٔ نور بر گرد سر پیامبران وامامان . (یادداشت بخط مؤلف ). || اکلیل نور. (یادداشت بخط مؤلف ). || خط عذار خوبان . (از ناظم الاطباء).
... ادامه
1790 | 0
مترادف: 1- توده 2- حاصل، حصاد، درو، محصول، محصولبرداري 3- هاله
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم)
مختصات: (خَ مَ) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: xarman
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 890
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
harvest | stack , shock , thril
ترکی
harman
فرانسوی
battage
آلمانی
dreschen
اسپانیایی
trilla
ایتالیایی
trebbiatura
عربی
حصاد | محصول , موسم الحصاد , غلة , ثمرة الجهد , قطيف , حصد , كسب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خرمن" در زبان فارسی به معنای انبوده‌ای از کاه، محصولات زراعی و به‌خصوص غلات است و به‌طور خاص به توده‌ای از محصولاتی که در مزارع برداشت شده‌اند، اشاره دارد. در اینجا چند نکته در مورد استفاده و نگارش کلمه "خرمن" آورده شده است:

  1. نحو و ساختار جمله:

    • "خرمن" معمولاً به‌عنوان اسم استفاده می‌شود و می‌تواند به‌عنوان مفعول یا فاعل در جمله به‌کار رود.
    • نمونه: "خرمن گندم در مزرعه جمع شده است."
  2. علامت‌های نگارشی:

    • استفاده از ویرگول، نقطه و سایر علامت‌های نگارشی در جملاتی که این کلمه در آن‌ها به‌کار رفته است، باید مطابق با قواعد عمومی نگارش فارسی باشد. مثلاً اگر جمله‌ای طولانی باشد که چند بخش دارد، نیاز به ویرگول برای جداسازی بخش‌ها وجود دارد.
    • نمونه: "خرمن را برداشتیم، اما باران آمد و همه‌چیز را خراب کرد."
  3. تطابق در شمار:

    • "خرمن" اسم مفرد است و برای جمع آن می‌توان از "خرمن‌ها" استفاده کرد.
    • نمونه: "دو خرمن گندم برداشتیم."
  4. هم‌نشینی و کلیدواژه‌ها:
    • "خرمن" معمولاً با کلمات مرتبط به کشاورزی و محصولات زراعی همراه می‌آید.
    • نمونه: "خرمن جو، خرمن گندم، خرمن کاه."

با رعایت نکات فوق، می‌توانید کلمه "خرمن" را به‌درستی و به‌صورت موثری در جملات و متون خود به‌کار ببرید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خرمن" در جملات آورده شده است:

  1. خرمن گندم را در انباری چیده بودند تا در فصل زمستان از آن استفاده کنند.
  2. او برای برداشت خرمن جو به مزرعه رفت و ساعت‌ها کار کرد.
  3. بعد از برداشت خرمن، کارگران به جشن و پایکوبی پرداختند و شادمانی خود را جشن گرفتند.
  4. در روزهای پایانی تابستان، خرمن‌های بزرگ در کنار جاده‌های روستایی چشم‌نواز بودند.
  5. مادر همیشه می‌گفت که خرمن برنج نباید در باران بماند تا کیفیت آن حفظ شود.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: هنگام درو، وقت خرمن، نتیجه، پشته، دسته، دودکش، بسته، تکان، هول، تلاطم، صدمه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری