جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خره . [ خ َ رَ / رِ ] (اِ) پهلوی هم چیده شده . (از برهان قاطع) : بار بزه بر تو از تو خره کرده ست (؟) ای شده چوگانْت پشت در بزه و بار. ناصرخسرو. گرتو خری ترا ز خری هیچ نقص نیست تا مر تراست سیم بخروار در خره . کمال الدین اسماعیل . بس که ببرّند سران سران شد خره ٔ سر زسران سران . امیرخسرو. گرد خانه کتابهای سره از خره همچو خشت کرده خره . جامی . - خره ٔ آجر ؛ آجرهایی که بردیف پهلوی هم چیده شده باشند. (ناظم الاطباء). - خره ٔ خشت ؛ خشتهایی که بردیف پهلوی هم چیده شده باشند. (ناظم الاطباء). - خره ٔ سنگ ؛ سنگهایی که بردیف پهلوی هم چیده شده باشند. (از ناظم الاطباء). || هجوم و ازدحام خلق که از جایی بدشواری گذرند. || لای آب و شراب و روغن و امثال آن . (از برهان قاطع). دُرد. || گل و لای چسبنده ٔ ته حوض وجوی . (از برهان قاطع). گل سیاه و تر. (صحاح الفرس ).لَجَن . (یادداشت بخط مؤلف ). لای . ثاط. لوش . حماء : چون گسست آب بر بماند خره . ابوالعباس . گر تو بخواب و خور ندهی عمر همچو خر بر جان خود وبال چو بر خر شود خره . ناصرخسرو. پل بود بر دو سوی آب سره چون گذشتی از آن چه پل چه خره . سنایی . من سجده نکنم خلقی را که تو او را از گل خشک آفریده ای از خرهی سالخورده . (ابوالفتوح ج 3 ص 240). || خو که از بهر نگارگر و گلیگر زنند تا بر آن ایستاده کار کنند. خرک . داربست بنایان و نقاشان . (یادداشت بخط مؤلف ) : من شدم بر خره بگردن خرد خربختم شد و رسن را برد. نظامی . || ثفل هر تخمی باشد که روغن آنرا کشیده باشند اعم از کنجد و غیر کنجد و مردم فقیر آنرا با خرما بکوبند و بخورند. آنچه از کنجد باشد خره ٔ کنجد گویند و بعربی کسب السمسم خوانند و آنچه از بیدانجیر بود خره ٔ بیدانجیر و بعربی کسب الخروع گویند. خَرّه . (از برهان قاطع) : لوزینه همان دم که بپیچید سر ازما ما در عوض او خره ٔ خرما بسرشتیم . بسحاق اطعمه . 1- موهبتالهي
2- نور، فروغ، شعشعه
3- بخش، حصه، قسمت
4- ده، دهكده، روستا، قريه ear إذن، سنبلة، سنابل، حاسة السمع، سبلة، سنبل، شىء مماثل للأذن، كوز، أذن eşek âne esel burro asino
کلمه "خره" به معنای "خر" بهطور خاص در زبان فارسی به صورت رسمی یا مناسب استفاده نمیشود و برای اشاره به این حیوان معمولاً از واژه "خر" استفاده میشود. واژه "خره" ممکن است در برخی لهجهها یا به صورت غیررسمی به کار رود، اما اصول کلی نگارش و قواعد زبان فارسی شامل موارد زیر میشود:
استفاده درست از واژگان: برای بیان نوعی از حیوانات، بهتر است از واژههای صحیح و رایج استفاده کنیم. بهعنوان مثال، "خر" بهجای "خره".
نگارش صحیح: اطمینان حاصل کنید که کلمات به درستی و بدون غلط نوشته شوند. "خره" به درستی به عنوان یک کلمه پذیرفتهشده نیست و استفاده از "خر" مناسبتر است.
پرهیز از زبان عامیانه: در نگارش رسمی یا ادبی، از زبان محاورهای و اصطلاحات غیررسمی پرهیز کنید.
استفاده از علائم نگارشی: در جملات، اگر لازم باشد، از علائم نگارشی مناسب (مانند کاما، نقطه و ...) استفاده کنید تا متن شما بهخوبی قابل فهم باشد.
به هر حال، اگر سوال خاصی درباره کاربرد واجد یا جملات مرتبط با این واژه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
خره در دشت و صحرا به دنبال علفهای تازه میگردد.
بچهها با خنده به خری که در باغ بازی میکند، نزدیک شدند.
مادرم همیشه میگوید که خره سمج و سرسخت است و هرگز تسلیم نمیشود.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر