جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خروف . [ خ َ ] (ع اِ) بره ٔ نر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ذَکَر از اولاد ضأن . (یادداشت بخط مؤلف ): ج ، اَخْرِفة، خِرفان ، خُرفان : بچه ٔ گوسفند را تا چهارماهه و قوی تر در مجموع حالات اگر از میش بود و نر باشد حمل و خروف گویند. (از تاریخ قم ص 178). || بره که گیاه خوردن گرفته و قوی گشته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). بره ٔ به چرا آمده . بره ٔ گیاه خوار. (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، اَخْرِفة، خرفان [ خ ِ / خ ُ ] . || اسب کره ای در حدود یکساله یا شش ماهه یا هفت ماهه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) : بچه اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر و ماده را مهر یا خروف گویند. (تاریخ قم ص 178). letters, particles, types أدب، حروف