جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xaridan
buy  |

خریدن

معنی: خریدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن . ضد فروختن . (ناظم الاطباء). ابتیاع . (زوزنی )، اشتراء. (زوزنی ). بیع. شراء. شری . (یادداشت بخط مؤلف ) :
خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست هل و حجره گرد و لغو و ملازه .
منجیک .
یکی داد جامه یکی زر و سیم
خریدندو بردند بی ترس و بیم .
فردوسی .
سپردی یکی راه دشوار و دور
خریدی چنین رنج ما را بسور.
فردوسی .
اگر تو خود نخری خواجه را کنم آگاه
که این معامله را او کند ز تو بهتر.
فرخی .
غلامی ترک ... بسرای امیر آورده بودند تا خریده آید. (تاریخ بیهقی ).مصادرات و مواضعات و خریدن و فروختن همه او می کرد. (تاریخ بیهقی ).
کلام عارف دانا قبول است
که گوهر از صدف باید خریدن .
ناصرخسرو.
ادانه ؛ بمهلت چیزی خریدن و بها را وامدار شدن . ادیان ؛ خریدن به وام . استفخار؛ فاخر خریدن . استینان ؛ ماده خر خریدن . هرز؛ بی اندیشه خریدن چیزی را و درآمدن در آن . (منتهی الارب ).
- امثال :
آن که فیل میخرید رفت ، نظیر؛ آن سبوبشکست و آن پیمانه ریخت .
- باز خریدن ؛ دوباره خریدن و خریدن همان چیزی را که فروخته شده بود یا گم شده بود. (ناظم الاطباء) :
خاقانی مسیح سخن را بنقد عمر
دوش از درخت باز خریدم بصبحگاه .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 387).
جان فروشید و اسیران اجل باز خرید
مگر آن یوسف جان را به پدر باز دهید.
خاقانی .
بفروخته خود را ز غمت باز خریدم
آن خط غلامی که بدادیم دریدم .
وحشی (از آنندراج ).
- || خلاص کردن . رهایی بخشیدن . (از آنندراج ) :
ای آنکه دین تو بخریدیم بجان خویش
از جور این گروه خران باز خرمرا.
ناصرخسرو.
از نصیحتهای غمخواران جنون بازم خرید
گلشن افسرده بودم آفتابم زنده کرد.
قدسی .
- بخریدن ؛ خریدن :
غم بتولای تو بخریده ام
جان بتمنای تو بفروخته .
سعدی (بدایع).
- گران خریدن ؛ از قیمت معمول بیش خریدن . اغلاء. مغالاة. (منتهی الارب ).
|| رهایی بخشیدن . خلاصی بخشیدن :
ز چنگ روزه بزنهار عید خواهم رفت
بر او بنالم و گویم مرا ز روزه بخر.
فرخی .
بردار رنج من که بدردم ز روزگار
جان مرا ز حادثه ٔ آسمان بخر.
حیاتی گیلانی (از آنندراج ).
- باز خریدن ؛ دوباره خریدن :
برید این حکایت بفرفوریوس
مگر باز خرد مرا زین فسوس .
نظامی (اقبالنامه ص 246).
- خون او را خریدن ؛ او را از کشتن و مردن خلاصی دادن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خویشتن بازخریدن ؛ افتداء.
|| پذیرفتن . قبول کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بر من کنی تکبر و گویی ز ابلهی
من حامل کتاب خداوند اکبرم
خر حامل کتاب بود همچنان که تو
من از خر کتاب تکبر چرا خرم .
سوزنی .
این قدر تعظیم ایشان را خرید
وز خری آن دست و پاهارا برید.
مولوی .
- بخریدن ؛ قبول کردن . پذیرفتن : این عشوه داده بودند بخریده بودیم . (تاریخ بیهقی ).
- بخرّیدن ؛ بخریدن :
یارتو باید که بخرّد ترا
هم تو خودی خیره خریدار خویش .
ناصرخسرو.
- زرق خریدن ؛ فریب خوردن : رسولان فرستادن گرفت و امیر ابوالفضل زرق وی بنخرید تا آخر حرب آغاز کرد. (تاریخ بیهقی ).
زن جادوست جهان من نخرم زرقش
زن بود آنکه مر او را بفریبد زن .
ناصرخسرو (دیوان چ دبیرسیاقی ص 309).
- عشوه خریدن ؛ ناز کسی خریدن .
- || فریب او را خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
نوشته اند بر ایوان جنةالمأوی
که هر که عشوه ٔدنیا خرید وای به وی .
حافظ.
- غرور خریدن ؛ فریب خوردن . (یادداشت بخطمؤلف ) :
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر.
سعدی .
- ناز خریدن ؛ عشوه خریدن . به همه ناز و آزار کسی راضی شدن .
|| فریب خوردن . خریدن در شواهد زیر به ضرورت و زن با «را» مشدد آمده است :
بیابید از این مایه دیبای روم
که پیکر بریشم بود زرش بوم
بخرید تا آن درم نزد شاه
برند و کند مهر اورا نگاه .
فردوسی .
میانش بخنجر کنم بر دو نیم
بخرند چیزی که باید به سیم .
فردوسی .
دلی زین پس بهر نرخی بخرم
دل بد را برون اندازم از بر.
فرخی .
بلکه بخرند کشته را ز کشنده
گه بدرشتی و گه بخوشی و خنده .
منوچهری .
زود بخرند ز حال بگشته
هرگز که خریده بود دختر کشته .
منوچهری .
بگذارش تا بدین همی خرد
دینار مزور و خطاش را.
ناصرخسرو.
گر طعام جسم نادان را همی خری بزر
مر طعام جان دانا را به جان باید خرید.
ناصرخسرو.
مر مرا آنچه نخواهی که مخری مفروش
بر تنم آنچه تنت را نپسندی مپسند.
ناصرخسرو.
عمر پرمایه بخواب و خور بر باد مده
سوزن زنگ زده خیره چه خری بکلنده .
ناصرخسرو.
نخرد بجز عمر خارش بخرما
از این است با عاقلان خار خارش .
ناصرخسرو.
همی نیارد نان و همی نخرد گوشت
زند برویم مشت و زند به پشتم گاز.
قریعالدهر (حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
بخرم گر فروشد بخت بیدار
بصد ملک ختن یک موی دلدار.
نظامی .
چو وقت آید این را که داری به رنج
بده بازخرم زهی کان گنج .
نظامی .
گر نخرد کسی عبیر مرا
مشک من مایه بس حریر مرا.
نظامی .
نخرند کالا که پنهان بود
که کالای دزدیده ارزان بود.
نظامی .
... ادامه
632 | 0
مترادف: 1- خريداري كردن، خريد كردن 2- معامله كردن، ابتياع كردن
متضاد: فروختن
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر متعدی) [پهلوی: xarītan، مقابلِ فروختن]
مختصات: (کن .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 864
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
buy | purchase , procure , bargain , invest , make a purchase , shop , to buy
ترکی
satın almak
فرانسوی
acheter
آلمانی
kaufen
اسپانیایی
comprar
ایتالیایی
comprare
عربی
شراء | صفقة , فدية , صفقة رابحة , اشترى , أمن ب , افتدى , رشا , يشتري
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خریدن" در زبان فارسی به عنوان فعل مورد استفاده قرار می‌گیرد و قواعد نگارشی خاصی دارد. در زیر به برخی از نکات کلیدی مرتبط با این کلمه پرداخته می‌شود:

1. صرف فعل:

فعل "خریدن" بر اساس شخص و زمان صرف می‌شود. به عنوان مثال:

  • حال ساده: می‌خرم، می‌خری، می‌خرد
  • گذشته ساده: خریدم، خریدی، خرید
  • آینده: خواهم خرید، خواهی خرید، خواهد خرید

2. نقش‌های نحوی:

  • فعل اصلی: در جملات، می‌تواند نقش فعل اصلی را ایفا کند.
    • مثال: من کتاب را می‌خرم.
  • فعل کمکی: در ساختارهای مختلف، می‌تواند به عنوان فعل کمکی نیز به کار رود.
    • مثال: من باید کتاب را بخرم.

3. قید و موصوف:

  • می‌توان برای توصیف عمل خرید، از قید و صفت استفاده کرد.
    • مثال: من یک کتاب جدید می‌خرم.

4. حروف اضافه:

  • ممکن است در جملات، حروف اضافه برای بیان مکان یا زمان خرید استفاده شود.
    • مثال: من کتاب را از فروشگاه می‌خرم.

5. فعل‌های مشابه:

  • ممکن است فعل "خریدن" با دیگر فعل‌ها ترکیب شود یا در اصطلاحات خاصی مورد استفاده قرار گیرد.
    • مثال: خرید و فروش، خرید اینترنتی

6. نشانه‌های نگارشی:

  • برای تفکیک بخش‌های مختلف جملات و استفاده درست از علامات نگارشی، توجه به علائم نقطه‌گذاری ضروری است.
    • مثال: من کتاب می‌خرم؛ اما دوست من کتاب نمی‌خرد.

7. نکات نگارشی:

  • توجه به زمانی که فعل نه تنها فعلی منفرد است، بلکه ممکن است در زمان‌های مختلف و یا با ساختارهای مختلف به کار رود.
  • عدم تکرار عبارت‌ها و استفاده از تنوع لغات در جملات مختلف.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "خریدن" به طور صحیح و مؤثر در جملات خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. من تصمیم دارم هفته آینده یک کتاب جدید برای مطالعه خریدن.
  2. او همیشه برای خریدن غذاهای تازه به بازار می‌رود.
  3. ما می‌خواهیم برای تولد دوستمان یک هدیه خاص خریدن.

واژگان مرتبط: خرید کردن، خریداری کردن، تطمیع کردن، ستون ساختن، بدست اوردن، تحصیل کردن، جاکشی کردن، چانه زدن، سرمایه گذاری کردن، گذاردن، نهادن، اعطاء کردن، سرمایه گذاردن، مغازه گردی کردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری