جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xaz
fur  |

خز

معنی: خز. [ خ َزز ] (ع اِ) جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. (برهان قاطع). جانوری مانند سمور که از پوست وی پوستین سازند. (ناظم الاطباء). ج ، خزوز. (منتهی الارب ). داود ضریر انطاکی می گوید: حیوانی است بحری چهارپای در حجم گربه ای که رنگش به سبزی زند و از پوست آن لباس های نفیس کنند و پادشاهان بکار برند. مؤلف لغت نامه در وصف این حیوان می گوید: «در زمان ما حیوانی است چون گربه ٔ دوماهه و باریکتر از آن با دمی دراز و پرپشم کمی کوتاهتر از تن او و پشم آن رنگی زرد مایل بسیاهی و شفاف دارد و در طهران مکرر زنده ٔ آن را دیده ام که از اراضی اطراف پایتخت گرفته اند و او در کافتن زمین سخت چابک باشد و در مدت نیم ساعت دیدم در باغچه بیش از ذرعی سوراخی کرده ، پوست آن را پوستین کنند». جانوری است مانند سمور که پوست سیاه دارد و در بلاد روس و خزر خاصه سینبر بسیار است و از پوست آن پوشش کنند و سیاه آن را به ترکی قراخز خوانند. (آنندراج ). غنم البحر. کلب الماء :
بخز و قاقم و سمور و سنجاب
بزیورهای نغز و در خوشاب .
(ویس و رامین ).
صاحب ذخیره گوید: خز حیوانی است که گند آن بیدستر است . || پوست خز؛ پشم وپوست آن :
شکم بدلطیف و درخشان بلور
ولیکن بنرمی چو خز و سمور.
فردوسی .
دوصد درج در و عقیق بلور
هزار و چهل تنگ خز سمور.
(گرشاسب نامه ).
مراد از خز پوست حیوانی است که از سمور کوچکتر و معروف است در دوم گرم و خشک و پوشیدن او جهت نقرس و فالج و ضعف باء و رفع جذام و حکه سریعالاثر و موی سوخته ٔ او جهت قطع نزف الدم و خشک کردن جراحات و آشامیدن او جهت فتق و اعصاب و اعضاء عصبانی نافعاست . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بعضی برآنند که پوستهایی [ خز و غیره ] که در این آیات مذکور است پوست حیوانات صحرائی می باشد مثل دلفین و دوکونج و گاو بحری برخی برآنند که اسم حیوانی است که اهالی سوریه آن را خریر گویند و همین لفظ را برای گاو بحری نیز استعمال نمایند. (قاموس کتاب مقدس ). || جامه ٔ ابریشمین . (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). جامه ای که از ابریشم بافند. (یادداشت بخط مؤلف ). جامه ای است که تار و پود آن از ابریشم است . (زمخشری ) :
ز کتاب و ابریشم و موی و قز
قصب کرد پرمایه دیبا و خز.
فردوسی .
بگردونه ها بر چه مشک و عبیر
چه دیبا و دینار وخز و حریر.
فردوسی .
ز دیبا و خز چارصد تخته نیز
همه تخته ای کرده از چوب شیز.
فردوسی .
بگاه جنبش خشم و بگاه طیبت نفس
درشت تر ز مغیلان و نرمترز خزی .
منوچهری .
تا می ناب ننوشی نبود راحت جا
تا نبافند بر یشم خز و دیبا نشود.
منوچهری .
چشمت همیشه مانده بدست توانگران
تا اینت نان دارد و آن خز و آن حریر.
ناصرخسرو.
پس آنگه از خز و دیبا و دینار
وجوه خرج دادندش بخروار.
نظامی .
و خز و دیبای چینی ببریدند. (گلستان سعدی ). || جامه ای از پشم خز. (ناظم الاطباء). ج ، خزوز. پوستین که از پوست خز سازند. (یادداشت بخط مؤلف ). || جامه ای که از ابریشم و پشم سازند. (ناظم الاطباء). پارچه ای معروف که دستار می کردند عربی است همانا در شهر کوفه نیز خز می بافته اند و خز مصری مشهور است . (آنندراج ). نسیجی یعنی بافته ای بوده است که از آن جبه و قمیص و سراویل و عمامه و مندیل و مطرف و رداء و جورب می کرده اند. (یادداشت مؤلف ): وقد امرنا لک من الخز بجبة و قمیص و سراویل و عمامه و مندیل و مطرف و رداء و جورب و لو علمنا لباساً اخریتخذ من الخز لاعطینا که . (معجم الادباء ج 2 ص 311 چ مارگلیوث ). امروز پوست سمور است و در قدیم منسوجی بوده است نهایت نرم شاید از پشم همین حیوان یا چیزهای دیگر. (یادداشت بخط مؤلف ) : شوش شهری است ... و از وی جامه و عمامه ٔ خز خیزد و ترنج دست انبوی . (حدود العالم ).
خز بجای ملحم و خرگاه
بدل باغ و بوستان آمد.
رودکی .
آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال
خزپوش و بکاشانه شو از صفه ٔ فروار.
فرالاوی .
چو ما مهرگانی بپوشیم خز
بنخجیر باید شدن سوی خز.
فردوسی .
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است .
منوچهری .
بسته عمامه های خز سبز ضیمران
بشکست حقه های زر و در میوه دار.
منوچهری .
آبی چو یکی کیسککی از خززرد است
در کیسه یکی بیضه ٔ کافور کلان است .
منوچهری .
کبک پوشیده بتن پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا.
منوچهری .
و شهر سوس را بنا کرد کی خز سوسی از آنجا خیزد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 28).
حجت را شعر بتأیید او
نرم و مزین چو خز ادکن است .
ناصرخسرو.
زیرا که به زیر نوش و خزش
نیش است نهان و زهر مستور.
ناصرخسرو.
مرا بر سر عمامه خز ادکن
بزد دست زمان خوش خوش به صابون .
ناصرخسرو.
آزر بتگر توئی کز خز و بز
تنت چون بت پر ز نقش آزر است .
ناصرخسرو.
خز کوفی و جوال ار چه ز پشمند به اصل
لیک دور است بمعنی خز کوفی ز جوال .
ازرقی .
خز ز بزاز جونه از خباز.
سنائی .
به دندان مزد از او خواهم قمیصی
اگر اطلس بود یا خاره یا خز.
سوزنی .
هم سگان را قلاده زرین است
هم خران را خز است پشماکند.
خاقانی .
خاطرش خاک و خار بردارد
وشی صنعاءو خزّ کوفه کند.
خاقانی .
قصبهای زربفت و خزهای نرم
که پوشندگان را کند مهد گرم .
نظامی .
جمال خویش را در خز و خارا
بپوشیدن همی کرد آشکارا.
نظامی .
پر کتان و قصب شد انبار
ش
زر بصندوق و خز بخروارش .
نظامی .
بخز و اطلس اگر روزی التفات کنی
بقدر کن که نه اطلس کم است در بازار.
سعدی .
چون بافتند خز وجود ترا ز خاک
ترک کلاه اطلس خود ز آسمان مجوی .
شاه شجاع بن مبارزالدین آل مظفر.
رایتک فی المنام سننت خزا
علی بنفسجا و قضیت دینی .
حمزةبن بیض کوفی (از معجم الادباء).
ثم قال یا غلمان فتشوا الخزائن فجیئوه بکل جبه خز و بنفسج تجدونها. (معجم الادباء یاقوت ). اسم لباسی است که از ابریشم و پشم ترتیب دهند و خز خالص لباسی است که از موی بسیار نازک که به فارسی کرک نامند ترتیب دهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
خز سیم دوزی شده زیر سنگ
قبای زرافشان برآمد ز تنگ .
نظام قاری .
... ادامه
518 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (بن مضارعِ خزیدن)
مختصات: (خَ زّ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: xaz
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 607
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
fur | polecat , ferret , fitchew , foumart
ترکی
kürk
فرانسوی
fourrure
آلمانی
fell
اسپانیایی
pelo
ایتالیایی
pelliccia
عربی
فرو | وبر , ثوب مفري , طلاء , خمل النسيج , كسا , الفراء
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خز" در زبان فارسی به معانی متفاوتی به کار می‌رود و ممکن است به عنوان اسم، فعل و یا صفت استفاده شود. قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه را می‌توان به شرح زیر بیان کرد:

  1. استفاده از کلمه:

    • "خز" به معنی پشم یا موی حیوانات (خصوصاً حیوانات خاص مانند سمور) است.
    • می‌تواند به عنوان کلمه‌ای در ترکیب‌های دال بر لباس یا پوشاک نیز به کار برود، مثل "پالتو خز".
  2. قواعد نگارشی:

    • تلفظ و هجی: کلمه "خز" به صورت /xæz/ تلفظ می‌شود. دقت کنید که خ تلفظی خاص دارد.
    • نقطه‌گذاری: این کلمه معمولاً به صورت مستقل و بدون نیاز به واژه‌ای دیگر نوشته می‌شود، مگر در ترکیب‌ها.
  3. نحوه ترکیب:

    • در ترکیب‌های مختلف می‌توان "خز" را به کار برد: «کت خز»، «پوشش خز» و غیره.
    • در ترکیب‌های توصیفی، نوشتن صفت یا قید قبل از "خز" معمول است.
  4. نکات نگارشی:

    • به دلیل این‌که "خز" یک کلمه فارسی است، در نوشتار رسمی و اداری بهتر است به‌طور صحیح و در جای خود استفاده شود.
    • در صورت استفاده در متون ادبی یا شاعرانه، می‌توان به صورت توصیفی و با زبان هنری به کار برد.
  5. مفاهیم متفاوت:
    • در بعضی موارد، "خز" می‌تواند به ویژگی‌های خاصی اشاره کند، مثلاً در موضوعات مرتبط با دما یا وضعیت خاصی از جذابیت و زیبایی.

به‌طور کلی، رعایت مبانی و قواعد نگارش صحیح و درک کافی از معانی مختلف "خز"، به کار رفتن این کلمه را در متن‌های مختلف تسهیل می‌کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "خز" در جمله آورده شده است:

  1. او یک کت خز زیبا برای مهمانی زمستانی خرید.
  2. خز این حیوانات در برابر سرما بسیار مقاوم است.
  3. در بازار فروشندگان مختلفی خزهای طبیعی و مصنوعی را عرضه می‌کنند.
  4. این پالتو از خز طبیعی تهیه شده و کیفیت بالایی دارد.
  5. خزهای گرانبها به دلیل نرمی و لطافتشان همیشه محبوب بوده‌اند.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری