جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خزان . [ خ َ ] (نف ، ق ) خزنده .(یادداشت بخط مؤلف ). در حال خزیدن . || (اِ) نام ماه هشتم است از سال ملکی و نام روز هشتم باشد از شهریورماه قدیم و این روز جشن مغان است بنابر قاعده ٔ کلیه که میان ایشان معمول است که چون نام ماه و روز موافق آید جشن کنند و بعضی گویند نام روز هیجدهم است از شهریورماه و بعضی گفته اند نام روز سیم است . (برهان قاطع). || فصلی است از فصول اربعه ٔ سال و آن سه ماه است که آفتاب در برج میزان و عقرب و قوس باشد. (برهان قاطع) (از شرفنامه ٔ منیری ). پائیز. بادبز. برگ ریزان . بادبیز. تیر. خریف . (یادداشت بخط مؤلف ) : به هر سو که مرکب بر انگیختی چو برگ خزان سر فروریختی . فردوسی . بهار آرد و تیر ماه و خزان برآرد پر از میوه دار رزان . فردوسی . سخن هر چه گوید نباشد جزان نگوید به تموز و ماه خزان . فردوسی . المنة ﷲ که این ماه خزان است ماه شدن و آمدن راه رزان است . منوچهری . بروزگار خزان زرگری کند شب و روز بروزگار بهاران کندت رنگرزی . منوچهری . خیزید و خز آرید که هنگام خزان است . منوچهری . هرچند جو ببوی خزان به ز گندم است گندم ز جو بهست سوی ما بگندمی . ناصرخسرو. ترا تنت خوشه ست و پیری خزان خزان توبر خوشه ٔ تنت زد. ناصرخسرو. چون خر بسبزه رفته بنوروز و در خزان در زیر رز خزان شده با کوزه ٔ عصیر. ناصرخسرو. هرگاه که آفتاب به اول میزان رسد تا به اول جدی خزان باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آمد دواسبه عید و خزان شد علم برش زرین عذار شد چمن از گرد لشکرش . خاقانی . خزان از درختان چو صبح از کواکب نثار در شاه کیهان نماید. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 128). شحنه ٔ نوروز نعل نقره خنگش ساخته ست هر زری کاکسیرسازان خزان افشانده اند. خاقانی . نیست شب کز رخ و سرشک بهم صد بهار و خزان نمی یابم . خاقانی . بهنگام خزان آید به ابخاز کند در جستن نخجیر پرواز. نظامی . - باد خزان ؛ بادی است که در خزان می وزد و برگها را می ریزاند : از شعر جبه باید و از گبرپوستین باد خزان برآمد ای بوالنصر درفش . منجیک . پراکند از یکدگرشان چنان که باد خزان برگهای رزان . فردوسی . پره ٔ گل باد خزانیش برد آمد پیری و جوانیش برد. نظامی . باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد. (گلستان سعدی ). - برگ خزان ؛ برگ زرد شده که دیگر بروی درخت نمی تواند باقی بماند و با حرکتی یا بر اثر خشکی می ریزد : در قلعه افتادند و چون برگ خزان سرها از قلعه بزیر ریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). 1-صفت
2- برگريزان، پاييز، خريف، مهرگان بهار، ربيع
1- خزنده
2- زوال autumn, fall فصل الخريف، خريف العمر، كهولة، خريفي، خريف hazine trésorerie finanzministerium tesorería tesoro پاییز، برگ ریزان، دوران کمال، اخرین قسمت، سومین دورهزندگی، سقوط، هبوط، افت، افتادن
کلمه "خزان" در زبان فارسی به معنی فصل پاییز است و در زمینههای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
نقش کلمه:
"خزان" به عنوان اسم (اسم خاص) استفاده میشود.
نحو:
میتوان آن را در جملات به عنوان فاعل، مفعول و سایر نقشها به کار برد. به عنوان مثال:
"خزان آمد و برگها ریختند." (فاعل)
"ما در خزان به پارک رفتیم." (مفعول)
صرف و نحو:
"خزان" در فارسی به شکل جمع استفاده نمیشود، اما در ترکیب با دیگر کلمات میتواند به صورتهای مختلفی برسد، مثلاً "خزانی" به معنی مربوط به خزان.
نکات نگارشی:
در متون ادبی و شعر، "خزان" ممکن است بار عاطفی یا نمادین داشته باشد. بنابراین توجه به استفاده درست از این کلمه در محتوای ادبی و نوشتاری اهمیت دارد.
استفاده در شعر و ادبیات:
"خزان" به عنوان نماد تغییر، جدایی و نوستالژی در شعرهای فارسی فراوان به کار رفته است.
به طور کلی، استفاده صحیح و مؤثر از کلمه "خزان" در جملات میتواند تأثیر زیادی در انتقال مفهوم و احساس مورد نظر داشته باشد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در ادامه چند مثال برای کلمه "خزان" در جمله آوردهام:
در فصل خزان، درختان برگهای زرد و نارنجی خود را به زمین میریزند.
خزان همیشه یادآور تغییر و تحولی در طبیعت است.
صدای خشخش برگههای خزان زیر پایم حس زیبایی را به من منتقل کرد.
در خزان، هوای سرد و آبی رنگ آسمان به زیبایی طبیعت افزوده میشود.
عشق ما مانند درختی بود که در خزان برگهایش را از دست داد.