جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xatā
error  |

خطا

معنی: خطا. [ خ ِ / خ َ ] (از ع ، اِ) سهو و اشتباه . (ناظم الاطباء). نقیض صواب . (یادداشت بخط مؤلف ) :
گرت سوی نخجیر کردن هواست
گر از خانه نخجیر گیری خطاست .
فردوسی .
زین بیش شما را سوی من نیست خطایی .
ناصرخسرو.
او در خشم شده ، گفت : بر زبان من خطا کجا رود.(کلیله و دمنه ). این نوع ممارست بخطا راه برد. (کلیله و دمنه ).
یا اگر گویی اهل دل کس هست
گویدت دل خطاست این گفتار.
خاقانی .
او همی گوید که امر و نهی لاست
اختیاری نیست وین جمله خطاست .
مولوی .
چو دانی و پرسی سوءالت خطاست .
سعدی (بوستان ).
مرد فرزانه کز بلا ترسد
عجب ار فکر او خطا نبود.
ابن یمین .
- خطا رفتن ؛ اشتباه از کسی سر زدن :
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد.
حافظ.
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت .
حافظ.
- خطا کردن ؛ اشتباه کردن : پس گفت خطا کردم . (تاریخ بیهقی ). سلطان ماضی ، مردی بود مستبد برأی خویش و آن خطا نکرد. (تاریخ بیهقی ).
دردت کند ای دوست خطا خواهی کرد.
احمد برمک (از فرهنگ اسدی ).
از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام
وز مژه ٔ تو نکردهیچ خدنگی خطا.
خاقانی .
بوسیم عطا کردی زآن کرده پشیمانی
دانی که خطا کردی دیگر نکنی دانم .
خاقانی .
اصل بد در خطا خطا نکند.
نظامی .
اتفاقاً چهارصد مرد حکم انداز که در خدمت اوبودند، جمله خطا کردند. (گلستان سعدی ).
- خطا کردن راه ؛ گم کردن راه . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خطا گفتن ؛ ناصواب گشتن . اشتباه گفتن . نادرست گفتن :
خطا گفته ست زی من هرکه گفته ست
که مردم بنده ٔ مالست و احسان .
ناصرخسرو.
عامه دیو است اگر دیو خطا گوید
جز خطا باشد هرگز سخن حیوان .
ناصرخسرو.
نی خطا گفتم ادب نیست آنچه گفتم جهد کن .
عطار.
- خطای باصره ؛ خطایی که در دیدن حاصل میشود، یعنی آنچه در بیرون است چنانکه در درون است ، دیده نمی شود، بلکه بصورت دیگر دیده میشود.
- خطای حس ؛ اشتباهی که حواس در دریافت محسوسی می کند، یعنی محسوس خارجی آنطور که باید در معرض احساس قرار نمیگیرد.
|| گناه . جرم . ذنب . عصیان . اثم . معصیت . جناح . (یادداشت بخط مؤلف ). گناه بی قصد. (آنندراج ) : گفت : [ مسعود ] حاجب رفت تا دل خواجه بازیابد و چنین مثال دادم که سیاست این واجب کرد از آن خطا که از حصیری رفت . (تاریخ بیهقی ). اگر رای عالی بیند بیک خطا کز وی رفت تبدیلی نباشد. (تاریخ بیهقی ).
بحرام و خطا چو نادانان
مفروش ای پسر حلال و صواب .
ناصرخسرو.
اول خطا ز آدم و حوا بود
تو هم ز مثل آدم و حوائی .
ناصرخسرو.
ای بخطاها بصیر و جلد و ملی
نایدت از کار زشت خود خجلی .
ناصرخسرو.
بزرگا گر خطایی آمد از من
مگیر از من و گر باشد بزرگ آن .
جوهری هروی .
خطای بندگان باشد بهرحال
که تا پیدا شود عفو بزرگان .
انوری .
هر دو فرموش کن از آنکه کریم
هم خطا هم عطا کند فرموش .
خاقانی .
خطایی نه الحمدﷲ ز آنجا
که اینجا ز بیم خطا می گریزم .
خاقانی .
وظیفه ٔ روزی خواران را بخطای منکر نبرد. (گلستان سعدی ).
از خطا نادم نگردیدن خطای دیگر است .
صائب .
- بی خطا ؛ بی گناه :
ملک آن تست و شاهی فرمای هرچه خواهی
گر بی گنه بسوزی ور بی خطا بگیری .
سعدی (طیبات ).
بنده ام گر بی گناهی می کشد
راضیم گر بی خطایی می زند.
سعدی (طیبات ).
- جایزالخطا ؛ بخشوده گناه . از اینجاست این عبارت معروف : الانسان جایزالخطا؛ انسان جایزالخطاست .
- خطا رفتن ؛ گناه از کسی سر زدن : ما بسیار نصیحت کردیم و گفتیم چاکریست مطیع... از وی خطا نرفته است . (تاریخ بیهقی ).
- خطاشوی ؛ شوینده ٔ خطا. زائل کننده ٔ گناه :
آبرو می رود ای ابر خطاشوی ببار
که بدیوان عمل نامه سیاه آمده ایم .
حافظ.
- خطا کردن ؛ گناه کرد : پس گفت من خطا کرده ام و مستوجب هر عقوبت هستم . (تاریخ بیهقی ).
گر ترا گردن نهم از بهر مال
پس خطا کرده ست لابد مادرم .
ناصرخسرو.
اهل صفاهان مرا بدی ز چه گویند
من چه خطا کرده ام بجای صفاهان .
خاقانی .
- مادر بخطا ؛ مادر بگناه . فحشی است که کسی بکس دیگر دهد و در آن زنا کردن مادر کسی را قصد کند.
|| (ص ) ناصواب . ناراست :
دلت گر براه خطا مایل است
ترا دشمن اندر جهان خود دل است .
فردوسی .
بوسهل نیکو نکرد و حق نعمت خداوند را نشناخت ، بدین تدبیر خطا که کرد. (تاریخ بیهقی ). امیر بوسهل را بخوانده بود و بزبان بمالیده و سردکرده و گفته تا کی از این تدبیرهای خطای تو. (تاریخ بیهقی ).
ز کوی میکده برگشته ام زراه خطا
مرا دگر ز کرم ، با ره صواب انداز.
حافظ.
- قتل خطا ؛ قتلی که از روی عمد، قصدو اراده صورت نگرفته باشد.
|| (ق ) ناراست . ناصواب :
اگر باره ٔ من نگشتی خطا
ز چنگم کجا یافتی دورها.
فردوسی .
روزی در محفل تازی خطا می گفت . (کلیله و دمنه ).
هندوی چشم مبیناد رخ ترک تو باز
گر بچین سر زلفت بخطا می نگرم .
سعدی .
وزیران در نهانش گفتند: رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم ؟ گفت : بموجب آنکه انجام کار معلوم نیست و رای همگنان در مشیت است که صواب آید یا خطا. (گلستان سعدی ).
... ادامه
653 | 0
مترادف: اسم، اشتباه، سهو، غلط، خبط، لغزش، زلت، نادرست، ناصواب، سقيم، جرم، تقصير، قصور ، معصيت، خطيئه، ذنب، اثم، گناه ، فول، خلاف
متضاد: صحيح، درست، صواب صواب 1- معصيت، خطيئه، ذنب، اثم، گناه 2- فول، خلاف
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی: خطاء]
مختصات:
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: xatA
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 610
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
error | fault , mistake , miss , sin , transgression , slip , lapse , blunder , miscue , misfeasance , wrong , peccant
ترکی
hata
فرانسوی
erreur
آلمانی
fehler
اسپانیایی
error
ایتالیایی
errore
عربی
خطأ | ضلال , غلطة , سقطة , زلة , إثم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «خطا» به معنای اشتباه یا نقص است و در فارسی کاربردهای مختلفی دارد. در نگارش و استفاده از این کلمه، رعایت برخی نکات دستور زبانی و نگارشی ضروری است:

  1. نحوه نوشتن: کلمه «خطا» همیشه به این صورت نوشته می‌شود و باید توجه داشت که از نوشتن آن به شکل‌های دیگر خودداری شود.

  2. گستره معنایی: این کلمه می‌تواند به معانی مختلفی از جمله اشتباه، گناه، نقص، و ضعف اشاره کند. بسته به مفهوم جمله، باید از آن استفاده مناسب کرد.

  3. ترکیب‌ها: می‌توان از کلمه «خطا» در ترکیب‌های مختلف استفاده کرد، مانند:

    • خطای انسانی
    • خطای محاسباتی
    • خطای سیستماتیک
  4. توجه به سیاق: هنگام استفاده از کلمه «خطا»، توجه به سیاق جمله و زمینه‌ای که در آن استفاده می‌شود، بسیار مهم است تا معنی درست آن منتقل شود.

  5. دقت در استفاده از اجزای جمله: در جملاتی که شامل کلمه «خطا» است، باید به واژه‌های دیگر و ساختار آن‌ها توجه کرد. به عنوان مثال: «خطای منجر به حادثه» یا «در این پروژه خطاهایی وجود داشت.»

  6. پرهیز از ابهام: گاهی ممکن است «خطا» به چند معنی مختلف تعبیر شود. در چنین مواردی، باید متن جوری نوشته شود که تاحد ممکن ابهام را کاهش دهد.

به طور کلی، توجه به این نکات می‌تواند به نگارش صحیح و مؤثر کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خطا" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. در نتیجه‌ی خطا در محاسبات، پاسخ نادرستی بدست آوردیم.
  2. او متوجه شد که خطای تایپی در نامه‌اش وجود دارد.
  3. به خاطر یک خطا در سیستم، داده‌ها به درستی ذخیره نشدند.
  4. خطاهای انسانی همیشه ممکن است در هر پروژه‌ای رخ دهند.
  5. برای جلوگیری از خطا در آینده، باید از روش‌های دقیق‌تری استفاده کنیم.

اگر نیاز به جملات بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


واژگان مرتبط: ضلالت، نقص، تقصیر، عیب، گسله، بد شانسی، دوشیزه، معصیت، حرج، عصیان، تجاوز، تخلف، سر پیچی، روکش، قلمه، مرور، گذشت زمان، انقضاء، زوال، اشتباه بزرگ، اشتباه لپی، سوء استفاده از اختیار قانونی، نا درست، نا صحیح، غیر صحیح، بی مورد، گناهکار، اشتباه کار، ناخوش، فاسد

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری