جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خطیب . [ خ َ ] (ع ص ) خطبه خوان . (منتهی الارب ). آنکه خطبه ٔ نماز می خواند. (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُطَباء : کانک قائم فیهم خطیباً و کلهم قیام للصلوة. ابن انباری . ما بسازیم یکی مجلس امروزین روز چون برون آید از مسجد آدینه خطیب . منوچهری . رسم خطبه را و نماز را که خطیب بجا آورد. (تاریخ بیهقی ). خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی . (گلستان سعدی ). || دانا در خطابت . (منتهی الارب ). ناطق . سخنور. (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُطَباء : خطیبان همه عاجز اندر خطابش هژبران همه روبه اندر غبارش . ناصرخسرو. هر آنگه کزو ماند عاجز خطیب فزاید بر او بی سعالی سعال . ناصرخسرو. مسعودسعدسلمان در بزم و رزم تو جاری زبان خطیب و نبرده سوار باد. مسعودسعدسلمان . درون کام نهان کن زبان که تیغ خطیب برای نام بود در برش نه بهر وغا. خاقانی . خرد خطیب دل است ودماغ منبر او زبان بصورت تیغ و دهان نیام آسا. خاقانی . صبوحی زناشوئی جام و می را صراحی خطیبی خوش الحان نماید. خاقانی . جاه را بردار کردم تا فلک گفت ای خطیب نائب من باش اینک تیغ اینک گوهرم . خاقانی . من این رندان و مستان دوست دارم خلاف پارسایان و خطیبان . سعدی (طیبات ). خطیب سیه پوش شب بی خلاف برآورد شمشیر روز از غلاف . سعدی (بوستان ). - خطیب الهی ؛ هاتف غیبی . (ناظم الاطباء). آواز این خطیب الهی تو نشنوی کز جوش غفلت است ترا گوش دل گران . خاقانی . - خطیب القوم ؛ بزرگ قوم که با سلطان در حوائج ایشان گفتگو کند. (ناظم الاطباء). || شخصی که قاری قرآن باشد. || شخص موحد. (ناظم الاطباء). - خطیب الانبیاء ؛ پدرزن حضرت موسی که حضرت شعیب باشد. (از ناظم الاطباء). - خطیب سحر ؛ خروس سحرخوان : دیدم صف ملائکه چرخ نوحه گر چندانکه آن خطیب سحر در خطاب شد. خاقانی . - خطیب فلک ؛ ستاره ٔ مشتری . (ناظم الاطباء). - رجل خطیب ؛ مردی که نیک خطبه خواند. (ناظم الاطباء). خطبه خوان، سخنران، سخنگو، متكلم، ناطق، نطاق، واعظ مستعمع orator, preacher, prolocutor, khatib خطيب، المدعي، خطيب المواعظ، خطيب التأبين hatip orateur redner orador oratore سخنور، سخن ران، سخن پرداز، متکلم
کلمه "خطیب" در زبان فارسی به معنای فردی است که سخنرانی میکند یا در جمعی به بیان سخن میپردازد. برای نوشتن و استفاده از این کلمه، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
املا: کلمه "خطیب" به صورت صحیح با "خ" و "ط" نوشته میشود و نباید به صورت دیگر نوشته شود.
نوع استعمال:
میتوانید از "خطیب" به عنوان اسم استفاده کنید: "خطیب جلسه شخصی بود مؤثر."
میتوانید صفات مربوط به خطیب را نیز به کار ببرید، مثلاً: "خطیب توانمندی."
جمع: جمع بندی این کلمه "خطبا" یا "خطیبان" میباشد. به عنوان مثال: "خطبا در این مراسم سخنرانی کردند."
قافیه و وزن: در شعر و ادبیات، کلمه "خطیب" معمولاً در وزنهای مختلفی میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
استفاده مجازی: این کلمه میتواند به صورت مجازی نیز مورد استفاده قرار گیرد، مثلاً در اشاره به کسی که به خوبی میتواند موضوعی را توضیح دهد.
نکات نگارشی:
در جملهها به کلمههای مرتبط توجه کنید و از جملات کامل و معنادار استفاده کنید.
در صورت استفاده از "خطیب" در متنی رسمی، سعی کنید لحن نگارش خود را رسمی و محترمانه نگهدارید.
با رعایت این نکات، میتوان به شکل صحیح و مؤثری از کلمه "خطیب" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در اینجا چند مثال برای کلمه “خطیب” در جملات آورده شده است:
خطیب مراسم تا پایان جلسه، سخنرانی inspirative و پر از اشتیاق را ارائه داد.
او به عنوان خطیب مهمان در کنفرانس بینالمللی دعوت شده بود.
خطیب در ابتدای خطبه خود به اهمیت وحدت مسلمانان اشاره کرد.
جمعیت با دقت به سخنان خطیب گوش میدادند و از پیامهای او الهام میگرفتند.
تکنیکهای بیان و فن خطابهی این خطیب جوان، همه را تحت تأثیر قرار داد.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!