license
98
2155
100
معنی کلمه خلاصه معنی واژه خلاصه
معنی:
خلاصه . [ خ ِ / خ ُ ص َ ] (ع اِ) خلاصة. پاکیزه ترین و خالص ترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز. گزیده ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). سُلافَه . سلاف . زُبدَه . خِلاص . (یادداشت بخط مؤلف ). منتخب . انتخاب شده . (ناظم الاطباء) : و برگزید او را از خلاصه ٔ خلافتی که نورانیست شهابش . (تاریخ بیهقی ). از چاروهفت گیتی سلطان خلاصه آمد مختار چار ملت سردار هفت کشور. خاقانی . عشق است خلاصه ٔ وجودم عشق آتش گشت و من چو عودم . نظامی . در خبر است از سید عالم و خلاصه ٔ بنی آدم . (گلستان سعدی ). || نتیجه و حاصل کلام . مختصر. موجز. گزیده . وجیزه .نخبه ٔ بحث . نتیجه ٔ بحث . - خلاصه ٔ کلام ؛ حاصل کلام . لب مطلب . نتیجه ٔ کلام . نتیجه ٔ بحث . || القصه . معالقصه . الحاصل . باری . الغرض . الحکایه . معالحکایه . بالجمله . || نزدیکان . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خلاصگان . || بی آمیغ. خالص . لب . پاک دامن . (ناظم الاطباء). || سرشیر. (یادداشت بخط مؤلف ): خلاصةالسمن ؛ روغن خالص .مترادف اجمال، اختصار، القصه، برگزيده، منتخب، باري، به هر حال، ايجاز، بالاجمال، چكيده، زبده، شمه، كوتاه، گزيده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجزمتضاد تفصيلانگلیسی summary, short, epitome, abstract, synopsis, digest, compendium, outline, resume, sketch, essence, review, extract, gist, abridgment, upshot, condensation, adumbration, compend, substance, wrap-up, in sumعربی ملخص، موجز، مختصر، خلاصة، مجمل، كشف حساب، عاجل، معجلترکی Özetفرانسوی résuméآلمانی zusammenfassungاسپانیایی resumenایتالیایی riepilogoمرتبط خلاصه رئوس مطالب، چکیده، جدا کردن، معنی، کوتاهی، رئوس مطالب، طرح، طرح کلی، زمینه، پیرامون، خلاصه تجربیات، حاصل، چکیده کلام، طرح اولیه، مسوده، انگاره، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین، مرور، تجدید نظر، مجله، بازدید، نشریه، عصاره، شیره، جان کلام، لب کلام، نکته مهم، مطلب عمده، نتیجه، اخرین شماره، سرانجام، چگالش، تغلیظ، جمع شدگی، تکاثف، سایه افکنی، نشان دادن، ماده، جوهر، جسم، گزارش، روی هم
مترادف:
اجمال، اختصار، القصه، برگزيده، منتخب، باري، به هر حال، ايجاز، بالاجمال، چكيده، زبده، شمه، كوتاه، گزيده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز
متضاد:
تفصيل
ترکیب:
(قید، شبه جمله) [عربی: خلاصَة]
مختصات:
(خُ ص ِ) [ ع . خلاصة ] (اِ.ص .)
الگوی تکیه:
WWS
نقش دستوری:
صفت
آواشناسی:
xolAse
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
726
شمارگان هجا:
3
دیگر زبان ها
انگلیسی
summary | short , epitome , abstract , synopsis , digest , compendium , outline , resume , sketch , essence , review , extract , gist , abridgment , upshot , condensation , adumbration , compend , substance , wrap-up , in sum
عربی
ملخص | موجز , مختصر , خلاصة , مجمل , كشف حساب , عاجل , معجل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "خلاصه" در زبان فارسی به معانی مختلفی استفاده میشود و قواعد نگارشی خاصی دارد. در اینجا به برخی نکات مرتبط با این کلمه میپردازیم:
نحوه نوشتار : کلمه "خلاصه" به صورت "خلاصه" نوشته میشود و باید دقت شود که از نوشتن آن با غلط املایی خودداری شود.
تلفظ : کلمه "خلاصه" به صورت "kholāse" تلفظ میشود و در زبان فارسی تأکید بر حروف اول آن است.
قواعد استفاده :
معمولاً از "خلاصه" برای ارائه یک چکیده یا جمعبندی مطالب استفاده میشود.
در نوشتار رسمی، بهتر است قبل از ارائه "خلاصه" یک مقدمه کوتاه برای زمینهسازی ارائه شود.
جنس کلمه : کلمه "خلاصه" از نظر دستوری مؤنث است و در جملات به форме مؤنث به کار میرود. به عنوان مثال: "این خلاصه مهم است."
نحوه استفاده در جمله :
"لطفاً خلاصه مقاله را برای من بفرست."
"این خلاصه ی کتاب به فهم بهتر مطالب کمک میکند."
معانی و مترادفها : "خلاصه" به معنی چکیده، مختصر، و فشرده است و میتوان آن را با واژههایی مانند "خلاصهنویسی" یا "چکیده" به کار برد.
با رعایت این نکات میتوانیم استفاده صحیح و بهجایی از کلمه "خلاصه" در نوشتارهای فارسی داشته باشیم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خلاصه" در جملات مختلف آورده شده است:
خلاصه کتاب را برای دوستام ارسال کردم تا بتواند سریعتر با موضوع آن آشنا شود.
در پایان جلسه، مدیر به ارائه یک خلاصه از مباحث مطرح شده پرداخت.
من یک خلاصه از فیلم را برای شما مینویسم تا اگر وقت کردید، آن را تماشا کنید.
برای درس فردا، از هر فصل یک خلاصه تهیه کنید تا بهتر بتوانید مطالب را مرور کنید.
وقتی گزارش را خواندم، متوجه شدم که نیاز به یک خلاصه جهت فهم بهتر مطالب دارم.
اگر نیاز به جملات بیشتری دارید، در خدمت هستم!
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: خلاصه رئوس مطالب، چکیده، جدا کردن، معنی، کوتاهی، رئوس مطالب، طرح، طرح کلی، زمینه، پیرامون، خلاصه تجربیات، حاصل، چکیده کلام، طرح اولیه، مسوده، انگاره، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین، مرور، تجدید نظر، مجله، بازدید، نشریه، عصاره، شیره، جان کلام، لب کلام، نکته مهم، مطلب عمده، نتیجه، اخرین شماره، سرانجام، چگالش، تغلیظ، جمع شدگی، تکاثف، سایه افکنی، نشان دادن، ماده، جوهر، جسم، گزارش، روی هم