جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خلف . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) آنکه سپس کسی یا چیزی رفته آید. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). قابل سلف . جانشین . بدل . عوض . (یادداشت بخط مؤلف ) : بر ما امرا کیست جز آنها که بر امت خیرالبشرند و خلف اهل عبااند. ناصرخسرو. زهی در بزرگی جهان را شرف زهی از بزرگان زمان را خلف . مسعودسعد سلمان . در عهد این خلف دل اسلافش از شرف بر قبه ٔ مسیح مجاور نکوتر است . خاقانی . در بقای او عوض ازهر... و خلف از هر غارب و عازبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مال در ایثار اگر گردد تلف در درون صد زندگی آید خلف . مولوی (مثنوی ). یکی رفت ودنیا ازو صدهزار خلف ماند و صاحبدلی هوشیار. سعدی (بوستان ). فلک را گهر در صدف چون تو نیست فریدون و جم را خلف چون تو نیست . حافظ. - بئس الخلف ؛ جانشین بد. (یادداشت بخط مؤلف ). - خلف سوء ؛ جانشین بد. (یادداشت بخط مؤلف ). - خلف صدق ؛ جانشین خوب . (یادداشت بخط مؤلف ). وارث صالح . جانشین اهل . (ناظم الاطباء). - نعم الخلف ؛ جانشین خوب . (یادداشت بخط مؤلف ). || نسل .(یادداشت بخط مؤلف ). پشت . || فرزند صالح . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). یقال : هو خلف صدق من ابیه ؛ اذا قام مقامته : زین خلف جان پدر شاد است شاد کاش کز خواب گران برخاستی . خاقانی . با آنکه بهترین خلف دهرم آید ز فضل و فطنت من عارش . خاقانی . کاشکی آدم برجعت در جهان بازآمدی تا بمرگ این خلف هر مرد و زن بگریستی . خاقانی . - خلف صدق ؛ فرزند صالح . (یادداشت بخط مؤلف ): خلف صدقت ار منم بگذار - ناخلف ؛ فرزند طالح . (یادداشت بخط مؤلف ). || فرزند بد مانند خَلْف . در این معنی و معنی قبل (یعنی فرزند صالح خَلَف ) و خَلْف هر دو برابرند و یا آنکه خَلف مخصوص به اشرار است . (ناظم الاطباء) : ای سر بسر تکلف و ای سر بسر طرف ابلیس را نبیره و نمرود را خلف . بهرامی . خلفت را که چشم بد مرساد حرمت من نکو نمیدارد. خاقانی . || مرید. شاگرد. (ناظم الاطباء). پس، پشت، ظهر، عقب، ورا، واپس ، وارث پيش مورث successor, dead خليفة، خلف، وريث، وارث halaf khalaf chalaf khalaf khalaf جانشین، قائم مقام
کلمه «خلف» در زبان فارسی به معنای جانشین یا وارث است و میتواند به استناد به شخصی که پس از دیگری میآید، مورد استفاده قرار گیرد. استفاده صحیح از این کلمه به لحاظ نحوی و نگارشی به نکات زیر توجه دارد:
نحوه نوشتار: کلمه «خلف» به شکل صحیح باید به همین صورت نوشته شود و با هیچ گونه تغییر یا اضافاتی ترکیب نگردد.
نقش کلمه: این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار میرود. به عنوان مثال: «خلف او، شخصی با ویژگیهای مثبت بود.»
جمعبندی: جمع کلمه «خلف» به شکل «خلائف» (مخصوصاً در متون ادبی و رسمی) یا «خلفها» (در زبان محاوره) استفاده میشود.
نحوه استفاده: این کلمه میتواند به عنوان صفت یا برای توصیف یا مشخص کردن شخص، گروه یا چیزهایی که جانشینی دارند، به کار رود. به عنوان مثال: «او خلفی شایسته بر پدرش بود.»
قید و وصف: هنگام استفاده از این کلمه در جملات، میتوان از عباراتی مانند «خلفی خوب» یا «خلفی شایسته» برای توصیف آن استفاده کرد.
توجه به سیاق: در نوشتار، توجه به سیاق و متن ضروری است. برای مثال در متون دینی یا تاریخی، ممکن است احساسات خاصی به این کلمه داده شود که باید به آن توجه کرد.
در نظر داشته باشید که دقت در انتخاب کلمات و ساختار جملات، تأثیر زیادی بر وضوح و زیبایی متن دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خلف" در جمله آورده شده است:
پس از درگذشت پدرش، او به عنوان خلف او در اداره شرکت مشغول به کار شد.
علمای دین همواره به دنبال خلف صالح هستند که بتواند راه ایشان را ادامه دهد.
خلف ایشان در این مسند، جوانی با استعداد و پر انرژی است.
خلف خلفای عثمانی، در تاریخ به عنوان حاکمان بزرگ شناخته میشوند.
او به عنوان خلف قهرمانان تاریخ، الگویی برای جوانان قرار گرفت.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر