license
98
4728
100
معنی کلمه خمام معنی واژه خمام
معنی:
خمام . [ خ ُم ْ ما ] (اِخ ) بطنی است از ازد منهم جزیل بن محمد الزاهد و الفرزدق بن حواش المحدث . (منتهی الارب ).انگلیسی bent, bend, curve, crank, flexure, arc, meander, jar, knee, wimple, khamamعربی انحنى، هبة، مصمم على، محني، مقوس، منحنى، خير، متقوس، مساعد، مائل، مطوي، محدب، عون، فائدة، القدرة على الإحتمال، عازمةمرتبط خم، خمیدگی، میل، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، زانویی، زانو، چنبره، خمیدگی پیداکردن، منحنی، پیچ، خط منحنی، چیز کج، میل لنگ، هندل، دسته محور، بست زانویی، ادم پست فطرت، انحناء، چین، قوس، کمان، هلال، جرقه، خرپشته، دور، گردش، چم اب، راه پر پیچ و خم، تکان، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، سبو، دو شاخه، روسری زنان قرون وسطی، چرخ، چین و شکن
آواشناسی:
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
681
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
bent | bend , curve , crank , flexure , arc , meander , jar , knee , wimple , khamam
عربی
انحنى | هبة , مصمم على , محني , مقوس , منحنى , خير , متقوس , مساعد , مائل , مطوي , محدب , عون , فائدة , القدرة على الإحتمال , عازمة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه «خمام» در زبان فارسی به معنای یک نوع آبادی یا محل در استان گیلان است. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و نکات مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
نحوه نوشتار : کلمه «خمام» باید به صورت کامل و صحیح نوشته شود. توجه به حروف و جملات اطراف آن اهمیت دارد.
توجه به املای صحیح : ممکن است اشتباهاتی مانند «خَمام» یا «خمام» در نوشتار رایج شود، که باید به شکل صحیح نوشته شود.
استفاده در جملات : برای استفاده صحیح از این کلمه در جملات، باید مطمئن شویم که جملات به صورت منطقی و از نظر دستوری صحیح باشند. برای مثال:
«من به خمام سفر کردم.»
«خمام یک منطقه زیبا در گیلان است.»
نکات تلفظی : در تلفظ کلمه «خمام»، صدای «م» در انتهای کلمه باید به صورت واضح و مشخص ادا شود.
نحوه اشاره به آن در متن : در متون رسمی یا文章ها، اگر قرار است به خمام اشاره کنیم، میتوانیم از توصیفاتی برای شرح بیشتری استفاده کنیم:
«خمام، یکی از شهرهای زیبا و تاریخی استان گیلان است.»
با توجه به این نکات، میتوانیم از کلمه «خمام» به نحو صحیح و مؤثر استفاده کنیم.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: خم، خمیدگی، میل، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، زانویی، زانو، چنبره، خمیدگی پیداکردن، منحنی، پیچ، خط منحنی، چیز کج، میل لنگ، هندل، دسته محور، بست زانویی، ادم پست فطرت، انحناء، چین، قوس، کمان، هلال، جرقه، خرپشته، دور، گردش، چم اب، راه پر پیچ و خم، تکان، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، سبو، دو شاخه، روسری زنان قرون وسطی، چرخ، چین و شکن