جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xandān
smiling  |

خندان

معنی: خندان . [ خ َ ] (نف ، ق ) متبسم . خنده کننده . (ناظم الاطباء). مقابل گریان :
بمزدک چنین گفت خندان قباد
که از دین کسری چه داری بیاد.
فردوسی .
چنین گفت آن کس که پیروز گشت
سر بخت او گیتی افروز گشت
بد و نیک هر دو ز یزدان بود
لب مرد باید که خندان بود.
فردوسی .
همان در جهان ارجمند آن بود
که با او لب شاه خندان بود.
فردوسی .
یکروز سبک خیزد شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از سر زندان .
منوچهری .
بسا که خندان کرده ست چرخ گریان را
بسا که گریان کرده ست نیز خندان را.
ناصرخسرو.
تو گریانی جهان خندان موافق کی شود با تو
جهان بر تو همی خندد چرایی تو برو گریان .
ناصرخسرو.
اقوال پسندیده مدروس گشته ... و عالم غدار... محصول این ابواب تازه روی و خندان . (کلیله و دمنه ).
جام ز عشق لبش خنده زنان شد چو گل
وز لب خندان او بلبله بگریست زار.
خاقانی .
ببین همچون لبت خندان رخ صبح
بده چون اشک من جام صبوحی .
خاقانی .
کسی کز خیل اعدای تو شد بر روزگار او
قضا خندان همی آید قدر دندان همی خاید.
خاقانی .
چو بی گریه نشاید بود خندان
وزین خنده نشاید بست دندان .
نظامی .
چو خندان گردی از فرخنده فالی
بخندان تنگدستی را به مالی .
نظامی .
چو بتخانه خالی شد از انجمن
برهمن نگه کرد خندان بمن .
سعدی (بوستان ).
خلق از پی ما دوان و خندان .
سعدی (گلستان ).
|| خوشحال . خوش . شادان : و از عجائب تبت آن است که هر که اندر تبت شود خندان و شادان دل شود بی سببی . (حدود العالم ).
همه نیکوئیها ز یزدان بود
کسی را کجا بخت خندان بود.
فردوسی .
بر او گرامی تر از جان بدی
بدیدار او شاد و خندان بدی .
فردوسی .
نخستین نیایش به یزدان کنید
دل از داد ما شاد و خندان کنید.
فردوسی .
کرا پشت گرمی ز یزدان بود
همیشه دل و بخت خندان بود.
فردوسی .
خاقانیا تو خوش خور آسیب دهر دون
یک رادمرد خوشدل و خندان نیافتم .
خاقانی .
سلام کردم و با من بروی خندان گفت .
حافظ.
|| مستهزی ٔ. طعنه زننده . مسخره کننده :
همان رشک شمشیر نادان بود
همیشه بر او بخت خندان بود.
فردوسی .
|| طری . تازه . (یادداشت بخط مؤلف ) :
به نو بهاران بستای ابر گریان را
که از گریستن اوست این زمین خندان .
رودکی .
|| شکفته . دهان شکفته . مقابل دهان کور. (یادداشت بخط مؤلف ). هر چیز لب واشده .مانند غنچه و پسته . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) :
سرو را ماند آورده گل سوری بار
بینی آن سرو که خندان گل سوری بر اوست .
فرخی .
گر چو نرگس یرقان دارم باز
گل خندان شوم انشاءالله .
خاقانی .
در شکر ریزند اشک خون که گردون را بصبح
همچو پسته سبز و خون آلود و خندان دیده اند.
خاقانی .
اگر پسته ٔ سبز خندان ندیدی
بسوی فلک بین کز آنسان نماید.
خاقانی .
یارب آن نوگل خندان که سپردی بمنش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش .
حافظ.
- پسته ٔ خندان ؛ پسته ٔ دهان کافته .مقابل پسته ٔ دهان بسته . (یادداشت بخط مؤلف ) :
گرچه کشف چو پسته بود سبز وگوژپشت
حاشا که مثل پسته ٔ خندان شناسمش .
خاقانی .
رنگ بسبزی زند چهره ٔ او را مگر
سوی برون داد رنگ پسته ٔ خندان او.
خاقانی .
- || کنایه از لب است :
بگشا پسته ٔ خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز بشک .
حافظ.
- نار خندان ؛ انار شکافته دهن :
عرصه و دیوار و سنگ و کوه یافت
پیش او چون نار خندان می شکافت .
مولوی .
گر اناری می خری خندان بخر
تا دهد خنده ز دانه ٔ او خبر
نار خندان باغ را خندان کند
صحبت مردانت چون مردان کند .
مولوی .
گل و شبنم بچشمش روی اشک آلود می آید
نگاه هر که افتاده ست بر آن روی خندانش .
وحید.
... ادامه
798 | 0
مترادف: بشاش، خنده رو، خوشرو، خنده ناك، شاد، شادان، شادمان، گشاده رو، متبسم، مسرور، مشعوف، شكفته، شكوفا
متضاد: گريان، گرفته نشكفنه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت)
مختصات: (خَ)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: xandAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 705
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
smiling | laughing , happy , merry , riant
ترکی
gülümseyen
فرانسوی
souriant
آلمانی
lächelnd
اسپانیایی
sonriente
ایتالیایی
sorridente
عربی
باسم | يبتسم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خندان" در زبان فارسی به معنای کسی است که می‌خندد یا لبخند بر لب دارد. در زیر به بررسی قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه پرداخته می‌شود:

۱. نوع کلمه

  • "خندان" یک صفت است و به حالت یا ویژگی فردی اشاره می‌کند.

۲. کاربرد

  • "خندان" می‌تواند به عنوان صفت برای توصیف افراد یا اشیاء به کار رود. از جمله:
    • فرد خندان
    • چهره خندان

۳. صرف و نحوه‌ی استفاده

  • این کلمه به خودی خود تغییر نمی‌کند ولی ممکن است با استفاده از آن به صورت جمع نیز به کار رود. به عنوان مثال:
    • افراد خندان

۴. ترکیبات

  • "خندان" می‌تواند با دیگر کلمات ترکیب شود. برخی ترکیب‌ها شامل:
    • خندان و شاد
    • خندان و خوشحال

۵. قواعد نگارشی

  • در زبان فارسی، اگر "خندان" در جملات به کار رود، باید به موارد دیگر در جمله توجه کنیم؛ به طور مثال، ترتیب واژه‌ها و علامت‌های نگارشی.

۶. مثال

  • جمله: "او همیشه با چهره‌ای خندان به جمع می‌آید."

به طور کلی، "خندان" کلمه‌ای ساده و موثر در توصیف حالات اشخاص است و در نوشتار فارسی باید به دقت و با رعایت مقررات نگارشی به کار رود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خندان" در جمله آورده‌ام:

  1. بچه‌ها با صورت‌های خندان به پارک رفتند و در آنجا بازی کردند.
  2. او همیشه با چهره‌ای خندان و مهربان به دیگران سلام می‌کند.
  3. در روز تولدش، رویدادی پر از شادی و افراد خندان برگزار شد.
  4. تصاویر خندان این عروسی نشان‌دهندهٔ خوشحالی مهمانان بود.
  5. هنگام تماشای کمدی، او به قدری خندان شد که اشک از چشمانش آمد.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: مبارک، خوشحال، راضی، خوش، فراخ، دلگشا

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری