جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خندیدن . [ خ َ دی دَ ] (مص ) خنده کردن . ضحک . تبهلل . ابتسام . (یادداشت بخطمؤلف ). استضحاک . (تاج المصادر بیهقی ) : بخندید و گفت ای یل اسفندیار. فردوسی . بخندید خسرو ز گفتار زن بدو گفت کای شوخ لشکرشکن . فردوسی . بتو دادم آن شهر و آن روستا تو بفرست اکنون یکی پارسا نهادند خوان و بخندید شاه که ناهار بودی همانا براه . فردوسی . وگرم بکشی بر کشتن تو خندم من بچرخشت تن خویش نپیوندم . منوچهری . تو ز شادی چند خندی نیستی آگه از آنک او همی بر تو بخنددروز و شب در زیرلب . ناصرخسرو. هیچ دانی غرض از اینها چیست هر که خندید بیش ، بیش گریست . سنائی . مرد از پس سی سال گذر کرد بر ابخاز برداشت همان موی و بخندید بران چند. خاقانی . در ماه نو از چه رو می خندی کآن روی به آفتاب برخندد. خاقانی . منم آن صبح نخستین که چو بگشایم لب خوش فروخندم و خندان شدنم نگذارند. خاقانی . چو در روی بیگانه خندید زن دگر مرد گولاف مردی مزن . سعدی (بوستان ). یکروز بخندید و سالی بگریست . || استهزاء کردن . ریشخند کردن . مسخره کردن : سپهبد کجا گشت پیمان شکن بخندد بر او نامدار انجمن . فردوسی . چنین داد پاسخ که بر میزبان بخیره چرا خندی ای مرزبان . فردوسی . بر لعل و شکرخند که نرخ شکر و لعل کردی بدو لعل شکرآگند شکسته . سوزنی . کسی کو داند و کارش نبندد بر او بگری که او بر خویش خندد. عطار. || ظاهر شدن برق . زدن برق . جستن برق . (یادداشت بخط مؤلف ) : درخش ار نخندد بگاه بهار همانا نگرید چنین ابر زار. ابوشکور بلخی . || شگفتن و بازشدن گیاه وگل و برگ : گل بخندید وباغ شد پدرام . فرخی . از بس گل مجهول که در باغ بخندید نزدیک همه کس گل معروف شد آخال . فرخی . بخندد همی بر کرانهای راه بفصل زمستان گل کامکار. فرخی . بسیار گل آورده بودند و آنچه از باغ من بونصر گل صدبرگ بخندید شبگیر آن را بخدمت سلطان فرستادم . (تاریخ بیهقی ). اگر روزی چند گرم شود و درخت بخنددو شکوفه و برگ بیرون کند و ناگاه باد سرد شود همه را سرما ببرد. (فلاحت نامه ). ز سوز عشق بهتر در جهان چیست که بی او گل نخندید ابر نگریست . نظامی . صبر بلبل شنیده ای هرگز چون بخندد شکوفه ٔسحری . سعدی . شک نیست که بوستان بخندد. سعدی . - بریش کسی خندیدن ؛ افسوس کردن کسی . او را بچیزی نشمردن . (یادداشت بخط مؤلف ). - خندیدن زمین ؛ دمیدن سبزه و ریاحین : نخندد زمین تا نگرید هوا هوا را نخواهم کف پادشا. فردوسی . - خندیدن صبح ؛ دمیدن صبح . دمیدن سپیده . طالع شدن . - خندیدن غنچه ؛ بازشدن غنچه . شکفتن غنچه . - نخودی خندیدن ؛ لب و دهان را در وقت خنده چون لب نخود گشودن که حکایت از زیبایی خنده است . خنده زدن، خنده كردن، ضحك، قهقهه زدن، ابتسام، تبسم كردن، لبخند زدن ، شكفتن، شكوفا شدن، وا شدن، باز شدن ، سبزشدن ، درخشيدن، روشن شدن گريستن پژمردن، خشكيدن خشك شدن غروب كردن laugh, chuckle, laugh at, titter, giggle, roar with laughter, burst into a laugh, chortle, mock, to laugh ضحك، سخر، مزح، هزأ من، يضحك kahkaha atmak rire lachen reír ridere خندان بودن، خنده کردن، پیش خود خندیدن، بادهان بسته خندیدن، پوزخند زدن، ترتر خندیدن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، با نفس بریده بریده سخن گفتن، صدای خرخر کردن، سرود وتسبیح خواندن، صدای خرناس کردن، مسخره کردن، تقلید در اوردن، استهزاء کردن، دست انداختن، عقیم کردن
... ادامه
695|0
مترادف:خنده زدن، خنده كردن، ضحك، قهقهه زدن، ابتسام، تبسم كردن، لبخند زدن ، شكفتن، شكوفا شدن، وا شدن، باز شدن ، سبزشدن ، درخشيدن، روشن شدن
laugh|chuckle , laugh at , titter , giggle , roar with laughter , burst into a laugh , chortle , mock , to laugh
ترکی
kahkaha atmak
فرانسوی
rire
آلمانی
lachen
اسپانیایی
reír
ایتالیایی
ridere
عربی
ضحك|سخر , مزح , هزأ من , يضحك
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "خندیدن" یک فعل در زبان فارسی است که به معنای عمل خندیدن، یعنی ابراز شادی یا خوشحالی از طریق صدا و حرکات صورت به کار میرود. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، به چند نکته توجه کنید:
فعل و زمانها:
"خندیدن" به صورتهای مختلف صرف میشود:
infinitive (ماضی): خندیدن
حال (مضارع): میخندد، میخندید
آینده: خواهد خندید
ماضی: خندید، خندیدند
دقت کنید که زمان فعل با ساختار جمله همخوانی داشته باشد.
فعلهای مرکب:
"خندیدن" میتواند به عنوان جزء یک فعل مرکب نیز به کار رود. به عنوان مثال: "او با صدای بلند خندید" یا "آنها به لطیفههای او میخندند".
استفاده در جملات:
توجه داشته باشید که "خندیدن" با مفعول نمیآید. به عنوان مثال: میگوییم "او خندید"، نه "او خندید به لطیفه".
قید و صفات:
این کلمه میتواند با قیدهایی مانند "بسیار"، "زیاد"، "با صدای بلند" و ... همراه شود: "او با صدای بلند خندید".
نکات نگارشی:
در متون رسمی و ادبی، از استفادههای غیررسمی یا محاورهای اجتناب کنید مگر اینکه موضوع متن خاص باشد.
با رعایت این موارد، میتوانید از کلمه "خندیدن" بهخوبی در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
کودکان در پارک به خاطر بازیهایشان نمیتوانند از خندیدن دست بردارند.
او همیشه با یک جوک خوب به دیگران انگیزه خندیدن میدهد.
خندیدن به مشکلات زندگی کمک میکند تا آرامش بیشتری پیدا کنیم.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: خندان بودن، خنده کردن، پیش خود خندیدن، بادهان بسته خندیدن، پوزخند زدن، ترتر خندیدن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، با نفس بریده بریده سخن گفتن، صدای خرخر کردن، سرود وتسبیح خواندن، صدای خرناس کردن، مسخره کردن، تقلید در اوردن، استهزاء کردن، دست انداختن، عقیم کردن
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر