جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خوان . [ خوا / خا ] (نف مرخم )مخفف خواننده و همواره بصورت مرکب استعمال میشود. - آفرین خوان ؛ آنکه تحسین کند. آنکه آفرین گوید : نظامی چو دولت در ایوان او شب و روزباد آفرین خوان او. نظامی . بزرگان روم آفرین خوان شدند بر آن گوهری گوهرافشان شدند. نظامی . گزیده کسی کو بفرمان اوست بر او آفرین کآفرین خوان اوست . نظامی . - آوازه خوان ؛ کسی که آواز خواند. کسی که برای خوش آمد دیگران آهنگهای خوش خواند. - ابجدخوان ؛ آنکه تازه تعلیم گرفته است : کودک ابجدخوان ؛ طفل نوآموز. - افسون خوان ؛ آنکه افسون خواند. جادوگر. - امام خوان ؛ آنکه در تعزیه ها نقش امام دارد. - انگشت اﷲخوان ؛ انگشت سبابه . (ناظم الاطباء). - پیش خوان ؛ آنکه در جمع نوازندگان قبل از همه می خواند. - || پامنبری . - تسبیح خوان ؛ دعاخوان . ثنای حق گو : مرغ تسبیح خوان و من خاموش . سعدی . - تعزیه خوان ؛ آنکه تعزیه را اداره میکند. - ثناخوان ؛ مدح گو. ثناگو. - چاوش خوان ؛ آنکه قبل از قافله های زیارتی راه افتد و ادعیه ٔ مذهبی خواند. - خدای خوان ؛ آنکه همیشه نام خدا بر زبان دارد. مرد مقدس : دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشخو تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان . سعدی . - خروس خوان ؛ آن ساعت از صبحگاهی که وقت خواندن خروس است . صبح زود. - خوشخوان ؛ خوش آواز. - درازخوان ؛ زیاده روی کننده در خواندن . - درس خوان ؛ آنکه درس خواند. کنایه از شاگرد جدی در تعلم . - دعاخوان ؛ آنکه دعا خواند. دعاگو : فقیر از بهر نان بر در دعاخوان تو می تندی که مرغم نیست بر خوان . سعدی . - ذکرخوان ؛ ذکرگو. آنکه ذکر گوید. - راست خوان ؛ آنکه بکوک راست سازهای تاری خواند. - روزنامه خوان ؛ روزنامه خواننده . کنایه از کسی که همیشه روزنامه خواند. - روضه خوان ؛ آنکه روضه خواند. - ریزه خوان ؛ کوته خوان . - زندخوان ؛ خواننده ٔ کتاب زند. - زیارت خوان ؛ آنکه در امامزاده ها زیارت می خواند. - زینب خوان ؛ آنکه نقش حضرت زینب را در تغزیه ها بازی کند. - سحرخوان ؛ مرغی که در سحر آواز سر دهد. کنایه ازخروس : تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم . سعدی . - سرودخوان ؛ آوازه خوان . - شِمْرخوان ؛ آنکه در تعزیه ها نقش شمر دارد. - صبح خوان ؛ مرغی که در وقت صبح خواند. - علم خوان ؛ متعلم . آنکه بعلم پردازد. - غزل خوان ؛ آنکه غزل خواند. کنایه از عاشق : که نه تنها منم ربوده ٔ عشق هر گلی بلبلی غزلخوان داشت . سعدی . - || در اصطلاح لوطیان ، داش مشهدی . - فریادخوان ؛ ناله کن . آنکه فریاد کند و بی تابی نماید. فریادکننده و بانگ برآورنده : نه باران همی آید از آسمان نه برمیرود آه فریادخوان . سعدی . بسی گشت فریادخوان پیش و پس که ننشست بر انگبینش مگس . سعدی . - قرآن خوان ؛ قاری . آنکه شغل قرآن خوانی دارد : فتنه گشتستند بر الفاظ بی معنی همه نیستند اینها قران خوان طوطیانند ای رسول . ناصرخسرو. - کتاب خوان ؛ آنکه بسیار و پیوسته کتاب خواند. کنایه از مرد عالم . - گورخوان ؛ قرآن خوان در قبرستان . - لغزخوان ؛ کنایه گو. آنکه تعریض در حق مردمان بکار برد. - مخالف خوان ؛ آنکه در دستگاه آواز قسمت مخالف را می خواند. رجوع به مخالف خوان در ذیل مخالف شود. - || در تداول ، آنکه در هر امری با رأی دیگران مخالفت کند. - مدحت خوان ؛ مدح گو. مدح خوان : چو حصر منقبتت در قلم نمی آید چگونه وصف تو گوید زبان مدحت خوان ؟ سعدی . - مدح خوان ؛ مدح گو. ثناخوان : خالی مباد گلشن خضرای مجلست زآواز بلبلان سخنگوی مدح خوان . خاقانی . - مدیحه خوان ؛ مدح گو. - مرثیه خوان ؛ آنکه مرثیه خواند. - نامه خوان ؛ آنکه نامه خواند. کنایه از کسی است که با خواندن نامه بر بیسوادان گذران کند. - نسک خوان ؛ آنکه نسک که قسمتی از کتاب زردشتیانست خواند. - نوحه خوان ؛ آنکه نوحه خواند. - وردخوان ؛ وردگو. ذکرگو. || طلب کننده . (ناظم الاطباء). || سؤال کننده . پرسنده . درخواست کننده ، دعوت کننده . (ناظم الاطباء). 1- اديم، بساط، سفره، سماط
2- مهماني، پذيرايي
3- رباط، كاروانسرا
4- مائده، طعام، غذا، خوراك
5- طبق، طبق مائده
6- خار، علف هرزه، گياه tablecloth, cloth for table use, food, large wooden tray, liberal table, juan غطاء الطاولة، غطاء طاولة okuyucu le lecteur der leser el lector il lettore رومیزی، خوراکی، خوراک، خواربار
tablecloth|cloth for table use , food , large wooden tray , liberal table , juan
ترکی
okuyucu
فرانسوی
le lecteur
آلمانی
der leser
اسپانیایی
el lector
ایتالیایی
il lettore
عربی
غطاء الطاولة|غطاء طاولة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "خوان" در زبان فارسی میتواند معانی مختلفی داشته باشد و در جملات مختلف به کار رود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
معانی مختلف:
"خوان" به معنای خواندن (فعل) است.
همچنین "خوان" میتواند به معنی نغمه یا آواز نیز باشد، به ویژه در زمینه موسیقی.
در بعضی متون، "خوان" به عنوان واژهای برای “سطح” یا “میز” نیز به کار میرود.
تلفظ و نوشتار:
اطمینان حاصل کنید که واژه را به درستی تلفظ کنید؛ "خوان" با صدای "خ" آغاز میشود و "ا" و "ن" در ادامه میآید.
ترکیب و صرف:
در جملات، میتوانید از این کلمه به عنوان اسم یا فعل استفاده کنید. به عنوان مثال:
به عنوان اسم: "خوان شعرهای زیبایی را میخواند."
به عنوان فعل: "من هر روز کتاب میخوانم."
قواعد نگارشی:
در نوشتن، باید به ازای هر کاربرد "خوان" از علامتهای نگارشی مناسب استفاده کنید. به عنوان مثال، استفاده از ویرگول برای جداسازی جملات یا عبارتهای مختلف.
دقت کنید که در جملات رسمی از زبان استاندارد و قواعد نگارشی صحیح استفاده نمایید.
فعلهای متناسب:
بسته به سیاق جمله، ممکن است نیاز به استفاده از فعلها و قیدهای مختلف باشید. برای مثال:
"من کتاب را میخوانم" (فعل حال).
"او کتاب را خواند" (فعل گذشته).
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "خوان" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتار خود استفاده نمایید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "خوان" در جمله آوردهام:
در کتابخانه، یک خوان بزرگ برای مطالعه وجود دارد.
او در مراسم عروسی به عنوان خوان دعوت شده بود و خیلی خوب اجرا کرد.
خواندن شعرهای قدیمی همیشه برایش لذتبخش بوده است.
در این پارک یک بنای تاریخی به نام خوان معروف است که گردشگران زیادی را به خود جذب میکند.
او در دوران کودکی به عنوان یک خوان شور و شوق زیادی به موسیقی داشت.
اگر مثالهای بیشتری نیاز دارید یا به موضوع خاصی میخواهید بپردازید، لطفاً بفرمایید!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر