جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

break  |

درشکستن

معنی: درشکستن . [ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن . خرد کردن . در هم خرد کردن :
نیم شبی نیم برم نیم مست
نعره زنان آمد و در، درشکست .
عطار.
صدهزاران نیزه ٔ فرعون را
درشکست آن موسیی با یک عصا.
مولوی .
ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبر
دست غمش درشکست پنجه ٔ نیروی من .
سعدی .
- با حق درشکستن ؛ درافتادن و عاصی شدن :
نام و ناموس ملک را درشکست
کوری آنکس که با حق درشکست .
مولوی .
|| تا شدن . بتو برگشتن . دوتا شدن . (ناظم الاطباء) :
طاق فلک ز زلزله ٔ صور درشکست
زین طاق درشکسته سبکترگذشتنی است .
خاقانی .
- بهم درشکستن ؛ داخل هم گردیدن . در هم آمیختن . در هم ریختن :
زآتش و آبی که بهم درشکست
پیه در او گرده ٔ یاقوت بست .
نظامی .
- درشکستن آستین (پاچه و غیره ) ؛ ورمالیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). برزدن آستین .
- درشکستن شب ؛ بیوقت شدن ، و شب از مواقع اعتدال خود گذشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). پاسی از آن گذشتن یا از نیمه گذشتن :
سپهدار ترکان چو شب درشکست
میان با سپه تاختن را ببست .
فردوسی .
هر روزی به مزدوری رفتی و تا شب کار کردی و هرچه بستدی در وجه یاران خرج کردی ، اما تا نماز شام بگزاردی و چیزی بخریدی و بر یاران آمدی شب درشکسته بودی . یک شب یاران گفتند او دیرمیآید بیایید تا ما نان بخوریم و بخسبیم . (تذکرة الاولیاء عطار).
|| پیر شدن . سالخورده شدن . شکسته شدن :
چه رسیده ست از زمانه ترا
پیر ناگشته در شکستی زود.
ابن یمین .
|| کاستن . زیان کردن . (ناظم الاطباء). || کنایه از تخته های درشکستن و آن از چوب باشد اکثر و بعضی جاها از سنگ مرمر نیز دیده شده . (آنندراج ) :
همه سختی از بستگی لازم است
چو در بشکنی خانه پر هیزم است .
نظامی (از آنندراج ).
... ادامه
512 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1034
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
break
عربی
كسر | فاصل , قطع , تكسر , تقطع , فصل , خرق , إستبدل قطع النقد , جرح , سحق , حطم , اقتحم , أوقف , ترك , انتهك , نقض , شق طريقه , فر من , جزأ , فرق الشمل , دحض , روض , أضعف , أرهق , فلس , نزل رتبته , كسر إضرابا , تفوق , عود , خفض السعر , وضع حدا , قطع الصمت , شق سطح كذا , نصحه , فضى بمكنون صدره , أذاع , غير إتجاه شىء ما , انفجر , وقعه في الأفلاس , حطم إنسان , استراحة , فرصة , راحة قصيرة , التغير , فجوة , انطلاق , اندفاع , انبلاج , أفسي , ثعرة , محاولة هرب , البياض فراغ بين فقرتين , إنقطاع متعمد في التليفزيون , تغير ملحوظ في الطريقة , بلغ , علامة الحذف هي ثلاث نقاط , فترة راحة

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری