جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

dargereftan
taking  |

درگرفتن

معنی: درگرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن . مؤثر افتادن . کار کردن . کارگر افتادن . اثر کردن . کارگر شدن . (ناظم الاطباء). تأثیر کردن : گفت من رها نکنم تا جنازه ٔ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هرچند مردمان بگفتند با آن دانشمند درنگرفت . (چهارمقاله ).
سخن با او به موئی درنگیرد
وفا از هیچ روئی درنگیرد
زبانم موی شد زآوردن عذر
چه عذر آرم که موئی درنگیرد.
خاقانی .
خلاف آن شد که با من درنگیرد
گل آرد بید لیکن بر نگیرد.
نظامی .
ترا با من دم خوش درنگیرد
به قندیل یخ آتش درنگیرد.
نظامی .
شاه از این چند نکته های شگفت
کرد بر کار و هیچ درنگرفت .
نظامی .
با وی از هیچ لابه درنگرفت
پرده از روی کاربرنگرفت .
نظامی .
ملک را درگرفت آن دلنوازی
اساس نو نهاد از عشق بازی .
نظامی .
درگرفت این سخن به شاه جهان
کآگهی داشت از حساب نهان .
نظامی .
دلت گر مرغ باشد پر نگیرد
دمت گر صبح باشد درنگیرد.
نظامی .
غم یکی گنج است و رنج توچو کان
لیک کی درگیرد این در کودکان .
مولوی .
در جامع بعلبک وقتی کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ با طایفه ای افسرده ... دیدم که نفسم درنمی گیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمی کند. (گلستان سعدی ).
کدام چاره سگالم که در تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد.
سعدی .
دمادم درکش ای سعدی شراب وصل و دم درکش
که با مستان مفلس درنگیرد زهد و پرهیزت .
سعدی .
هزار بار بگفتیم و هیچ درنگرفت
که گرد عشق مگرد ای حکیم و گردیدی .
سعدی .
تا ترا از کار دل امکان همت بیش نیست
با تو ترسم درنگیرد ماجرای کار دل .
سعدی .
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه ٔ شبگیر ما.
حافظ.
عامل گاهی نرم و گاهی درشت با او سخن می گفت با او درنمی گرفت . (تاریخ قم ص 162). || موافق آمدن . (غیاث ). سازگار آمدن :
صد پیرهن عرق نگه از شرم کرده است
تا با تو آشنائی ما درگرفته است .
صائب (از آنندراج ).
چه درگیرد به این یک مشت خون سودای من با تو
که چون من مشتری بسیار دارد لعل سیرابت .
بابا فغانی (از آنندراج ).
- درگرفتن صحبت ؛ موافق و سازگار آمدن سخن دو تن :
شیشه با سنگ و قدح با محتسب یک رنگ شد
کی ندانم صحبت ما و تو خواهد درگرفت .
صائب (از آنندراج ).
- || سازگار شدن همنشینی دو تن :
مژده یاران را که یار از دست ما ساغر گرفت
در میان شعله و خاشاک صحبت درگرفت .
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
- درگرفتن کار ؛ رونق و جلوه پیدا کردن :
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت .
حافظ.
|| گرفتن و قبض کردن . (ناظم الاطباء). تناول . (دهار). دهمسة: کِتمان ، کُتوم ؛ درگرفتن مشک شیر یا شراب را. (از منتهی الارب ). تداول ؛ از یکدیگر درگرفتن در جنگ به نیزه . تلقف ؛ زود درگرفتن . (دهار). || مشغول کردن . پرداختن . مشغول شدن :
به شب بازی فلک را درنگیری
به افسون ماه را در برنگیری .
نظامی .
|| آغاز کردن . سر کردن . آغازیدن . پرداختن به :
یکی جام زرین به کف برگرفت
ز گشتاسب آنگه سخن درگرفت .
فردوسی .
همانگاه طنبور در بر گرفت
سرائیدن از کام دل درگرفت .
فردوسی .
پس آنگه به داد و دهش درگرفت
نیاز از دل سروران برگرفت .
شمسی (یوسف و زلیخا).
از این مار بوی ناخوش آید و هر که خواهد او را بکشد آن بوی بد درگیرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
پرده از روی صفحه برگیرید
نوحه ٔ زار زار درگیرید.
مسعودسعد.
با من عربده درگیرد و از میان ما بانگ و مشغله برخیزد. (سندبادنامه ص 108).
نشاط دلبری در سر گرفته
نیازی دیده نازی درگرفته .
نظامی .
- پی درگرفتن ؛ دنبال کردن . تعقیب کردن . ایز برداشتن :
نقیبان راه جوئی برگرفتند
پی فرهاد را پی درگرفتند.
نظامی .
|| شروع شدن مذاکره یا نزاع و گل انداختن و گرم شدن آن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- بانگ درگرفتن ؛ آغاز کردن فریاد. فریاد برآوردن . آواز در دادن : روز آدینه بود کودکان بازی می کردند چون حبیب را بدیدند بانگ درگرفتند که حبیب رباخوار آمد. (تذکرةالاولیاء عطار).
|| اتخاذ کردن . اخذ کردن . پیش گرفتن . آغاز رفتن کردن :
دل که از درگاه تو محروم شد محروم دار
رفت و راه آستان صدر ایران درگرفت .
خاقانی .
رهروی درگرفت و راه نوشت
سوی شهر آمد از کرانه ٔ دشت .
نظامی .
|| بر چیزی محیط شدن . (غیاث ). اشتمال . انطواء. (دهار): تطایر؛ درگرفتن ابر همه ٔ آسمان را. تطبیق ؛ درگرفتن تمامه ٔ چیزی را. (از منتهی الارب ). تدثر؛ جامه به خویشتن درگرفتن . (دهار). || پر کردن . آگندن . (ناظم الاطباء). || درپیوستن . قائم شدن . پیوستن : میان لشکر فلان و لشکر فلان جنگ سختی درگرفت . جدال درگرفتن . بزن بزن درگرفتن . جنگ تن به تن در کوچه ها و خیابانهای شهر میان دو سپاه درگرفت . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
سال پارین باتو ما را چه جدال و جنگ خاست
سال امسالین تو با ما درگرفتی جنگ و کین .
منوچهری .
از آن ساعت نشاطی درگرفته ست
ز سنگ آیین سختی برگرفته ست .
نظامی .
|| سوختن . (غیاث ). سوختن و شعله کشیدن . (ناظم الاطباء). برافروختن آتش در چیزی . (آنندراج ). مشتعل شدن . شعله ور گشتن . الو گرفتن . ملتهب شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). افروخته شدن
. اثر کردن آتش در چیزی . آتش گرفتن : آتشی عظیم افروختند پاره ای آتش بجست و سقف سرای درگرفت و دیگر باره جمله ٔ سرای بسوخت . (تاریخ بخارای نرشخی ص 32). و باد برد [ آتش را ] و آن آتش بر تواره ای زد و آن تواره درگرفت و از آن جمله بازارها درگرفت . (تاریخ بخارا). آتشی در نی افتاد و قوت گرفت پیلخانه درگرفت . (سندبادنامه ص 82).
ترا با من دم خوش درنگیرد
به قندیل یخ آتش درنگیرد.
نظامی .
از پس چندین هزار پرده که در پیش داشت
روی تو یک جلوه کرد کون و مکان درگرفت .
عطار.
گفتم آتش درزنم آفاق را
گفت سعدی درنگیرد با منت .
سعدی .
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر.
حافظ.
لیک با او شمع صحبت درنمی گیرد از آنک
من سخن از آسمان می گویم او از ریسمان .
سبزواری .
شوق بلبل را به صد بی تابی پروانه سوخت
شب که شاخ گل چو شمع از تاب رویت درگرفت .
اصفهانی (از آنندراج ).
روحش دربگیرد؛ نفرینی است یعنی روحش شعله ور شود وبسوزد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- آتش درگرفتن ؛ آتش افتادن . شعله ور شدن . مشتعل شدن . (ناظم الاطباء).
|| روشن شدن آتش و چراغ . (غیاث ). || روشن کردن . مشتعل ساختن : چون چراغی که هزار دفعه خاموش کنند و باز خواهند درگیرند. (قصص الانبیاء ص 207). عیالش آواز داد که به فلان همسایه شو قطره ای روغن خواه تا چراغ درگیرم . (تذکرةالاولیاء عطار). || آتش زدن . به آتش شعله ور ساختن . مشتعل کردن :
چون نبد بر تو مبارک بر و بوم پدرت
آب و آتش به بر و بوم پدر درگیرم .
خاقانی .
... ادامه
613 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر لازم) [قدیمی]
مختصات: (دَ. گِ رِ تَ) (مص ل .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 954
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
taking
ترکی
dahil olmak
فرانسوی
être impliqué
آلمانی
machen sie mit
اسپانیایی
involucrarse
ایتالیایی
mettersi in gioco
عربی
احتلال | قبض , دخل , عينة , ساحر , جذاب , مع الأخذ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

"درگرفتن" یکی از واژه‌های ترکیبی در زبان فارسی است و به معنای "گرفتن یا شامل شدن در یک فرآیند یا وضعیت" استفاده می‌شود. در ادامه به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره می‌شود:

  1. استفاده صحیح: این واژه معمولاً در جملات به صورت فعل به کار می‌رود و به معنای آغاز یا به وجود آمدن یک وضعیت یا حالت خاص است. مثلاً: "آتش در این جنگل در گرفت."

  2. مورد استفاده: "درگرفتن" می‌تواند به دو صورت استفاده شود:

    • به عنوان فعل: "آتش در جنگل در گرفت."
    • به عنوان اسم (در قالب‌های مختلف): "درگرفتن یک وضعیت خاص در جامعه مورد بحث قرار گرفت."
  3. توجه به ساختار نگارشی: هنگامی که از "درگرفتن" در متن‌های رسمی یا ادبی استفاده می‌کنید، لازم است به ساختار جمله و نحوه قرارگیری آن توجه کنید تا مفهوم به‌درستی منتقل شود.

  4. قواعد مربوط به زمان: در زمان‌های مختلف (گذشته، حال، آینده) می‌توان از این کلمه استفاده کرد.

    • گذشته: "آتش در جنگل در گرفت."
    • حال: "آتش در جنگل در حال درگرفتن است."
    • آینده: "پیش‌بینی می‌شود آتش در جنگل درخواهد گرفت."
  5. نکات زبانی: در نوشتار علمی یا ادبی از به کار بردن اصطلاحات یا کلمات هم‌خانواده با این فعل می‌توان به وضوح بیشتری در انتقال مفهوم کمک کرد.

به طور کلی، "درگرفتن" یکی از کلمات مهم در بیان حالاتی است که شامل تغییرات و تحولات می‌شود و باید با دقت در جملات استفاده شود تا مفهوم صحیحی ارائه شود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. درگرفتن بحث‌های علمی در کنفرانس می‌تواند به تبادل ایده‌های نوین کمک کند.
  2. آتش‌سوزی در جنگل‌های شمال کشور به سرعت در حال درگرفتن بود و نیاز به کنترل فوری داشت.
  3. همکاری‌های بین‌المللی در زمینه حفظ محیط زیست موجب درگرفتن پروژه‌های مشترک متعددی شده است.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری