جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

daride
tear  |

دریده

معنی: دریده . [ دَدَ / دِ ] (ن مف ) چاک شده و پاره شده . (ناظم الاطباء). از هم پاره شده . به درازا پاره شده . چاک . شکافته . کفته .مخروق . منفلق . واهیة. (از منتهی الارب ) :
رفت برون میر رسیده فرم
پخچ شده بوق و دریده علم .
منجیک .
تو شادمانه و بدخواه توز انده و رنج
دریده پوست به تن بر چو مغز پسته سفال .
منجیک .
پیراهن لؤلوء برنگ کامه
و آن کفش دریده و بسر برلامه .
مرواریدی .
دریده درفش و نگونسارکوس
رخ زندگان گشته چون آبنوس .
فردوسی .
دریده درفش و نگونسارکوس
چولاله کفن روی چون سندروس .
فردوسی .
پراکنده لشکر دریده درفش
ز خون یلان روی گیتی بنفش .
فردوسی .
زواره بیامد بر پیلتن
دریده بر و جامه و خسته تن .
فردوسی
بشد خسته از جنگ فرفوریوس
دریده درفش و نگونسارکوس .
فردوسی .
شکسته دل و دست و بر خاک سر
دریده سلیح و گسسته کمر.
فردوسی .
ابراهیم پیدا آمد با سواری دویست و سه صد و یک علامت و جنیبتی دو و تجملی دریده و فسرده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 564).
چندین هزار اطلس و زربفت قیمتی
پوشیده درتنعم و آنگه دریده گیر.
سعدی .
صاحبدل و نیک سیرت و علامه
گو کفش دریده باش و خلقان جامه .
سعدی .
بارکشیده ٔ جفا پرده دریده ٔ هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه ای است مشکلم .
سعدی .
مُنعَطّ؛ جامه ٔ دریده . هبائب ؛ جامه ٔ کهنه ٔ دریده . (منتهی الارب ).
- پرده دریده ؛ کنایه از رسوا. مهتوک . بی شرم . بی حیا. رجوع به پرده دریده در ردیف خود شود.
- چشم دریده ؛ کنایه از بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء). شوخ . شوخ چشم . رجوع به چشم دریده در ردیف خود شود.
- || (با اضافه ) چشم شوخ و بی حیا و بی شرم : به یهودی خبر بردند که پسر تو مسلمان شده است گفت آن چشمهای دریده که او دارد کربلا هم میرود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دریده بر؛ مجروح اعضاء. اندام جراحت یافته :
ز چنگال یوزان همه دشت غرم
دریده بر و دل پر از داغ و گرم .
فردوسی .
به پیش فرامرز بازآمدند
دریده بر و پرگداز آمدند.
فردوسی .
خروشان برشهریار آمدند
دریده بر وخاکسار آمدند.
فردوسی .
- دریده بینی ؛ که بینی او دریده باشد. أخرم .
- دریده چشم ؛ که چشم او دریده باشد. أشتر. شتراء.
- || کنایه از شوخ چشم . (آنندراج ). بی حیا. بی آزرم :
چشم بی شرم تو گر روزی برآشوبد ز درد
نوک خارش خاکشو باد ای دریده چشم و کون .
منجیک .
- دریده داشتن ؛ دریدن : تا آسمان چون دایه ٔ خودکامه ... هر سحرگاه از صبح گریبان دریده دارد و ماتمی نبوده . (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 2).
- دریده دهان یا دهن ؛ کنایه ازبی محاباگوی . (آنندراج ). دهان گشاد و آنکه بی ملاحظه هرچه خواهد گوید و فحاش . (ناظم الاطباء) :
چون طشت بی سرند و چو در جنبش آمدند
الا شناعتی و دریده دهن نیند.
خاقانی .
دریده دهن بدسگالش چو داغ
زبان سوخته دشمنش چون چراغ .
نظامی .
دریده دهان را به گفتن میار
لبش را ز دندانش در بخیه آر.
ظهوری (از آنندراج ).
رجوع به دهن دریده در این ترکیبات و ردیف خود شود.
- دریده شدن ؛ چاک شدن . (ناظم الاطباء). پاره شدن . شکافته شدن . اختراق . اخریراق . انحراق . (دهار). تخرق . (المصادر زوزنی ). تشرم . تمنزق . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). وهی . (دهار). انداح ؛ دریده شدن مشک . (تاج المصادر بیهقی ). انهتاک ؛ دریده و شکافته شدن پرده . بهاء؛ دریده شدن خانه ٔ مومین و مثل آن . تخرق ؛ دریده و پاره پاره شدن . (از منتهی الارب ). سخف ؛ دریده شدن مشک . (از منتهی الارب ). وهی ؛ دریده شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ).
- دریده گردیدن ؛ دریده شدن . پاره شدن . شکافته شدن . انهماء؛ و کهنه دریده گردیدن جامه . تمسو؛ دریده گردیدن جامه . تهتک ؛ دریده و شکافته گردیدن پرده . خسوف ؛ دریده و شکسته گردیدن . (از منتهی الارب ).
- دریده گریبان ؛ گریبان چاک . دریده جیب :
به صبح آن نقطها فروشوید از تن
یتیم دریده گریبان نماید.
خاقانی .
- دریده گشتن ؛ دریده گردیدن . دریده شدن پاره شدن . شکافته گشتن . هزم ؛ دریده گشتن مشک از خشکی .(از منتهی الارب ).
- دریده گوش ؛ شکافته گوش . أخرق .
- دهان دریده و دهن دریده ؛ کنایه از فحاش . (ناظم الاطباء). بی محاباگوی . (آنندراج ). رجوع به دهان دریده ذیل دهان و به همین عنوان در ردیف خود شود.
- دهل دریده ؛ کنایه از رسوا و بی آبرو، رند دهل دریده . رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود.
- فرودریده ؛ واژگون . رجوع به همین عنوان درردیف خود شود.
- کون دریده ؛ کنایه ازبی حیا و بی شرم : کلاغ کون دریده ؛ تعبیری از بی حیائی و بی شرمی کسی . رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود.
|| سخت بی حیا. سخت بی شرم . عظیم بی حیا. بسیار بی شرم . بی آزرم . شوخ . شوخ چشم . بی ادب . گستاخ . بی ننگ . بی عار. آلوده دامن . وقح .وقاح . وقیح . پررو.
... ادامه
805 | 0
مترادف: 1- بي ادب، بي حيا، گستاخ، وقيح، هتاك 2- پاره، چاك، شكافته، گسيخته
متضاد: مودب
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت مفعولی)
مختصات: (ص .) (عا.)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: daride
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 223
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
tear | rip , slit , lacerate , rend
ترکی
yırtık
فرانسوی
déchiré
آلمانی
zerrissen
اسپانیایی
rasgado
ایتالیایی
strappato
عربی
ممزق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "دریده" در زبان فارسی به عنوان یک صفت و یا participle (فعل مأخوذ) به کار می‌رود و از ریشه "دریدن" به معنای "پاره کردن" یا "شکافتن" گرفته شده است. در اینجا به نکاتی در مورد کاربرد، قواعد و نگارش این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. کاربرد به عنوان صفت:

    • "دریده" به عنوان صفت می‌تواند به معنای چیزی باشد که پاره یا شکافته شده است. مثلاً: "کاغذ دریده" به معنای کاغذی است که پاره شده است.
  2. قواعد نحوی:

    • این کلمه می‌تواند به شکل مؤنث و مذکر در جملات به کار برود:
      • مذکر: "بچه دریده‌ای در باغ دیده‌ام."
      • مؤنث: "کتاب دریده‌ای بر روی میز است."
  3. نگارش و املاء:

    • املای این کلمه به صورت "دریده" صحیح است و باید توجه داشت که در نوشتار فارسی از استفاده نادرست یا اشتباهات املایی بپرهیزید.
  4. نکات نگارشی:

    • هنگامی که در جملات استفاده می‌شود، باید به context (زمینه) دقت کرد تا مشخص گردد کلمه "دریده" به چه چیزی اشاره دارد.
    • همچنین، می‌توان از این کلمه در ادبیات و شعر به صورت مجازی استفاده کرد.
  5. مفاهیم و تعبیرات:
    • در زبان و ادبیات فارسی، "دریده" ممکن است به معناهای نمادین نیز اشاره کند، مانند "روح دریده" برای اشاره به آسیب‌های روحی یا عاطفی.

به طور کلی، توجه به قواعد دستوری، نحوی و نگارشی در استفاده از کلمه "دریده" می‌تواند به افزایش دقت و وضوح در نوشتار کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "دریده" در جمله آورده شده است:

  1. پرنده‌اش به خاطر بی‌احتیاطی، دامن او را دریده بود.
  2. لباس قدیمی‌اش به خاطر جابه‌جایی مکرر، دچار دریختگی شده بود.
  3. وقتی فهمید که او را دروغ گفته، دلش به درد آمد و بود که دلی دریده شد.
  4. درختان قدیمی جنگل به خاطر طوفان، شاخه‌هایشان دریده و زمین‌گیر شده بودند.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا سوال دیگری دارید، لطفاً بفرمایید!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری