جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: دست . [ دَ ] (معرب ، اِ) لغت فارسی داخل در زبان عرب است . رجوع به دست در معانی مختلف شود. معرب است . (منتهی الارب ). جامه . (منتهی الارب ). لباس . (اقرب الموارد). || کاغد. (منتهی الارب ). ورق . (اقرب الموارد). || خانه . (منتهی الارب ). || مسند ملوک و جز آن . (منتهی الارب ). ج ،دُسوت . (اقرب الموارد) (دهار) (مهذب الاسماء). شیخ عبدالرحمان کویتی در هجو مفتی بغداد گوید : تصدر الدست منفوخاً من التیه بوﱡ ولکنه من غیر تشبیه . || حیله و خدعه . (اقرب الموارد). || صدر و قسمت بالای خانه . (از اقرب الموارد). صدر. (دهار) (نصاب ). || مجلس . (اقرب الموارد). || وسادة. (اقرب الموارد). چاربالش . (مهذب الاسماء). چهاربالش . (دهار). حریری اغلب این معانی را درعبارتی گرد آورده و گفته است : نشدتک اﷲ ألست الذی أعاره الدست (یعنی جامه ) فقلت لا والذی أحلک فی هذاالدست (یعنی صدر مجلس ) ما أنا بصاحب ذلک الدست (یعنی جامه ) بل أنت الذی تم ّ علیه الدست (یعنی حیله و خدعه ). (از اقرب الموارد). || آنکه در شطرنج پیروز شده و بازی را برده است ، گویند «الدست لی » و «الدست علی » و آن فارسی است . (از اقرب الموارد). - حسن الدست ؛ شطرنج باز ماهر و حاذق . (از اقرب الموارد). 1- يد
2- ارتباط، تباني، رابطه
3- تسلط، قدرت hand, arm, handshake, paw, team, manus, fin, set يُسلِّم el main hand mano mano طرف، عقربه، دسته، دست خط، پنجه، بازو، سلاح، شاخه، اسلحه، شعبه، پا، چنگال، چنگ، تیم، گروه، یک دستگاه، گروهه، قسمت انتهایی، دست حیوان، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، مجموعه، دستگاه، جهت، یک دست
... ادامه
628|0
مترادف:1- يد
2- ارتباط، تباني، رابطه
3- تسلط، قدرت
hand|arm , handshake , paw , team , manus , fin , set
ترکی
el
فرانسوی
main
آلمانی
hand
اسپانیایی
mano
ایتالیایی
mano
عربی
يُسلِّم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "دست" به عنوان یک واژه در زبان فارسی، دارای قواعد و نکات خاصی است که میتوان به آنها اشاره کرد:
اسم: "دست" یک اسم است و به معنی عضو بدن که برای گرفتن و لمس کردن استفاده میشود، به کار میرود.
جمع: جمع کلمه "دست" به صورت "دستها" است. در برخی موارد، مانند شنیدن و صحبت کردن، ممکن است به صورت "دستها" نیز نوشته شود ولی استفاده از شکل "دستها" صحیحتر است.
پیشوند و پسوند: میتوان پیشوندها و پسوندهای مختلفی به این کلمه افزود. برای مثال:
"دستگاه" (به معنای مجموعهای از اجزا که وظیفهای خاص دارند)
"دستکش" (پوشیدنی که در دست قرار میگیرد)
کاربردهای مجازی: "دست" در زبان فارسی همچنین به صورت مجازی نیز به کار میرود. مثلاً "دست کسی را گرفتن" به معنای یاری رساندن است.
قید و صفت: در برخی عبارات، "دست" به عنوان قید یا صفت نیز به کار میرود، مانند "دستساز" یا "دستنوشته".
نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، باید به کارکردهای مختلف آن توجه کرد و آن را در بافت مناسب استفاده نمود. همچنین به رعایت فاصلهی صحیح قبل و بعد از ویرگول و نقطه، در زمان استفاده از "دست" در جملات توجه کرد.
با توجه به موارد بالا، میتوان "دست" را به عنوان واژهای چندمنظوره در زبان فارسی شناخت که در موقعیتهای مختلف به کار میرود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از استفاده کلمه "دست" در جملات آورده شده است:
او با دستش کتاب را از روی میز برداشت.
لطفاً دستت را بشوی قبل از اینکه غذا بخوری.
من دستم را به علامت سلام تکان دادم.
بچهها با دستان خود نقاشیهای زیبایی میکشند.
او به من کمک کرد تا دستم را از چرخ دندهها بیرون بیاورم.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: طرف، عقربه، دسته، دست خط، پنجه، بازو، سلاح، شاخه، اسلحه، شعبه، پا، چنگال، چنگ، تیم، گروه، یک دستگاه، گروهه، قسمت انتهایی، دست حیوان، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، مجموعه، دستگاه، جهت، یک دست
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر