جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: دشت . [ دَ ] (اِ) دستلاف . (فرهنگ فارسی معین ). دشن . || پیش مزد. (فرهنگ فارسی معین ). سفته . ربون . (یادداشت مؤلف ). || در تداول عامیانه ، فروش اول هر کاسب . (فرهنگ فارسی معین ). نقد نخست که فروشنده از مشتری ستاند در اول روز یا اول شب یا اول هفته یا ماه یا سال ، و با کردن صرف شود. دریافت نقدی در اول روز یا شب یا هفته یا ماه یا سال ، و آنرا در قدیم دخش می گفته اند. اول پولی که دکاندار را و جز او را رسد در بامداد یا بشب پس از افروختن چراغ و یا اول هفته یا اول ماه یا اول سال . گشاد. میلاویه . (یادداشت مرحوم دهخدا). سودای اول به نقد مثل اول ِ دشت که در عرف هند آنرا بوهنی گویند. (آنندراج ). و رجوع به دشت کردن شود : در محبت نسیه دل بردن فراوانست و بس هست اگر دشتی دراین سودا بیابان است و بس . تأثیر (از آنندراج ). - اول دشتی ؛ کنایه از بامدادان و هنگام آغاز کار است ، چنانکه فی المثل کاسبی به مشتری مزاحم خویش گوید: اول دشتی ما را کمتر اذیت کن . (فرهنگ لغات عامیانه ). - دشت کسی را کور کردن ؛ اولین بار فروش وی از او نسیه خریدن . (فرهنگ فارسی معین ). - دشت کسی کور شدن ؛ فروش نکردن یا خریدار نیافتن کسی به اعتقاد نسیه دادن در اول بار. وقتی در فروش اول روز مشتری بخواهد پول ندهد و نسیه برد فروشنده گوید نسیه نمیدهم ، دشتم کور میشود. (فرهنگ عوام ). 1- بيابان، جلگه، صحرا، فلات، هامون
2- اولين فروش، دستلاف plain, desert, field, flat, moor, pampas, weald, champaign, pedogenesis عادي، جلي، سهل، بسيط، صريح، قماش من لون واحد، واضح، بوضوح، ببساطة، بصراحة، تحدث بصراحة، شكا، تذمر، أرض منبسطة، شىء بسيط غير معقد ova plaine schmucklos plano pianura جلگه، هامون، قاع، میدان یا محوطه جنگ، صحرا، بیابان، شایستگی، استحقاق، میدان، مزرعه، رشته، زمین، عرصه، اپارتمان، قسمتی از یک عمارت، زمین بایر، دشت علفزار امریکای جنوبی، جنگل، زمین مسطح، زمین مرتفع، میدان جنگ، مبحی پیدایش جلگه، جلگه سازی
عادي|جلي , سهل , بسيط , صريح , قماش من لون واحد , واضح , بوضوح , ببساطة , بصراحة , تحدث بصراحة , شكا , تذمر , أرض منبسطة , شىء بسيط غير معقد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "دشت" در زبان فارسی به معنی ناحیهای باز و هموار است که معمولاً در آن زمینهای زراعی یا به شکل طبیعی وجود دارد. در قواعد فارسی و نگارشی، نکات زیر برای استفاده از کلمه "دشت" میتواند مورد توجه قرار گیرد:
قید مکان: "دشت" معمولاً به عنوان قید مکان در جملات استفاده میشود. به عنوان مثال: "او در دشت به گشت و گذار میپردازد."
ترکیبهای معنایی: "دشت" میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود و معانی متفاوتی به خود بگیرد. مثل "دشت بیپایان"، "دشت سرسبز" و ...
جمع و مفرد: "دشت" به عنوان یک اسم میتواند جمع بگیرد، اما بهطور معمول به صورت مفرد استفاده میشود. جمع آن "دشتها" است.
نکات نگارشی: در نوشتههای فارسی، نام "دشت" باید با حروف کمی بزرگ (بهعنوان مثال در شروع جمله) شروع شود و در نهایت، در استفاده صحیح از علائم نگارشی مانند ویرگول و نقطه نیز دقت شود.
استفاده در ادبیات: "دشت" بهعنوان یک عنصر طبیعی، در شعر و ادبیات فارسی جایگاه ویژهای دارد و اغلب برای توصیف زیباییهای طبیعی به کار میرود.
تشکیل جملات وصفی: استفاده از "دشت" میتواند جملات توصیفی شکل بگیرد. به عنوان مثال: "دشتهای وسیع دارای زیبایی خاصی هستند."
با رعایت این نکات میتوانید بهدرستی از کلمه "دشت" در جملات و متون خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "دشت" در جمله آوردهام:
در سفر به شمال، ما دشتهای وسیع و زیبایی را مشاهده کردیم.
هنگام غروب، نور خورشید دشت را درخشان میکرد و منظرهای تماشایی ایجاد مینمود.
در دشتهای هیربد، گیاهان وحشی بسیاری روییده بودند و زندگی وحش را به نمایش میگذاشتند.
دشت زعفران در فصل بهار پر از رنگهای زیبا و عطر دلانگیز بود.
او همیشه آرزو داشت که روزی در دشتهای وسیع برای پیادهروی برود و از طبیعت لذت ببرد.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: جلگه، هامون، قاع، میدان یا محوطه جنگ، صحرا، بیابان، شایستگی، استحقاق، میدان، مزرعه، رشته، زمین، عرصه، اپارتمان، قسمتی از یک عمارت، زمین بایر، دشت علفزار امریکای جنوبی، جنگل، زمین مسطح، زمین مرتفع، میدان جنگ، مبحی پیدایش جلگه، جلگه سازی