شما در نسخه قدیمی لام‌تا‌کام هستید نسخه جدید
جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
از نسخه‌ی هوش مصنوعی لام تا کام دیدن فرمایید؛ دنیای جدیدی منتظر شماست! لام تا کام هوشمند

došnām
curse  |

دشنام

معنی: دشنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) (از: دش = دژ، بد + نام ) لغةً به معنی اسم بد. در پهلوی ، دوشنام ، به معنی با نام بد، شهرت بد. (حاشیه ٔ معین بر برهان ). در اصل دشت نام است ، دُشت به معنی زشت و نام عبارت از القاب و خطاب . (غیاث ). نام زشت و فحش و سرزنش و طعنه و بهتان و لعنت . (ناظم الاطباء). با لفظ گفتن و کردن و دادن و زدن و فرستادن و کشیدن مستعمل است . (آنندراج ). رَجم . سَب ّ. سَبل . سقط. شتم . شتیمه . شنظرة. شواظ. طِلاء. عار. عَلق . فحش . قِفوة. قَفّی . (منتهی الارب ) :
شکسته دگر باره خنجر بود
ز زخم و ز دشنام برتر بود.
فردوسی .
برآشفت شیرین ز پیغام اوی
وزآن بیهده زشت دشنام اوی .
فردوسی .
همی تاخت تا پیش ریگ فرب
پرآژنگ رخ پر ز دشنام لب .
فردوسی .
صد هزار دشنام احمد در میان جمع کرد. (تاریخ بیهقی ).
گربر تو سلام خوش کند روزی
دشنام شمار مر سلامش را.
ناصرخسرو.
این دیوسیر را مدار مردم
گر هیچ بدانی لَطَف ز دشنام .
ناصرخسرو.
بااینهمه راضیم به دشنام از تو
کز دوست چه دشنام و چه نفرین چه دعا.
ظهیر.
ترا بسیار گفتن گر سلیم است
مگو بسیار، دشنامی عظیم است .
نظامی .
یکی پرسید از آن شوریده ایام
که تو چه دوست داری گفت دشنام
که هر چیز دگرکه می دهندم
بجز دشنام منّت می نهندم .
عطار.
ای یک کرشمه ٔ تو غارتگر جهانی
دشنام تو خریده ارزان خران به جانی .
عطار.
اِجذئرار؛ آماده ٔ خصومت و دشنام گردیدن . انهیال ؛پیاپی آمدن بر کسی و فرا گرفتن او را به دشنام و ضرب . عِظاظ؛ دشنام آشکارا. مُجارزة؛ با هم مزاح کردن که به دشنام ماند. مُجالعة؛ تنازع کردن مردم به فحش ودشنام در قمار یا شراب . مُعاظّة؛ دشنام آشکارا. (ازمنتهی الارب ).
- به دشنام برشمردن کسی را ؛ او را با سخن زشت ناسزا گفتن :
به دشنام چندی مرا برشمرد
به پیش سپه آبرویم ببرد.
فردوسی .
- به دشنام زبان گشادن ؛ ناسزا گفتن :
چو برخواند آن نامه را پهلوان
به دشنام بگشاد گویا زبان .
فردوسی .
- به دشنام لب آراستن ؛ گشودن لب به ناسزا گفتن :
به دشنام لبها بیاراستند
جهانی همه مرگ او خواستند.
فردوسی .
- به دشنام لب گشادن (بازگشادن ) ؛ ناسزا گفتن . ناسزا بر زبان راندن :
گر این بی خرد سر بپیچد ز داد
به دشنام او لب نباید گشاد.
فردوسی .
به دشنام بگشاد لب شهریار
بر آن انجمن طوس را کرد خوار.
فردوسی .
به دشنام لبها گشائید باز
چه بر من چه بر شاه گردن فراز.
فردوسی .
- دشنام به زبان گرداندن ؛ ناسزا گفتن :
بیهوده و دشنام مگردان به زبان بر
کاین هر دو ز تو بار برآراست و ببار است .
ناصرخسرو.
- دشنام رفتن بر زبان کسی ؛ زبان به ناسزا گشودن او : من که بوریحانم و مر او را هفت سال خدمت کردم نشنودم که بر زبان او هیچ دشنام رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 682).
- دشنام ساختن ؛ مهیا کردن ناسزا و فحش :
چو مهمان به خوان تو آید ز دور
تو دشنام سازی بهنگام سور.
فردوسی .
- دشنام گشتن نام کسی ؛ زشت نام شدن وی :
چو گویند چوبینه بدنام گشت
همه نام بهرام دشنام گشت .
فردوسی .
- زبان از کسی پر ز دشنام کردن ؛ سخنان ناسزا بر زبان آوردن :
یکی سوی طلحند پیغام کرد
زبان را ز گو پر ز دشنام کرد.
فردوسی .
- فرا دشنام شدن ؛ دشنام و ناسزا گفتن آغازیدن : بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت و فرا دشنام خواست شد. (تاریخ بیهقی ).
... ادامه
948 | 0
مترادف: بددهاني، دژنام، سب، سقط، شتم، فحش، ناسزا
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: dušnām] ‹دژنام›
مختصات: (دُ) (اِمر.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: doSnAm
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 395
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
curse | abusiveness , abusive , cursed
ترکی
küfür
فرانسوی
malédiction
آلمانی
fluch
اسپانیایی
maldición
ایتالیایی
maledizione
عربی
لعن | جدف , اشتم , تعذب , تشقى , نزل به بلاء , بلاء , شقاء , سبب البلاء و الشقاء , لعنة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "دشنام" در زبان فارسی به معنای سخن یا عبارت ناپسند و توهین‌آمیز است. برای استفاده درست از این کلمه و سایر کلمات مشابه، توجه به چندین قاعده نگارشی و گرامری ضروری است:

  1. نوشتار صحیح: کلمه "دشنام" باید به همین شکل و با این املاء نوشته شود.

  2. جایگاه کلمه در جمله: "دشنام" معمولاً به عنوان اسم به کار می‌رود. می‌توان آن را به عنوان فاعل، مفعول یا جزء دیگر جمله استفاده کرد. به عنوان مثال:

    • او به من دشنام داد.
    • من از شنیدن دشنام‌های او ناراحت شدم.
  3. مفاهیم مرتبط: برای پرهیز از تکرار واژه، می‌توان از مرادف‌ها و کلمات مرتبط مانند: فحش، توهین، ناسزا و... استفاده کرد.

  4. گرامر: در جملات منفی، "دشنام" می‌تواند با فعل‌های منفی به کار رود:

    • او هرگز به کسی دشنام نمی‌دهد.
  5. تنوع در جمله‌سازی: به کاربردن جملات متنوع می‌تواند به غنای نوشته کمک کند.

    • از دشنام و بدزبانی پرهیز کنیم.
  6. تنظیمات معنایی: در نوشتن‌های ادبی و رسمی، بهتر است از دشنام و توهین اجتناب شود و به جای آن از زبان محترمانه و مودبانه استفاده شود.

رعایت این نکات کمک می‌کند تا کلمه "دشنام" و معانی مرتبط با آن به درستی و مناسب در ارتباطات روزمره یا نوشتاری به کار رود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند جمله با کلمه "دشنام" آورده‌ام:

  1. او در هنگام بحث به جای ارائه دلایل منطقی، فقط به دشنام دادن به مخالفانش روی آورد.
  2. استفاده از دشنام در مکالمات روزمره نه تنها آزاردهنده است، بلکه می‌تواند به روابط اجتماعی آسیب بزند.
  3. من به هیچ‌وجه نمی‌پسندم که در محیط‌های عمومی دشنام شنیده شود؛ این رفتار باید تصحیح شود.
  4. او به شدت از شنیدن دشنام‌هایی که به او داده شده بود، ناراحت شد و تصمیم گرفت به آن‌ها پاسخ ندهد.
  5. بسیاری از مردم بر این باورند که دشنام دادن، نشان‌دهنده ضعف شخصیت است.

امیدوارم این جملات مفید باشند!


واژگان مرتبط: نفرین، لعنت، بلاء، فحاشی، فحش کاری، فحاش، بدزبان، زبان دراز، توهینامیز، تجاوز به عصمت

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری