جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

burning heart  |

دل سوختن

معنی: دل سوختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) اندوهناک شدن . غمگین شدن :
چو درویش بیند توانگر بناز
دلش بیش سوزد به داغ نیاز.
سعدی .
|| ترحم آوردن . رحم کردن . غمخواری کردن . مردمی نمودن . (از آنندراج ). متأثر شدن برای دیگری در نتیجه ٔ مشاهده ٔ ستمی یا ناملایمی که بر او وارد آید. (فرهنگ عوام ). رحمت آوردن بر کسی :
خردمند را دل بر اوبر بسوخت
بکردار آتش رخش برفروخت .
فردوسی .
عدوی شاه مشرق را بسوزد هر زمانی دل
بسوزد آن دلی کآتش مر او را در میان باشد.
فرخی .
بر تو سید حسن دلم سوزد
که چو تو هیچ غمگسار نداشت .
مسعودسعد.
سوختنی شد تن بی حاصلم
سوزد از این غصه دلم بر دلم .
نظامی .
بزیر بار تو سعدی چو خر به گل درماند
دلت نسوخت که بیچاره بار من دارد.
سعدی .
مبصر چو بر مرده ریزد گلش
نه بر وی که بر خود بسوزد دلش .
سعدی .
تن ما شود نیز روزی چنان
که بر وی بسوزد دل دشمنان .
سعدی .
یکم روز بر بنده ای دل بسوخت
که می گفت و فرماندهش میفروخت .
سعدی .
بسوخت مجنون در عشق صورت لیلی
عجب که لیلی را دل نسوخت بر مجنون .
سعدی .
بر من دل انجمن بسوزد
گر درد فراق یار گویم .
سعدی .
خورد کاروانی غم بار خویش
نسوزد دلش بر خر پشت ریش .
سعدی .
هرآنکس که جور بزرگان نبرد
نسوزد دلش بر ضعیفان خرد.
سعدی .
آشنائی نه غریب است که دلسوز من است
چو من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت .
حافظ.
دل تنگش کجا بر تشنه ٔ دیدار می سوزد
سبک دستی که برمی آید از آیینه مقصودش .
صائب (از آنندراج ).
کی به جانهای گرفتار دلش خواهد سوخت
یوسف مصر اگر زحمت زندان نبرد.
صائب (از آنندراج ).
بر شعله ٔ نگاه نکردیم جان سپند
دل سوخت بر تحمل ما اضطراب ما.
ظهوری (از آنندراج ).
- امثال :
دل کسی به یتیم کسی نمی سوزد
کسی دریدگی جامه اش نمی دوزد.
؟ (از امثال و حکم دهخدا).
|| دل سوزانیدن . رنج بردن با خلوص و صفای نیت برای کسی یا چیزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). دلسوزی کردن :
بسی رنج بردی و دل سوختی
هنرهای شاهانم آموختی .
فردوسی .
|| دل کسی را سوزانیدن . آزردن . رنج دادن . پر از تأثرو اندوه کردن . ریش کردن دل :
به خون برادر چه بندی کمر
چه سوزی دل پیرگشته پدر.
فردوسی .
شکرلب جوانی نی آموختی
که دلها بر آتش چو نی سوختی .
سعدی .
رجوع به این ترکیب ذیل سوختن شود.
... ادامه
719 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1150
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
burning heart
عربی
قلب محروق

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری