جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

damsāz
compatible  |

دمساز

معنی: دمساز. [ دَ ] (نف مرکب ) دردآشنا. هم آهنگ . سازگار. سازوار. موافق . (یادداشت مؤلف ). موافق و هم آهنگ و همساز. (ناظم الاطباء). همنفس و همراز. (انجمن آرا)(آنندراج ). موافق به مدعا. (از برهان ) :
گشاده بر ایشان بود راز من
به هر نیک وبد بوده دمساز من .
فردوسی .
ز توران سزاوار و همباز تو
نیابم کسی نیز دمساز تو.
فردوسی .
که با کس نگویی تو این راز من
بدین کار باشی تو دمساز من .
فردوسی .
ماهرویی نشانده اندر پیش
خوش زبان و موافق و دمساز.
فرخی .
هم از بخت ترسم که دمساز نیست
هم از تو که با زن دل راز نیست .
اسدی .
بجز دایه دمساز با هر دو کس
زن خوب بازارگان بود و بس .
اسدی .
کم آسای و دمساز و هنجارجوی
سبک پای و آسان دو و تیزپوی .
اسدی .
به هم دانا و نادان کی بود خوش
کجا دمساز باشد آب و آتش .
ناصرخسرو.
طبع تو دمساز نیست چاره چه سازم
کین تو کمتر نگشت مهر چه بازم .
خاقانی .
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را
خوی تو یاری گریست رای بدآموز را.
خاقانی .
بر او گو عشق با مریم همی باز
که مریم هست با او یار و دمساز.
نظامی .
بدو گفتند بت رویان دمساز
که ای شمع بتان چون شمع مگْداز.
نظامی .
همه زیبارخ و موزون و دمساز
همه دستانسراو نکته پرداز.
نظامی .
کاین غزل گفته شد چو دمسازان
زو خبر یافتند همرازان .
نظامی .
مگس پنداشت کآن قصاب دمساز
برای او در دکان کند باز.
عطار (اسرارنامه چ گوهرین ص 104).
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی .
مولوی .
بیزاری دوستان دمساز
تفریق میان جسم و جان است .
سعدی .
جان داننده گرچه دمساز است
با بدن بر فلک به پرواز است .
احدی .
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
وَافغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست .
حافظ.
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زآنکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم .
حافظ.
- دمساز شدن ؛ هم آهنگ و سازوار گشتن . موافقت و سازگاری نمودن . دمساز گشتن . (یادداشت مؤلف ) :
به جفت مرغ آبی باز کی شد
پری با آدمی دمساز کی شد.
نظامی .
و رجوع به ترکیب دمساز گشتن شود.
- دمساز گشتن ؛ قرین شدن . هم نفس گردیدن . موافق کسی گشتن :
فریدون ز کاوه سرافراز گشت
که با تخت و دیهیم دمساز گشت .
فردوسی .
بگفت این و ازپیش او بازگشت
تو گفتی که با باد دمساز گشت .
فردوسی .
وزآن جایگه پیلتن بازگشت
تو گفتی ورا چرخ دمساز گشت .
فردوسی .
فرستاده ٔ نامور بازگشت
پی باره با باد دمساز گشت .
فردوسی .
بگفت این و از حربگه بازگشت
بر این داستان شاه دمساز گشت .
نظامی .
به جستن تا به شب دمساز گشتند
به نومیدی هم آخر بازگشتند.
نظامی .
چو دورت بینم از دمساز گشتن
رهم نزدیک شد در بازگشتن .
نظامی .
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز.
حافظ.
|| تغنی و سرودگویی با هم . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح موسیقی ) هم آهنگ و هم آواز در صدا. همصدا. آنکه با تو و مثل تو خواند. (یادداشت مؤلف ). با آواز لحن موافق :
چو بشنید رامشگر آواز اوی
همان خوب گفتار دمساز اوی .
فردوسی .
بشد شاد لنبک از آواز اوی
وز آن خوب گفتار دمساز اوی .
فردوسی .
چو خسرو دید کآن مرغان دمساز
چمن را فاخته ند و صید را باز.
نظامی .
حقیقت گشتشان کآن مرغ دمساز
به اقصای مداین کرده پرواز.
نظامی .
اگرچه مختلف آواز بودند
همه با ساز شب دمساز بودند.
نظامی .
همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید.
مولوی .
- نغمه ٔ دمساز ؛ ساز موافق و هم کوک . (از ناظم الاطباء).
|| دوست و محب و رفیق و معتمد و همدم و همراه و هم وثاق . (ناظم الاطباء). یار موافق و رفیق شفیق . (لغت محلی شوشتر). محب . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ). قرین . جفت . همنفس . همدم . (یادداشت مؤلف ) :
آن شنیدی که گفت دمسازی
با رفیقی از آن خود رازی .
سنایی .
ملکت از وی مرفه و تازان
هفت سیاره اش چو دمسازان .
سنایی .
|| زن یا شوهر. (ناظم الاطباء).
... ادامه
432 | 0
مترادف: انيس، خوگرفته، خوگير، دمخور، دوست، موافق، مونس، نديم، همدم، همراز
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت فاعلی) [مجاز]
مختصات: ( ~.) (ص فا.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: damsAz
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 112
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
compatible
ترکی
bira üreticisi
فرانسوی
brasseur
آلمانی
brauer
اسپانیایی
cervecero
ایتالیایی
birraio
عربی
صانع الجعة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "دمساز" یک واژه فارسی است که به معنای همدم و همراه است. استفاده و نگارش آن مطابق با قواعد خاصی در فارسی است. در زیر به چند نکته مهم در مورد استفاده و نگارش این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. معنا: دمساز به شخصی گفته می‌شود که در هر شرایط و حالتی با دیگری همدم و همساز باشد.

  2. استفاده: این کلمه معمولاً در متون ادبی یا شعر به کار می‌رود و به حس نزدیکی و هم‌زبانی میان افراد اشاره دارد.

  3. نحوه نوشتن: دمساز باید به صورت صحیح و بدون فاصله یا تغییر در شکل نگارش شود. در فارسی، کلمات ترکیبی مانند "دمساز" معمولاً به صورت یکجا نوشته می‌شوند.

  4. نگارش در جمله: هنگام استفاده از "دمساز" در جمله، باید به موقعیت و ساختار جمله توجه کرد. به طور مثال:

    • "او همیشه یک دمساز وفادار برای من بوده است."
  5. قواعد نگارشی: رعایت علائم نگارشی در جمله‌بندی و استفاده از کلمات مرتبط به تناسب با "دمساز" اهمیت دارد تا معنا به درستی منتقل شود.

به‌طور کلی، "دمساز" یک کلمه زیبا است که می‌تواند معانی عمیق و انسانی را در ارتباطات انسانی منتقل کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "دمساز" در جملات آورده شده است:

  1. در مراسم عروسی، صدای دمساز به زیبایی فضای جشن را پر کرده بود.
  2. او به عنوان یک دمساز حرفه‌ای شناخته می‌شود و همیشه نت‌های خاصی را با سازش می‌نوازد.
  3. دمسازها معمولاً در جشن‌ها و مراسم‌های محلی نقش مهمی دارند و به شادی مردم افزوده می‌کنند.
  4. نواختن دمساز در کنار دیگر سازها، هماهنگی جالبی را ایجاد می‌کند.
  5. در کلاس موسیقی، یاد گرفتیم که چطور با دمساز و سایر سازها هماهنگ شویم.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری