جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

dombe
dunbe  |

دنبه

معنی: دنبه . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) آن جزء از گوسفند که به جای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربش است . (ناظم الاطباء). دم نوعی از گوسپند که پهن باشد که هندیان آن را چکتی نامند. (آنندراج ) (غیاث ). الیة. دم نوعی از گوسپندان که چرب و کلان شود. چربوی دنبال قسمی از گوسپند. (یادداشت مؤلف ). دنباله ٔ گوسفند. (از لغت محلی شوشتر) :
چو پوست روبه بینی به خان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ٔ به شدکار است .
رودکی .
فربه کردی تو کون ایا بدسازه
چون دنبه ٔ گوسفند در شب غازه .
عماره ٔ مروزی .
شتروار ارزن بدین هم شمار
همان دنبه و مشک و روغن هزار.
فردوسی .
این رمه مر گرگ مرگ راست همه پاک
آنکه چو دنبه ست و آنکه خشک و نزار است .
ناصرخسرو.
از دنبه چون بماند نومید و بی نصیب
خرسند می شود سگ بیچاره بُاستخوان .
ناصرخسرو.
بسی خنجر بریده ست او به دنبه
شکسته ست آهنینه بآبگینه .
ناصرخسرو.
دولت به من نمی دهد از گوسفند چرخ
ازبهر درد دنبه و بهر چراغ پیه .
خاقانی .
به دنبه ٔ بش بوسعد طفلی از نوشهر
به قندز لب بونجم روبه از تهلاب .
خاقانی .
چون شکم خود را به حضرت درسپرد
گربه آمد پوست آن دنبه ببرد.
مولوی .
شاه را گفتا که تا گشتی تو شاه
چربی از دنبه بشد زین جایگاه .
عطار.
خانه خالی و دنبه فربه دید
گربه درجست و سفره را بدرید.
سعدی .
چون مرغ به طَمْع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند.
سعدی .
از دنب لابه سگ طلب دنبه می کند
وآماس بازمی نشناسد ز فربهی .
ابن یمین .
چار ارکان مختلف در دیگ آش سرکه هست
رو پیاز و مس چغندر دنبه سیم و گوشت زر.
بسحاق اطعمه .
هم به آیینه ٔ نان در سر خوان بتوان دید
که رخ دنبه ٔ بریان چه جمالی دارد.
بسحاق اطعمه .
محو دیدار دنبه گردیده
همچو اغلامی سرین دیده .
یحیی کاشی (از آنندراج ).
- امثال :
با گرگ دنبه می خورد با چوپان گریه می کند . (امثال و حکم دهخدا).
بدبختان را از دنبه خشکی گیرد . (امثال و حکم دهخدا).
گربه بیند دنبه اندر خواب خویش .
مولوی .
پیش روباه می نهی دنبه
می خروشی که تکه می جنبه .
اوحدی (از امثال و حکم ).
دنبه به گرگ سپردن ، نظیر: گوشت را به گربه سپردن . (امثال و حکم دهخدا).
گفت ای دنبه ٔ لرزان لرزان
خوش به دست آمدی ارزان ارزان .
؟ (از یادداشت مؤلف ).
گوسفند به فکر جان است ، قصاب به فکر دنبه . (امثال و حکم دهخدا).
- با دنبه بروت چرب کردن . (امثال و حکم دهخدا).
- دنبه ٔ پروار ؛ دنبه ای که پرورده باشد. (شرفنامه ٔ منیری ).دنبه ٔ فربه و آکنده . دنبه ٔ گوسفند پرواری (در تداول خراسان ).
- دنبه خوردن ؛ کنایه از اقدام به امور مشکل صعب خطرناک است ، و از اینجاست که گویند: دنبه خوردن نه کار آسان است . (لغت محلی شوشتر).
- || ساده پرستی و اغلام . (لغت محلی شوشتر).
- مثل دنبه . (امثال و حکم دهخدا).
|| مجازاً به اطلاق جزء بر کل ، مجموع گوسپند را دنبه گویند. (آنندراج ) (غیاث ). || دم . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ).
- دنبه ٔمرغ ؛ زِمِکّی . زِمِجّی . بن دنبال مرغ است . (یادداشت مؤلف ).
|| سرین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). کفل و سرین آدمی . (لغت محلی شوشتر) :
شیخ مرطوبی ما دنبه ٔ سستی دارد
گوسفندیست که انداز درستی دارد.
میرنجات (از آنندراج ).
|| مجازاً، هر چیز نرم . (از لغت محلی شوشتر). || مجازاً زن و دختر فربه و نرم و لطیف را گویند. (از یادداشت مؤلف ). || نام طعامی است . || مکر و فریب . (آنندراج ) (از غیاث ) :
وز آن دنبه که آمد پیه پرورد
چه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد.
نظامی .
... ادامه
1091 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: dumbak] ‹دمبه› (زیست‌شناسی)
مختصات: (دُ بِ) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: donbe
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 61
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
dunbe
ترکی
kuyruk
فرانسوی
queue
آلمانی
schwanz
اسپانیایی
cola
ایتالیایی
coda
عربی
دنبي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "دنبه" به معنای چربی خاصی است که معمولاً در بدن گوسفند و برخی دیگر از حیوانات وجود دارد. در زبان فارسی، این کلمه قواعد نگارشی و نحوی خاصی دارد که به شرح زیر است:

  1. نوشتن: کلمه "دنبه" به صورت صحیح با حرف "د" آغاز می‌شود و با "ه" خاتمه می‌یابد. در نوشتار باید توجه شود که واژه کاملاً مشخص و بدون خطا نوشته شود.

  2. تلفظ: این کلمه معمولاً به شکل /dænbɛ/ تلفظ می‌شود. توجه به تلفظ درست کلمات در زبان فارسی بسیار مهم است.

  3. سرفصل صرف و نحو: کلمه "دنبه" به عنوان یک اسم، می‌تواند در جملات به عنوان فاعل، مفعول و یا متمم استفاده شود. به عنوان مثال:

    • "دنبه گوسفند خوشمزه است." (فاعل)
    • "من دنبه را خریداری کردم." (مفعول)
  4. جمع و مفرد: این کلمه در حالت جمع به "دنبه‌ها" تغییر می‌کند.

  5. مفاهیم وابسته: به عنوان یک واژه، ممکن است در ترکیب با کلمات دیگر مورد استفاده قرار گیرد، مانند "دنبه‌دار" (به معنی موجودی که دنبه دارد) یا "دنبه‌زن" (که به پروسه یا شخصی اشاره دارد که دنبه را می‌زند یا استفاده می‌کند).

به‌طور کلی، کلمه "دنبه" یک کلمه تخصصی و بیشتر در مکالمات یا متون مربوط به کشاورزی یا دامداری به کار می‌رود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال با کلمه "دنبه" آورده شده است:

  1. آشپز در تهیه خوراکی‌های خوشمزه از دنبه استفاده کرد.
  2. دنبه‌های گوسفند معمولاً طعم و عطر بیشتری به غذاها می‌دهند.
  3. در بازار، دنبه تازه به خوبی به فروش می‌رسد.
  4. مردم در مناطق مختلف از دنبه برای تهیه خوراک‌های سنتی خود بهره می‌برند.
  5. برای درست کردن پلوی مجلسی، کمی دنبه به برنج اضافه خواهیم کرد.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری