جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

davāndan
running  |

دواندن

معنی: دواندن . [ دَ دَ ] (مص ) دوانیدن . به حرکت سریع و تند واداشتن . رفتن با شتاب داشتن . کسی یا حیوانی را به دویدن واداشتن . تاختن . به تاخت درآوردن . (یادداشت مؤلف ). تازاندن :
گمانی برم من که پیران کنون
دواند سوی شاه توران هیون .
فردوسی .
بدوان از بر خویش و بپران از کف خویش
بر آهوبچه یوز و بر تیهوبچه باز.
منوچهری .
وین چرخ دونده به یکی مرکب ماند
کز کار نیاساید هرچند دوانیش .
ناصرخسرو.
پس بفرمود تا زبانی زشت
سوی دوزخ دواندش ز بهشت .
نظامی .
می دواندش ز راه سرمستی
می زدش بر بلندی و پستی .
نظامی .
از چپ و راست به تفحص حال من می دواند تا یکی به من رسید و مرا به خانه ٔ او برد. (تاریخ جهانگشای جوینی ).
چندت نیاز و آز دواند به بر و بحر
بشناس قدر خویش که دریای گوهری .
سعدی .
- بر سر کسی دواندن ؛ بدو تاختن . تاختن آوردن به او. حمله کردن به او :
سلطان خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سر صبر من مسکین ندواند.
سعدی .
- به در خانه ٔ کسی دواندن ؛ گسیل داشتن به در او. بتندی به در خانه ٔ وی روانه ساختن :
هر سو دود آن کش ز بر خویش براند
وآن را که بخواند به در کس ندواند.
سعدی .
- به سر دواندن ؛ کنایه است از به سختی و در منتهای شوق دوانیدن :
قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
گرد ره امید تو چند به سر دوانمش .
سعدی .
|| جاری کردن . روان ساختن . (یادداشت مؤلف ) :
به پلپل دانه های اشک جوشان
دوانم بر در خویشت خروشان .
نظامی .
رجوع به دوانیدن شود. || خجل و مکدر کردن . (آنندراج ). خجل کردن . (غیاث ) :
بر او از بس کنایتها که خواندند
خران از طعنه اش آخر دواندند.
اشرف (از آنندراج ).
|| ساخته و آماده کردن . (آنندراج ) :
گرش صافی باده گردد ضرور
دواند ملک پرده ٔ چشم حور.
طغرا (از آنندراج ).
گر از ارغنون سیم خواهد به پیش
دواند به میخانه صندوق خویش .
طغرا (از آنندراج ).
|| فریب دادن . (آنندراج ).
... ادامه
658 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر متعدی) ‹دوانیدن›
مختصات: (دَ دَ) (مص م .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 115
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
running
ترکی
koşmak
فرانسوی
courir
آلمانی
laufen
اسپانیایی
correr
ایتالیایی
correre
عربی
يهرب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "دواندن" به معنای سریع یا با شتاب دویدن است و در فارسی از ریشه "دویدن" به‌دست آمده است. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌شود:

  1. نحوه استفاده:

    • "دواندن" به‌عنوان فعل به کار می‌رود و معمولاً در جملاتی که به حرکت سریع مربوط می‌شود، استفاده می‌شود.
    • مثال: "او در پارک دواند و به سمت دوستش رفت."
  2. صرف فعل:

    • این کلمه به شکل‌های مختلف صرف می‌شود.
    • مثال:
      • من دواندم
      • تو دواندی
      • او دواند
      • ما دواندیم
  3. نکات معنایی:

    • این کلمه معمولاً در متون ادبی و محاوره‌ای به معنای سرعت و شتاب به کار می‌رود و می‌تواند با احساساتی چون شوق و هیجان نیز همراه باشد.
  4. هم‌خانوادگی:

    • کلمه "دواندن" با دیگر کلمات مربوط به دویدن و حرکت سرعتی هم‌خانواده است مثل: دویدن، دو، دوانس و غیره.
  5. کاربرد استعاری:
    • گاهی اوقات ممکن است "دواندن" به‌صورت استعاری برای توصیف سرعت در انجام کارها یا پرتاب ایده‌ها نیز به کار رود.
    • مثال: "او در ارائه‌اش دواند و تمام نکات را به خوبی بیان کرد."

به طور کلی، "دواندن" یک فعل است که در متون مختلف می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد، اما عمدتاً به مفهوم سرعت و شتاب مرتبط است.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. بچه‌ها در پارک مشغول دواندن و بازی کردن بودند.
  2. او بعد از مدت‌ها تمرین، توانست به خوبی دواندن را یاد بگیرد.
  3. در هنگام دواندن در ورزشگاه، احساس آزادی و شادمانی می‌کردم.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری