جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: راسی .(ع ص ) ثابت . راسخ . ج ، رواسی . (اقرب الموارد). ثابت و استوار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محکم و برجای مانده . لنگرانداخته شده مانند کشتی . غیرمتحرک . (ناظم الاطباء). محکم . بیخ آور : کان رأی الامام القادر باللّه رضی اﷲ عنه و قَدّس روحه نجماً ثاقباً و حلمه جبلا راسیاً. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). و آشیانه ای گرفتند بر شقی راسخ و شعبی راسی که هوای او معتدل و خوش ، و مرغزار او نزه و دلکش بود. (سندبادنامه ص 12). || چون در معنی با راسخ نزدیکتر است در ادب فارسی غالباً با آن مترادف آید : چون امضاء این عزیمت ... در صمیم دل ... راسخ و راسی شد.(تجارب السلف ). || کوه بیخ آور. (دهار). cephalic, capital, capitate, immovable, rossi رأسي rasi rasi rasi rasi rasi وابسته به سر، وابسته به مغز کله، دماغی، حرف درشت، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل، مانند سر، غیر منقول، ثابت، استوار، راکد، راس
کلمه "راسی" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی به کار رود و ممکن است در موارد مختلف به کار برده شود. اما به طور کلی، قواعدی که برای نوشتن و استفاده از این کلمه در زبان فارسی باید رعایت شوند، شامل موارد زیر است:
املا: کلمه "راسی" در املای صحیح به همین صورت نوشته میشود. توجه داشته باشید که در زبان فارسی حروف را باید به صورت کامل و درست نوشت.
نحوه استفاده: "راسی" میتواند به عنوان یک صفت و یا قید به کار رود. مثلاً "شخص راسی" یا "راسی رفتار کرد".
تطابق: در صورتی که "راسی" به عنوان صفت به کار برود، باید با اسم از نظر جنس و عدد (مفرد و جمع) متناسب باشد. مثلاً "شرکتهای راسی" یا "مرد راسی".
نکات نگارشی: در متون رسمی، از زبان دقیق و غیرمبهم استفاده کنید. به عنوان مثال، از جملات قصار یا اصطلاحات غیر رسمی پرهیز کنید.
نحو: در جملات، "راسی" معمولاً به عنوان صفت بعد از اسم میآید. مثلاً "این رویکرد راسی است."
با رعایت این اصول، میتوان از کلمه "راسی" به درستی و به نحو مناسبی در نوشتار فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
موضوع بحث ما دربارهٔ تأثیرات راسی بر روی فرهنگهای مختلف است.
در این نمایشگاه، آثار هنری با تم راسی به نمایش گذاشته شدهاند.
او در کتابش به نقد ایدههای راسی و تأثیرات آن بر جامعه میپردازد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: وابسته به سر، وابسته به مغز کله، دماغی، حرف درشت، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل، مانند سر، غیر منقول، ثابت، استوار، راکد، راس