جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: راعی . (ع ص ، اِ) شبان . (فرهنگ نظام ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمه ٔ علامه ٔ تهذیب عادل بن علی ) (از المنجد). شبان یعنی چراننده ٔ چهارپایان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چراننده . چوپان . ج ، رعاة، رعاء و رعیان . (منتهی الارب ) : ملک معظم اتابک اعظم محمدبن الاتابک السعید ایلدیگز قدس اﷲ روحه که عماد مملکت و نظام دولت و راعی رمه و حارس همه بود بسته ٔ دام اجل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 3). از آن مار بر پای راعی زند که ترسد سرش را بکوبد بسنگ . سعدی (گلستان ). ماشیة؛ یعنی چهارپایان از شتر و گاو و گوسفند، ج ، رُعاة و رُعیان و رُعاء و رِعاء. (از المنجد). || مأنوس و رام ، و آن درکبوتر معروف است . ج ، رعاة و رعیان و رُعاء و رِعاء.(از اقرب الموارد). || نوعی از سمک است . (مخزن الادویة). || مجازاً هر نگهبان . (فرهنگ نظام ). نگهبان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ): لیس المرعی کالراعی . (منتهی الارب ). || والی . (لسان العرب ). والی و امیر. (منتهی الارب ). || هرکسی که سرپرستی و ریاست قومی را بعهده دارد. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). حاکم . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مجازاً هر حاکم . (فرهنگ نظام ). قائد. سائس و حافظ قوم . ج ، رعاة. (یادداشت مؤلف ). در اصطلاح صوفیه کسی را گویند که بعلوم سیاسی مربوط بتمدن محیط ووارد باشد و بر تدبیر نظام جهان و اصطلاح کار جهانیان توانایی داشته باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : این پادشاه [ مسعود ] بزرگ و راعی و حقشناس است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 161). راعی و رعیت را بدین و مانند این نگاه تواند داشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 457). هر دو رکنند راعی دل من عمران بین مراعی عمار. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 203). || رهنما. رهبر. سرپرست : گم آن شد که دنبال راعی نرفت . خاقانی . - راعی البستان ؛ نوعی ازملخ است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). - راعی الجوزا ؛ راعی جوزا و راعی نعائم دو ستاره اند. (ازاقرب الموارد). - راعی الشاء ؛ دیگر صورت فلکی عواء است که آن را بؤرطیس حارس نیز خوانند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). - راعی النعائم ؛ ستاره ای است . (از اقرب الموارد).رجوع به راعی الجوزاء شود. || کنایه از حضرت رسالت مآب [ پیغمبر اسلام ] . (آنندراج ). 1- چوپان، رمه بان، شبان، گله بان
2- امير، سرپرست
3- حامي، نگهبان shepherd الراعي çoban berger schäfer pastor pastore
کلمه "راعی" در زبان فارسی به معنای "نگهبان" یا "مراقب" است و میتواند به عنوان اسم یا فعل استفاده شود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و نحوی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
توضیح کلمه:
"راعی" به معنای شخصی است که چیزی را تحت نظر دارد یا مراقبت میکند.
استفاده در جملات:
وقتی از "راعی" استفاده میکنید، باید به نوع جمله و ساختار آن توجه داشته باشید. به عنوان مثال: "راعی باغ، گیاهان را زیر نظر دارد."
کاربردهای ترکیبی:
ممکن است "راعی" در ترکیب با دیگر کلمات به کار رود. به عنوان مثال: "راعی گله" به معنی مراقب و نگهبان گروهی از حیوانات (گله) است.
نکات نگارشی:
در نوشتن "راعی" باید توجه کنید که این واژه به صورت صحیح و بدون اعرابگذاری نوشته شود.
در متنهای رسمی و ادبی، استفاده از "راعی" میتواند مناسب باشد، اما در مکالمات غیررسمی ممکن است از معادلهای دیگری استفاده شود.
صرف و نحو:
"راعی" میتواند به عنوان فاعل یا مفعول در جملات بکار رود. در جملات وصفی میتوانید آن را برای توصیف ویژگیها یا صفات دیگر افراد یا موجودات استفاده کنید.
امیدوارم این نکات به شما در درک و استفاده از کلمه "راعی" در زبان فارسی کمک کند! اگر سوال خاصی دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "راعی" در جمله آورده شده است:
در این جلسه، هر راعی باید مشکلات گله را بررسی کند.
راعی خوب باید مهارتهای لازم برای مدیریت دامها را داشته باشد.
او به عنوان یک راعی، همیشه به سلامت و رفاه دامهای خود اهمیت میدهد.
راعی در فصل بهار باید به دنبال علوفه تازه برای گلهاش باشد.
راعیها در مناطق کوهستانی با چالشهای طبیعی زیادی مواجه هستند.
اگر سوال دیگری دارید یا نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر