جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

re(a)sāndan
convey  |

رساندن

معنی: رساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص ) رسانیدن . کسی یا چیزی را به جایی یا نزد کسی بردن . (فرهنگ فارسی معین ). رسانیدن . آوردن . فرستادن . بردن :
مرا با سپاهم بدان سو رسان
از اینها یکی را بدین سو ممان .
فردوسی .
شود تا رساند سوی شاهزاد
بگفت آن زمان با فرنگیس شاد.
فردوسی .
شه آن کاردان را که کشتی رهاند
بفرمود تا کشتی آنجا رساند.
نظامی .
با آنهمه تنگی مسافت
آنجاش رسانم از نظافت .
نظامی .
چو دریا بریدند یک ماه بیش
به خشکی رساندند بنگاه خویش .
نظامی .
به نهایت رسان تو خط وجود
نقطه ٔ اصل از انتها بردار.
اوحدی .
همی گفت ای فلک با من چه کردی
رساندی آفتابم را به زردی .
جامی .
- به پایان رساندن سخن یا چیزی ؛ تمام کردن آن . خاتمه دادن آن . به آخر رسانیدن . به پایان آوردن . بسر بردن . اتمام آن :
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم .
سعدی .
|| چیزی را به چیزی متصل کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
مرز خراسان به مرز روم رساند
لشکرشرق از عراق درگذراند.
منوچهری .
گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
سعدی .
|| پیوستن و الحاق کردن صفتی چون خوبی ، بدی ،محنت و جز اینها به دیگری :
دشمن و دوست به کام دل این خسرو باد
مرساناد خداوند به رویش تعبی .
منوچهری .
نه بر بی گنه بدرسانند نیز
نه از بی گزندان ستانند چیز.
اسدی .
ناکس به تو جز محنت و خواری نرساند
گر تو بمثل بر فلک و ماه رسانیش .
ناصرخسرو.
امیدوار بود مردمان به خیر کسان
مرا به خیر توامید نیست شر مرسان .
سعدی .
- آب به آب رساندن ؛ پیوستن آب به آب . پیوند دادن آب به آب . کنایه از اشک پی درپی و لاینقطع ریختن :
به آن رسید که خاک از میان کناره کند
ز بس که چشم ترم آب را به آب رساند.
نظام دست غیب (از آنندراج ).
- آواز به آواز رساندن ؛ پی درپی و لاینقطع خواندن . خواندن آواز بدنبال هم . پیاپی بانگ و آواز درآوردن :
بانگ جرس قافله ٔ راست روانم
در بادیه آواز به آواز رسانم .
سالک یزدی (از آنندراج ).
- آه به آه رساندن ؛ پی درپی آه کشیدن . آه متوالی کشیدن . (یادداشت مؤلف ).
|| چیزی را به دست کسی دادن . تسلیم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). دادن . رسانیدن :
چو گردد آگه خواجه ز کارنامه ٔ من
به شهریار رساند سبک چکامه ٔ من .
بوالمثل .
به کام خویش رسم گر به من رسانی زود
برسم هر سال آن حرف آخرین جمل .
مسعودسعد.
به نادانان چنان روزی رساند
که دانا اندر آن عاجز بماند.
سعدی .
زنخدان فروبرد چندی به جیب
که بخشنده روزی رساند ز غیب .
سعدی .
- بازرساندن ؛ بازبخشیدن . بازگرداندن :
رسان باز با من مرا راه کن
سوی اوی و این رنج کوتاه کن .
فردوسی .
و نومید نیستم از فضل ایزد عز ذکره که آنها را به من بازرساند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297).
- گزند رساندن ؛ صدمه زدن . آسیب رسانیدن . صدمه و زیان وارد کردن :
اگر جانب حق نداری نگاه
گزندت رساند هم از پادشاه .
(بوستان ).
|| بمجاز، بخشیدن :
یکی را داد بخشش تا رساند
یکی را کرد ممسک تا ستاند.
نظامی .
|| ابلاغ کردن خبر یا پیامی . (فرهنگ فارسی معین ):
نخستین درودی رسانم به شاه
از آن داغ دل شاه توران سپاه .
فردوسی .
همه پاسخ من به شنگل رسان
که من دیر ماندم به شهر کسان .
فردوسی .
ز بهر سیاوش پیامی دراز
رسانم به گوش سپهبد به راز.
فردوسی .
درودی رسانم به شاه جهان
ز زال سپهبد گو پهلوان .
فردوسی .
با حاجبی بگوی نهانی تو این حدیث
تا حاجب این سخن برساند به شهریار.
منوچهری .
اگر ترا اذن دهد درآی و او را تحیت و سلام ما برسان . (قصص الانبیاء ص 242).
ز من به جد شبیر و شَبَر درود رسان
به حشر با شَبَر انگیزو با شبیر مرا.
سوزنی .
سلام من که رساند بدان خجسته دیار
که هست مجمع احباب و محضر احرار.
جمال الدین اصفهانی .
برون زآنکه پیغام فرخ سروش
خبرهای نصرت رساند به گوش .
نظامی .
آن رساند آنچه بود شرط پیام
وین شنید هرچه بود شرط کلام .
نظامی (از شعوری ).
مرد بازرگان پذیرفت آن پیام
کو رساند سوی جنس از وی سلام .
مولوی .
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند.
سعدی .
ای باد اگر به گلشن روحانیان روی
یار عزیز را برسانی دعای یار.
سعدی .
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را.
حافظ.
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی .
حافظ.
|| ایصال . موفق گردانیدن . سوق دادن . نائل گردانیدن به . فائز کردن به . فوز دادن به . (یادداشت مؤلف ):
وز آن پس چنین گفت کای تیره بخت
رسانم ترا من به تاج و به تخت .
فردوسی .
چو یزدان کسی را کند نیکبخت
ابی کوشش او را رساند به تخت .
فردوسی .
نشان ار توانی تو دادن مرا
دهی و به شاهی رسانی ورا.
فردوسی .
ز نادان گریزی به دانا شتابی
ز محنت رهانی به دولت رسانی .
منوچهری .
ایزد کرده ست وعده با ملک ما
کش برساند بهر مراد دل ما.
منوچهری .
ناکس به تو جز محنت و
خواری نرساند
گر تو بمثل بر فلک و ماه رسانیش .
ناصرخسرو.
زیرا که وی [ یعنی دبیری ] که مردم را از مردمی به درجه ٔ فرشتگی رساند و دیوان را از دیوی به مردمی رساند. (نوروزنامه ).
شبان چون به شه نیکخواهی رساند
مدارای شاهش به شاهی رساند.
نظامی .
دل دردمند سعدی ز محبت تو شد خون
نه کشی به تیغ هجرش نه به وصل میرسانی .
سعدی .
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی .
هاتف اصفهانی .
قلم گفتا که من شاه جهانم
قلم زن را به دولت میرسانم .
؟
|| در بیت ذیل بمجاز به معنی تزویج کردن است . (یادداشت مؤلف ) :
همان روز قیصر سقف را بخواند
به ایوان و دختر به میرین رساند.
فردوسی .
|| پروراندن . بالغ کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
... ادامه
751 | 0
مترادف: 1- حمل كردن 2- تحويل دادن، تسليم كردن 3- هدايت كردن 4- ابلاغ
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر متعدی) ‹رسانیدن›
مختصات: (رَ یا رِ دَ) (مص ل .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 365
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
convey | supply , transmit , extend , give , broadcast , impart , forward , imply , put in , understand , to deliver
ترکی
teslim etmek
فرانسوی
livrer
آلمانی
zustellen
اسپانیایی
para entregar
ایتالیایی
consegnare
عربی
نقل | أبلغ , وصل , سرق , نقل ملكية , يوصَِل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "رساندن" در زبان فارسی چندین کاربرد و قاعده نگارشی دارد که می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. معنی و استفاده: "رساندن" به معنای ارسال یا انتقال چیزی به شخص یا مکانی دیگر است. می‌توان این کلمه را در جملات مختلف به کار برد:

    • مثال: "من کتاب را به او رساندم."
  2. صرف فعل: این کلمه فعل و اسم‌گونه است و به شکل‌های مختلفی صرف می‌شود:

    • من می‌رسانم
    • تو می‌رسانی
    • او می‌رساند
    • ما می‌رسانیم
    • شما می‌رسانید
    • آنها می‌رسانند
  3. نکات نگارشی:

    • هنگام نوشتن جملات، به فعل "رساندن" توجه کنید که نفر دوم یا سوم ممکن است به صورت‌های "رساندن" و "رسانید" نوشته شود.
    • هنگام استفاده از ترکیب‌ها، مانند "به مقصد رساندن" یا "رساندن پیام"، باید دقت کنید که ساختار جملات به درستی رعایت شود.
  4. جملات شرطی: این فعل می‌تواند در جملات شرطی هم به کار گرفته شود:

    • اگر کتاب را آماده کنی، من آن را به او می‌رسانم.
  5. ترکیبات و تعبیرات: "رساندن" معمولاً با حرف جر "به" و "تا" همراه می‌شود:
    • «کتاب را به او رساندن»
    • «مرا تا خانه رساندن»

استفاده صحیح از این فعل و رعایت نکات نگارشی به روانی و زیبایی نوشته کمک خواهد کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. معلم تلاش کرد تا مطالب درسی را به دانش‌آموزان بهتر رساندن.
  2. او در تلاش است تا احساسات خود را به بهترین شکل به دوستانش برساند.
  3. سفر به شهر جدید به من کمک کرد تا به تجربیات جدیدی در زندگی برساندن.

واژگان مرتبط: نقل کردن، بردن، حمل کردن، تامین کردن، تهیه کردن، تدارک دیدن، دادن به، تولید کردن، پراکندن، انتقال دادن، مخابره کردن، فرا فرستادن، سرایت کردن، توسعه دادن، طولانی کردن، دراز کردن، تمدید کردن، ادامه دادن، دادن، بخشیدن، ارائه دادن، شرح دادن، منتشر کردن، پخش کردن، اشاعه دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، ارسال کردن، جلوانداختن، فرستا دن، اشاره کردن، دلالت ضمنی کردن بر، اشاره داشتن بر، کنار امدن با، مداخله کردن، تقاضا کردن، فهمیدن، درک کردن، دریافتن، ملتفت شدن، سردرآوردن از

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری