جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

raftār
behavior  |

رفتار

معنی: رفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه و نمونه ٔ وضع رفتار و عمر شخصی یا قصد از طبیعت روحانی و روش و نسبتهای او می باشد علیهذا می تواند و مختار است که چون شخصی دنیوی و جسمانی راه رود ویا همچو مردی اخروی و روحانی . (قاموس کتاب مقدس ).
- بدرفتار ؛ بدسلوک . آنکه روش ورفتار او شایسته نباشد. (یادداشت مؤلف ).
- بدرفتاری ؛ سوء سلوک . عمل بدرفتار. (یادداشت مؤلف ).
- خوش رفتار ؛ خوش سلوک و باوقار وکسی که کردار و اعمال او نیکو و شایسته باشد. (ناظم الاطباء).
- خوش رفتاری ؛ عمل خوش رفتار. خوبی رفتار. حسن سلوک .
- راست رفتاری ؛ سلوک راست داشتن . رفتار به صدق و صفا :
صراط راست که داند در آن جهان رفتن
کسی که خو کند اینجا به راست رفتاری .
سعدی .
- رفتار ناهموار ؛ سلوک ناشایسته و زشت و کردار بد. (ناظم الاطباء).
- فلک کجرفتار ؛ گردون گردگردنده که بر مراد نگردد.
- کج رفتار ؛ که از بیراهه رود. که از راه راست منحرف شود. مقابل راست رفتار :
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار.
سعدی .
|| روش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). شیوه . (از ناظم الاطباء). سیرت . (ترجمان القرآن ). سیرت . اِخذ. روش . (یادداشت مؤلف ) :
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز رفتار گیتی مگیریدیاد.
خاقانی .
|| گزارش . || سیر و حرکت . (ناظم الاطباء). سیر. (فرهنگ فارسی معین ). مشی . تمشی . دش . مشیة. سیر. (یادداشت مؤلف ). روش . روندگی . اسم از رفتن :
حوری به سپاه اندر و ماهی به صف اندر
سروی گه آسایش و کبکی گه رفتار.
رودکی .
چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرا
به سغر مانم کز بازپس اندازد تیر.
ابوشکور.
جذیمه را اسبی بود نام او عصا و اندر همه ٔ عرب هیچ اسب پای رفتار او نداشتی و آن اسب به جنیبت پیش او همی بردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
به ما توقوت رفتار دادی
ز دنبال نکورویان دویدن .
ناصرخسرو.
هر آن کره کز آن تخمش بود بار
ز دوران تک برد وز باد رفتار.
نظامی .
نه نیروی دستش نه رفتار پای
ورش [ بت را ] بفکنی برنخیزد ز جای .
سعدی .
شتر پیشی گرفت از من به رفتار
که بر من بیش ازو بار گران است .
سعدی .
نه روی رفتنم از خاک آستانه ٔ تو
نه احتمال نشستن نه پای رفتارم .
سعدی .
باغبان گر ببیند این رفتار
سرو بیرون کند ز بستانش .
سعدی .
طاقت رفتنم نمی ماند
چون نگه می کنم بدان رفتار.
سعدی .
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه است
پای در زنجیر و کف بر لب مگردیوانه است .
سلمان ساوجی .
جلوه ٔ شوخ تو شورش در چمن می افکند
سرو می لرزد چو طوفان موج رفتارت کند.
دانش (از آنندراج ).
می روی با غیر و می گویی بیا عرفی تو هم
لطف فرمودی برو کاین پای را رفتار نیست .
عرفی (از شعوری ).
خرامیدن نداند هر سهی قد از سر عشوه
به آن حسن گل سوز این چنین رفتارمی باید.
ابوالمعانی (از شعوری ).
سیر املیص ؛ رفتار شتاب . (منتهی الارب ). اهلاب ؛ پی در پی آوردن اسب رفتار را. تأتاء؛ رفتار کودک . تحتحة؛ آواز رفتار. تدعدع ؛ رفتار پیر کلان سال . تهیم ؛ رفتاری است نیکو. جرباذ؛ نوعی از رفتار اسب و شتر. تفخت ؛ به رفتار فاخته رفتن . جموم ؛ اسبی که هر زمان رفتار دیگر آرد. جحمظة؛ رفتار کوتاه بالا. خذفان ؛ نوعی از رفتار شتران است . خطفی ؛ سرعت رفتار. خیطفی ؛ سرعت رفتار. دِبَّه ؛رفتار نرم . دبی ̍؛ رفتار نرم و آهسته . دفیف ؛ رفتار نرم . ذرفان ؛ رفتار سست و نرم . ذعیل ؛ رفتار نرم . رهو؛ رفتار آهسته . (دهار). زوک ؛ رفتار زاغ . رَسَم ؛ خوبی رفتار. سلب ؛ رفتار سبک . عجیساء. عجیسی . عِجیسی . عجوس ؛نوعی از رفتار آهسته . فنجلة؛ رفتار پیران . قلخرة؛ رفتار کوتاه بالا. قنفلة؛ رفتارگران . کتر؛ رفتاری مانندرفتار مستان . کتیت ؛ رفتار نرم و آهسته . کربسة؛ رفتاربندی . کردسة؛ رفتاری که در آن قدم نزدیک گذارند. کرقسة؛ رفتاربندی . کیص ؛ رفتار شتاب . کلظة؛ رفتار لنگ . کمترة؛ رفتار مرد پهن سطبر. لبطة؛ رفتار به لنگی . مثع. مثعاء؛ رفتاری زشت مر زنان را. رفتاری زشت مر زنان را مانند رفتار کفتار. ملخ ؛ رفتار سخت و سخت رفتن .میح ؛ رفتار بط. نجل ؛ رفتار سخت . نجیح ؛ رفتار سخت . نخ ؛ رفتار درشت . نص ؛ رفتار بنهایت تیز و رفیع. نصیص ؛ رفتار رفیع و با کوشش . وهس ؛ رفتار سخت . سختی رفتار. هداج ؛ به رفتار پیران رونده . هدجدج ؛ به رفتار پیران رونده . هداءة؛ نوعی از رفتار. هیدبی ؛ نوعی از رفتار اسب به کوشش . هداج . هدجان ؛ رفتار پیران . هبرج ؛ رفتارشتاب سبک . هبصی ؛ رفتار شتاب . هبوع ؛ رفتار خر. هذلمة؛ نوعی از رفتار به سرعت . هذلة؛ نوعی از رفتار شتاب که در آن گام نزدیک نهند. هرجلة؛ رفتار شوریده . هرولة؛ رفتاری است میان دویدن و رفتن . هزه ؛ نوعی از رفتار شتر. همذانی ؛ رفتار آمیخته از انواع رفتارها. هنبعة، رفتاری است دون هنبلة مثل رفتار کفتار. (منتهی الارب ). هوس ؛ نوعی از رفتار که بر زمین تکیه کنان روند. هقهقة؛ به رفتار سخت رفتن . هیقلة؛ نوعی از رفتار. هنبلة؛ رفتار کفتار لنگ . (منتهی الارب ).
- بادرفتار ؛ جلدرفتار. تیزدو.تندرو. که چون باد بتندی حرکت کند :
من آن بادرفتارگردون شتاب
ز بهر شما دوش کردم کباب .
سعد
ی .
- به رفتار آمدن ؛ آغاز رفتن کردن . به حرکت و رفتن آغازیدن . (از یادداشت مؤلف ) :
آن همه جلوه ٔ طاوس و خرامیدن کبک
بار دیگر نکند چون تو به رفتار آیی .
سعدی .
این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده ست
یا ملک بر صورت مردم به گفتار آمده ست .
سعدی .
اهتماز. جراء. جری . هرج ؛ به رفتار آمدن اسب . (منتهی الارب ).
- تیزرفتار ؛ تندرو. تیزرو. جلدرفتار. (از یادداشت مؤلف ). چابک سیر. بادرفتار.
- جلدرفتار ؛ تیزرو. تندرو. (یادداشت مؤلف ). چابک سیر. تندسیر.
- سرورفتار ؛ که رفتار سرو دارد. که خرامان و بناز رود :
سرورفتاری ، صنوبرقامتی
ماه رخساری ، ملایک منظری .
سعدی .
- سیل رفتار ؛ تندرو. شتاب رو. بشتاب رونده :
یکی سیل رفتار هامون نورد
که باد از پیش بازماندی چو گرد.
سعدی .
- کندرفتار ؛ کندرو. مقابل جلدرفتار. مقابل تیزرو. (از یادداشت مؤلف ) :
سعدیا دعوی بی صدق به جایی نرسد
کندرفتار و به گفتار چنین سرتیزیم .
سعدی .
|| طریقه ٔ حرکت . (ناظم الاطباء). طرز حرکت . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) گرفتار و اسیر. (ناظم الاطباء).
- امثال :
روش کبک به تقلید نیاموزد زاغ
هم ز رفتار طبیعیش درافتد به خطا.
سیدنصراﷲ تقوی (از امثال و حکم دهخدا).
کلاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد رفتار خودش را هم فراموش کرد . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1223).
... ادامه
894 | 0
مترادف: 1- اقدام، حركت، سلوك، سيره، صفت، عمل، فعل، كردار، كنش 2- روش، سبك، سلوك، روال، سير، طريقه، مشي، هنجار
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر)
مختصات: (رَ) (اِمص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: raftAr
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 881
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
behavior | conduct , treatment , manner , action , demeanor , dealing , gesture , bearing , comportment , demarche , deportment , ethic , exploit , step , gest , thews , behaviour
ترکی
davranış
فرانسوی
comportement
آلمانی
verhalten
اسپانیایی
comportamiento
ایتالیایی
comportamento
عربی
سلوك | تصرف , تهرب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "رفتار" یکی از واژه‌های پرکاربرد در زبان فارسی است و به معنای شیوه یا طرز عمل فرد در شرایط مختلف به کار می‌رود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی و نحوی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. جنس و عدد: "رفتار" یک اسم است که به لحاظ دستوری، جنس مؤنث دارد و به صورت مفرد به کار می‌رود. برای مثال: "رفتار او مناسب بود".

  2. جمع: جمع "رفتار" معمولاً به صورت "رفتارها" به کار می‌رود. برای مثال: "رفتارهای او در این موقعیت‌ها متفاوت بود".

  3. قیدها و صفات: می‌توان برای توصیف "رفتار" از قیدها و صفت‌های مختلف استفاده کرد. مثلاً: رفتار مثبت، رفتار ناخوشایند، رفتار دوستانه و...

  4. ترکیب‌ها: "رفتار" می‌تواند در ترکیب‌های مختلفی به کار رود، مانند: "رفتار اجتماعی"، "رفتار اخلاقی"، "رفتار حرفه‌ای" و...

  5. استفاده در جملات: هنگام استفاده از "رفتار" در جملات، معمولاً به دنبال این کلمه، توضیحات یا توصیفاتی آورده می‌شود تا مشخص کند منظور دقیق چیست. مثلاً: "رفتار او در آن جلسه نشان‌دهنده‌ی عدم همکاری بود".

  6. توجه به سیاق: در استفاده از "رفتار"، باید به سیاق و متن توجه شود تا بهترین واژه‌های توصیفی و قیدهای مناسب در کنار آن استفاده شوند.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه "رفتار" به طور صحیح و مؤثر در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال از کلمه "رفتار" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. رفتار کودکان در مهدکودک باید مدیریت شود تا محیط امن و مثبتی برای یادگیری فراهم گردد.
  2. او همیشه نسبت به دوستانش رفتار خوبی دارد و در مواقع سخت کنار آن‌ها می‌ماند.
  3. تغییر رفتار می‌تواند تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی افراد داشته باشد.
  4. معلم به دانش‌آموزان آموزش می‌دهد که رفتار مناسب در کلاس درس چیست.
  5. رفتار حیوانات در طبیعت به ما نشانه‌هایی از چگونگی انطباق آن‌ها با محیط می‌دهد.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی در نظر دارید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: سلوک، اخلاق، طرز رفتار، حرکت، وضع، درمان، علاج، معالجه، تلقی، معامله، چگونگی، طرز، طریقه، طور، کنش، بازی، تقسیم، خرید وفروش و معامله، توزیع کردن، ژست، اشاره، قیافه، یاتاقان، جهت، بردباری، طاقت، رویه، ایین، شاهکار، کردار، کار برجسته، مرحله، گام، قدم، پله، رکاب، کار نمایان، راهورسم، نیروی عضلانی، عضله، وتر

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری