جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زباب . [ زَ ] (ع اِ) موش کر. واحد آن زبابة. (مهذب الاسماء). زبابه : موش کر. ج ، زُباب . (صراح ). زباب ج ِ زبابه : موش کر. (اقرب الموارد). موش کلان کر و ج ، زُباب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زباب موشی است بزرگ و کر. حرث بن حلزة گوید: و هم زباب حائر لاتسمع الاذان رعداً. یعنی گوشهای آنان آواز رعدرا نمیشنود. واحد آن زبابه است و ج ، زباب و زبابات . (تاج العروس ). دمیری آرد: گفته اند زبابه موشی است کور و کر و زباب جمع آن است و همچنان که خلد بکوری معروف است زباب معروف به کری است . (از حیوة الحیوان ). زباب در لغت جمع زبابه است و آن موشی است کر در دزدی بدان مثل زنند و جاهل را بدان تشبیه کنند. (از معجم البلدان ). || موش سرخ موی . (منتهی الارب )(آنندراج ). موش سرخ . (قاموس ) (ناظم الاطباء). موش زیبای سرخ زیبا موی . (تاج العروس ). موش سرخ موی . (اقرب الموارد). || موش بی موی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).رجوع به زبابة شود. || گفته شده که زباب نوعی موش صحرائی بزرگی است و بدین معنی در این شعر آمده : وثبة سرعوب رأی زبابا. یعنی جستن سرعوبی «ابن عرس ، خرس » که موش صحرائی بزرگی بیند. نیز در سخنان علی (ع ) آمده : انا واﷲ اذاً مثل الذی احیط بها فقیل زباب زباب ، حتی دخلت حجرها ثم احتفر عنها فاجتر برجلها فذبحت ؛ اشارت است به آنکه چون خواهند کفتاری را صید کنند اطراف خانه اش را میگیرند و میگویند: زباب زباب . تا بدین وسیله کفتار را که شکار زباب میکند فریب دهند و از خانه بیرون کشند. و مقصود وی آن است که من مانند آن کفتارنخواهم بود و فریب دوستیهای دروغین شما را نخواهم خورد. و ممکن است کفتار موش کر را نیز مانند موش صحرائی شکار کند. بنابراین زباب در سخن حضرت علی (ع ) همان موش کر است . (تاج العروس ). دمیری آرد: زبابه موش دشتی است که اشیائی را که بدانها احتیاج دارد و نداردمیدزدد. (از حیوة الحیوان ). رجوع به موش کور و خلد و زبابة شود. || (ص ) مجازاً، جاهل . (ناظم الاطباء). دمیری آرد: مرد جاهل را به زباب که گفته اندموشی است کور و کر، تشبیه میکنند. حرث بن کلة گوید: و لقد رأیت معاشراً جمعوا لهم مالا و ولداً و هم زباب حائر لاتسمع الاذان رعداً. یعنی مانند زباب که از کوری گوئی متحیر است سرگردانند، گوئی صدائی نمیشنوند. مقصود آن است که روزی بقدر عقل و درک داده نمیشود زیرا که مردمانی زباب صفت دیده ام که دارای اموال و اولادند. (از حیوة الحیوان ). رجوع به فوائد اللئال ج 1 ص 293 و معجم البلدان شود. || تمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || باجگیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زباب
کلمه "زباب" در زبان فارسی به نظر میرسد که یک واژه ناآشنا باشد و ممکن است به اشتباه نوشته شده باشد. اگر شما به دنبال واژه خاصی هستید یا شاید واژهای مشابه (مانند "زبان"، "زباب" به معنای خاصی، یا واژهای دیگر) میگردید، لطفاً مشخص کنید تا بتوانم بهتر کمک کنم.
با این حال، در خصوص قواعد نگارشی و دستوری کلی در زبان فارسی میتوان گفت:
قواعد املایی: واژهها باید به درستی و با توجه به تلفظ و ساختار زبان فارسی نوشته شوند.
قواعد نگارشی: استفاده از نقطهگذاری مناسب، فاصلهگذاری درست بین کلمات، و رعایت قواعد دیگر مانند استفاده از حروف بزرگ در آغاز جمله.
جنس و تعداد: توجه به مذکر و مؤنث بودن واژهها و همچنین مفرد و جمع بودن آنها.
ترکیب و ساختار جملات: ترتیب صحیح کلمات در جملات برای حفظ معنا و وضوح بیان.
اگر به اطلاعات خاصتری در مورد یک واژه خاص نیاز دارید، لطفاً توضیحات بیشتری ارائه دهید.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر